href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> آذر 91 - علی بامری
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادت بخیر

آخرین پیامی که یک روزقبل ازتصادفش برام فرستاده بوداین بود:صلوات بفرست جمعه نزدیک است شایدسالارعاشقان امام مهدی (عج)بیاید.

روحت شاد ویادت گرامی دوست عزیز.

شادی روحش فاتحه وصلوات یادت نره.

اللهم عجل لولیک الفرج.

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم.



      

اشاره بوزن اعمال و ذکر میزان‏

اشاره بوزن اعمال و ذکر میزان‏

الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ‏ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏ 1. هر اثر فعل که اقتضاى اطمینان نفس فاعلى مى‏کند، نسبت آن بثقل اولى، چه مثقلات کشتى‏ها را از اضطراب و حرکات ناهموار نگاه دارند. و هر اثرى که اقتضاى تحیر نفس و تتبع هوى کند نسبتش بخفت اولى، چه خفیف باندک تغیرى که در هوى حادث شود در حرکت آید و حرکاتش از نظام خالى بود و اطمینان نفس مستلزم رضا بود، لا جرم‏ فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ 2. و اختلاف حرکات نفس از متابعت هوى باشد و هوى مؤدى بهاویه است. لا جرم‏ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ، فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ، وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ، نارٌ حامِیَةٌ 3. و نیز ابلیس را از آتش آفریده‏اند و آدم را از خاک که‏ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏ 4.

و آتش خفیف است و خاک ثقیل. پس افعال ابلیس اقتضاى خفت کند و افعال آدمى اقتضاى ثقل، چه، قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ‏ 5. بعضى گفته‏اند کلمه «لا اله الا اللّه» میزانست، چه هر چند فرموده‏اند «کلمة خفیفة على اللسان‏ثقیلة فى المیزان» 6. اما نسبت با بعضى مردم موزون و میزان هر دو یکى است و علامت آنکه این کلمه میزانست آنست که وجود در یک کفه دارد و عدم در یک کفه و حرف استثناء که روئى با عدم دارد و روئى با وجود بمثابه شاهین است که هر دو کفه با آن ایستاده و قائم است و این فاصل است میان مؤمن و کافر و بهشتى و دوزخى، «من قال لا اله الا اللّه دخل الجنة» 7.

یادداشت‏ها

(1)- سنجش در آن روز حق است، پس آنکه سنجیده‏هایش سنگین باشد پس ایشان رستگارانند، و آنکه سنجیده‏هایش سبک باشد پس ایشان کسانى‏اند که خود را بزیان داشتند. (اعراف 7/ 8)

 

(2)- پس اما آنکه سنجیده‏هایش سنگین باشد، پس او در زیستى خوشنودکننده است. (قارعه 101/ 6)

 

(3)- و اما آنکه سنجیده‏هایش سبک باشد، پس جایگاهش دوزخ است و تو چه دانى که آن چیست، آتشى است سوزان. (قارعه 101/ 8)

 

(4)- مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى (اعراف 7/ 12)

 

(5)- بگو هر کس بر اساس ساختمان نفسانى خودکار مى‏کند. (اسراء 17/ 84)

 

(6)- کلمه‏اى بر زبان آسان و در سنجش گران. (حدیث)

 

(7)- هر که گفت خدائى جز اللّه نیست، داخل بهشت شود. (حدیث)

 



      

اشاره بحساب و طبقات اهل حساب‏

اشاره بحساب و طبقات اهل حساب‏

در روز حساب مردمان سه طایفه باشند، یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ‏ 1.

و ایشان سه صنف باشند.

صنف اول سابقان و اهل اعراف که از حساب منزه باشند. در خبر است که چون درویشان را بحسابگاه برند فرشتگان از ایشان حساب طلبند. گویند چه بما داده‏اید که حساب باز دهیم؟ خطاب حضرت عزت رسد که نیک مى‏گویند، شما را با حساب ایشان کار نیست و خود خطاب با پیغمبر است در حق جماعتى که‏ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ 2.

صنف دوم جماعتى‏اند از اهل یمین که بر سیئات اقدام ننموده باشند.

صنف سیم جماعتى که‏ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏ 3.

اما اهل حساب نیز سه صنف باشند:

صنف اول جماعتى که دیوان اعمال ایشان از حسنات خالى باشد.

صنف دویم کسانى که‏ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ 4 در شأن ایشان است، وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً 5.

و طایفه سیم از اهل حساب که، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً 6. و ایشان دو صنف باشند:

صنفى که حساب خود همیشه مى‏کنند، «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا» 7 شنیده‏اند، لا جرم بقیامت‏ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً 8 باشند. و صنفى که از حساب و کتاب غافل بوده باشند، لا جرم بمناقشه حساب گرفتار شوند، «و من نوقش فى الحساب فقط عذب» 9. و حساب عبارت از حصر و جمع آثار حسنات و سیئات است که تقدیم یافته باشد تا بحکم عدل جزاى خود هر یکى بیابند و موقنان همیشه مشاهد موقف حساب باشند، «لا یؤخر حساب المؤمن الى یوم القیامة» 10.

یادداشت‏ها

(1)- در آن بدون حساب روزى داده شوند. (غافر 40/ 40)

 

(2)- چیزى از حساب ایشان بر تو نیست و چیزى از حساب تو بر ایشان نیست.

 

(انعام 6/ 52)

 

(3)- خدا بدى‏هایشان را به خوبى تبدیل مى‏کند. (فرقان 25/ 70)

 

(4)- و آنچه در دنیا کردند پوچ شد و آنچه میکنند ناچیز است. (هود 11/ 16)

 

(5)- و پیش فرستادیم به آنچه کردند کارى را پس آن را غبارى پراکنده گرداندیم.

 

(فرقان 25/ 23)

 

(6)- کارى نیکو را با (کار) بد دیگرى آمیختند. (توبه 9/ 102)

 

(7)- (کارهاى) خود را برشمارید پیش از آنکه (کارهاى شما را) بر شمارند.

 

(حدیث)

 

(8)- شمار شود، شمارى آسان. (انشقاق 84/ 8)

 

(9)- آنکه در شمار سبک شمرده شود هرآینه عذاب شود. (حدیث)

 

(10)- حساب مؤمن به روز رستاخیز پس انداخته نشود. (حدیث)



      

اشاره بصحایف اعمال و کرام الکاتبین و نزول ملائکه و شیاطین بر نیک

اشاره بصحایف اعمال و کرام الکاتبین و نزول ملائکه و شیاطین بر نیکان و بدان‏

قول و فعل مادام که در کون اصوات و حرکات باشند از بقا و ثبات بى‏نصیب باشند و چون بکون کتاب و تصویر آیند باقى و ثابت شوند، و هر که قولى بگوید یا فعلى بکند اثرى از آن باقى بماند، و باین سبب تکرار اقتضاى اکتساب ملکه باشد که با وجود آن ملکه معاودت با آن قول یا آن فعل آسان بود و اگر نه چنین بودى هیچ کس علم و صناعت و حرفت نتوانستى آموخت و تأدیب کودکان و تکمیل ناقصان را فایده نبودى. پس آن اثر که از افعال و اقوال با مردم باقى بماند بحقیقت بمثابه کتابت و تصویر آن افعال باشد و محل آن کتابتها و تصویرها، کتاب اقوال و صحیفه اعمال خوانند، که اعمال و اقوال چون مشخص شود کتاب باشند، چنانچه بیان کنیم ان شاء اللّه العزیز. و کاتبان و مصوران آن مکتوبات و مصورات کرام الکاتبین باشند، قومى که بر یمین باشند حسنات اهل یمین نویسند و قومى که بر شمال باشند سیئات اهل شمال نویسند،إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ 1. در خبر است که هر که حسنه کند از آن حسنه فرشته در وجود آید که او را مثاب دارد، و هر که سیئه کند از آن شیطانى در وجود آید که او را معذب دارد. و خود در قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ‏، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ 2 و بمقابل آن، هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ، تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ‏ 3 و همچنین، وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ‏ 4. همین است که بعبارت اهل دانش ملکه گفته‏اند و بعبارت اهل بینش ملک و شیطان، و مقصود از هر دو یکى باشد. و اگر نه مراد بقا و ثبات این ملکات بودى بر خلود، ثواب و عقاب را بر اعمالى که در زمان اندک کرده باشد وجهى نبودى؛ و لکن حدیث «انما یخلد اهل الجنة فى الجنة و اهل النار بالنیات» 5 ثابت و وارد است. پس هر که مثقال ذره نیکى کند یا بدى آن نیکى و بدى در کتاب مکتوب و مصور شود و مخلد و مؤبد بماند و چون پیش چشم ایشان دارند که، وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏ 6.

کسانى که ازو غافل شده باشند گویند: ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً 7. و همچنین در اخبار بسیار آمده است که از گفتن تسبیحى یا فعل حسنه حورى بیافرینند که در بهشت جاودانى از آن تمتع مى‏یابند. و در دیگر جانب همچنین از سیئات گناهکاران اشخاصى آفرینند که سبب محنت و عقوبت قومى شوند، چنانکه در قصه پسر نوح آمده است: إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ‏ 8 و در بنى اسرائیل، وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ. مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ‏ 9. در خبر است که «خلق الکافر من ذنب المؤمن» 10 و امثال این بسیاراست و این جمله بحکم این باشد که، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ‏ 11. پس هر چه در نظر اهل دنیا از وراى حجاب باشد آن را غیر حیوان بینند و چون آن حجاب و غطاء از پیش برگیرند، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ 12، و این آنگاه بود که از این حیوة که بحقیقت مرگست بمیرند و بحیاة جاودانى آن جهانى که مرگ این جهانى است زنده شوند، أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها 13 آن را چنان بینند که باشد و اینست اجابت دعاء «اللهم ارنا الاشیاء کما هى» 14 پس هر کس را بعد از کشف غطاء وحدت بصر کتاب خود بباید خواند و حساب خود بکرد کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً، اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً 15. اگر سابق بالخیرات باشد یا اهل یمین بحکم «کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» 16 کتابش از پیش رو یا از جانب راستش باز دهند، فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ، فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً 17. و اگر از جمله منکوسان باشد، وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ 18، یا اهل شمال کتابش از وراء ظهرش باو دهند یا از جانب چپ، وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ‏. وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ‏ 19.

یادداشت‏ها

(1)- و آنگاه که فراگیرندگان (فرشتگان نگهبان اعمال انسان و نویسندگان آنها) که در چپ و راست انسان همنشین اویند، کردارهاى او را باز نویسند.

 

(ق 50/ 17)

 

(2)- آنان که گفتند پروردگار ما خداست سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر ایشان فرود مى‏آیند که نترسید و اندوهگین نباشید و مژده باد شما را

 

به بهشتى که نوید داده شدید. ما دوستان شما در زندگانى این جهان و آن جهان شمائیم. (فصلت 41/ 30)

 

(3)- آیا شما را به اینکه دیوها برکه فرود مى‏آیند آگاه کنم، آنها بر هر دروغزن گناهکار فرود مى‏آیند. (شعراء 26/ 221 و 222)

 

(4)- و هر که از یاد خدا روى گرداند براى او شیطانى قرار دهیم که همدمش باشد. (زخرف 43/ 36)

 

(5)- هرآینه اهل بهشت در آن جاودانه‏اند و اهل آتش در آتش به خاطر اندیشه‏ها.

 

(حدیث)

 

(6)- و چون نامه‏ها پراکنده شوند، (گشوده شوند). (تکویر 71/ 10)

 

(7)- این نوشته چیست که کوچک و بزرگى نیست مگر برشمرده و آنچه کردند حاضر مى‏یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نکند. (کهف 18/ 49)

 

(8)- براستى که او کارى ناشایست است. (هود 11/ 46)

 

(9)- و هرآینه فرزندان یعقوب (بنى اسرائیل) را از عذاب خوارکننده نجات دادیم، از فرعون که او برترى‏جوئى از گزافکاران بود.

 

(دخان 44/ 30)

 

(10)- کافر را از گناه مؤمن آفرید. (حدیث)

 

(11)- و براستى که جهان دیگر هرآینه خود زنده است اگر مى‏دانستند.

 

(عنکبوت 29/ 64)

 

(12)- پس پرده‏ات از تو برداشتیم و دیده‏ات امروز نافذ است.

 

(ق 50/ 22)

 

(13)- آیا آنکه مرده بود پس زنده‏اش کردیم و براى او نورى قرار دادیم که در پرتو آن میان مردمان راه میرود همانند کسى است که در تاریکیها است و بیرون رونده از آن نیست. (انعام 6/ 122)

 

(14)- خدایا چیزها را آن چنان که هستند به ما بنماى.

 

(15)- و کار هر انسان را (همچون گردنبندى) بر گردنش مى‏افکنیم و روز رستاخیز آن کارها را بصورت نامه‏اى برایش بیرون مى‏آوریم که آن را نامه‏اى گشاده مى‏بیند. بخوان نامه‏ات را، امروز خودت براى خود حسابگر بسى.

 

(اسراء 17/ 13)

 

(16)- همچنانکه زیست مى‏کنید مى‏میرید و همچنانکه مى‏میرید بر انگیخته میشوید.

 

(حدیث)

 

(17)- پس اما آنکه نامه‏اش به دست راستش داده شد پس بزودى به حسابى آسان‏

 

محاسبه شود. (انشقاق 84/ 8)

 

(18)- و اگر بینى آنگاه که بدکاران سرهاشان در نزد پروردگارشان فرو افتاده است. (سجده 32/ 12)

 

(19)- و اما آنکه نامه‏اش از پس پشتش داده شود. و اما آنکه نامه‏اش بدست چپش داده شود. (انشقاق 84/ 10)

 



      

اشاره بصراط

اشاره بصراط

صراط راه خداست، وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ 1. «ادق من الشعر احد من السیف» 2، باریکى بسبب آنکه اگر اندک میلى بیکى از دو طرف تضاد افتد موجب هلاک بود، وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ 3. و تیزى بسبب آنکه مقام بر وى هم سبب هلاکت بود، «و من وقف علیه شقه بنصفین» 4.

دوزخیان از صراط بدوزخ افتند، وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ‏ 5. از دو جانب صراط دوزخست، «الیمین و الشمال مزلتان» 6، بخلاف اهل اعراف که «الجنة على یمینهم و الشمال على شمالهم» 7 باشد، «کلتا یدى الرحمن» 8.

یادداشت‏ها

(1)- و تو براستى به راه راست راهنمائى مى‏کنى، راه خدائى که آنچه در آسمانها و زمین است از اوست. (شورى 42/ 52)

 

(2)- باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر. (حدیث)

 

(3)- به کسانى که ستم کردند میل نکنید که آتش شما را فرا مى‏گیرد.

 

(هود 11/ 113)

 

(4)- و هر که بر آن بایستد او را بدو نیمه بشکافد. (حدیث)

 

(5)- و آنان که جهان دیگر را باور نمى‏کنند از صراط فرو مى‏افتند.

 

(مؤمنون 23/ 74)

 

(6)- راست و چپ لغزشگاهند. (حدیث)

 

(7)- بهشت در راستشان و چپ در سوى چپشان. (حدیث)

 

(8)- هر دو، دستهاى خداى بخشنده‏اند. (حدیث)



      

ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ‏

ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ‏

کسانى که در این عالم در معرض سلوک راه آخرت‏اند سه طایفه‏اند: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً، فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ، وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‏ 1. همچنین، فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ‏ 2. سابقان اهل وحدت‏اند از راه و از سلوک منزه، بل خود، مقصد همه سالکان ایشان‏اند. وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا 3. ایشانند آن گروهى که، «ان حضروا لم یعرفوا و ان غابوا لم یفقدوا» 4. و اهل یمین نیکان عالم‏اند و ایشان را مراتب بسیار است بحسب درجات بهشت و در ثواب متفاوت‏اند، وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا 5. و اهل شمال بدان عالم‏اند و ایشان را اگر چه مراتب بسیار است بحسب درکات دوزخ اما در عذاب متساویند، قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ‏ 6. و همچنین‏ فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ‏ 7. و هر سه طایفه را گذر بر دوزخ است، وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا 8 اما سابقان، «یمرون على الصراط کالبرق الخاطف» 9. ایشان را از دوزخ‏گزیرى نیست. «جزناها و هى خامدة» 10 سخن یکى از امامان اهل بیت علیهم السلام است در جواب آنکه پرسید که شما را گذر بر دوزخ چون باشد؟ و اما اهل یمین را از دوزخ نجات دهند و اما اهل شمال را در آنجا بگذارند، ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا 11. سابقان و اهل یمین به بهشت برسند، اما کمال اهل یمین بهشت باشد و کمال بهشت بسابقان، «ان الجنة اشوق الى سلمان من سلمان الى الجنة» 12؛ ایشان را به بهشت التفاتى نبود، لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ‏ 13. ایشان اهل اعرافند، وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ‏ 14 ایشان را همه حالها یکسان باشد، لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏ 15 وصف حال ایشان است. اهل شمال اهل تضادند. باحوال متضاده که در این عالم متقابل است، مانند هستى و نیستى و مرگ و زندگانى و علم و جهل و قدرت و عجز، و لذت و الم، و سعادت و شقاوت، بازمانده‏اند زیرا که بخود باز مانده‏اند. و از خودبخود خلاصى نتوان یافت، کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ‏ 16. لا جرم همیشه میان دو طرف سموم و زمهریر دوزخ متردداند. گاه باین طرف معذب و گاه بآن، لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ‏ 17. چون در دنیا در؟؟؟ طاعت که اول مرتبه از مراتب ایمان است نیامده‏اند و زمام اختیار بدست خود باز گرفته‏اند، به آخرت محجوب بمانده‏اند، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها 18. و اهل یمین اهل رتبت‏اند، همیشه در سلوک باشند تا کمالى بعد از کمالى و درجه بالاى درجه حاصل میکنند، لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ‏ 19؛ از عذاب اهل تضاد خلاص یافته‏اند، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏، «الحزن على ما فات و الخوف مما لم یأت» 20 چون بدنیا مجبوربوده‏اند، وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ- الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ‏ 21 بآخرت مختار مطلق شده‏اند، لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ‏ 22، تا بحکم عدل هر یکى را بر جبر و اختیار نصیبى باشد. پس اگر این طایفه را بیکى از دو طرف تضاد، ملابستى باشد آن تضاد، نه تضاد حقیقى بود، و ایشان بآن معاقب نباشند، بل مثاب باشند و آن مانند حرارت زنجبیل و برودت کافور باشد که غریزى‏اند، نه چون حرارت سموم و برودت زمهریر که غریب‏اند إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً، وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا 23، همچنانکه منازعه اهل رتبت منازعتى مجازى باشد، یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ‏ 24؛ تا لا جرم‏ وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ‏ 25. اما مخاصمت اهل تضاد مخاصمت حقیقى باشد، إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ 26 تا لا جرم‏ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها 27. پس حرارت و برودت که متضادند گاهى هر دو طرف سبب عذاب قوم میباشند، چنانکه اهل دوزخ را. و گاه یک طرف سبب راحت قومى است، و آن‏ بَرْداً وَ سَلاماً 28 است. اهل برد اهل یقین‏اند. و دیگر طرف که نار است سبب عذاب کسانى که مقابل ایشان باشند، الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ 29. و گاه هر دو طرف سبب راحت قومى باشند چنانکه در زنجبیل و کافور بگفتیم. و همچنین نار گاه سبب عذاب قومى است مانند نار جحیم و گاه راحت قومى، مانند آن نار که شخصى از قسیم الجنة و النار التماس کرد که «یا قسیم النار اجعلنى من اهل النار» 30 تا او بخندید و گفت «جعلتک» و بعد از آن با دیگران حاضران فرمود که خواهد از اهل قیامت باشد. و نیستى [را] هم اصناف است: نیستى قهر که بقیامت خاص و عام را باشد، کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ 31؛ و نیستى لطف‏که اهل وحدت را باشد، «من احبنى محوت اثره» 32؛ و نیستى عنف که اهل دوزخ را باشد، لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ 33.

یادداشت‏ها

(1)- و شما گروههائى سه‏گانه‏اید، پس دست راستى‏ها، کیانند دست راستى‏ها، و دست چپى‏ها، کیانند دست چپى‏ها، و پیشى‏گیرندگان، آن پیشى‏گیرندگان آنهایند نزدیک‏شدگان. (واقعه 56/ 7- 11)

 

(2)- پس بعضى از ایشان بخویش ستم مى‏کنند و بعضى از ایشان میانه‏رواند و بعضى از ایشان پیشى‏گیرنده بسوى خوبى‏هایند. (فاطر 3/ 32)

 

(3)- چشمانت را از ایشان مگردان که زیبائى زندگى دنیا را بخواهى.

 

(کهف 8/ 28)

 

(4)- اگر حاضر باشند شناخته نشوند و اگر غایب باشند گم نشوند (جایشان خالى است.) (حدیث)

 

(5)- و براى هر کدام بنا بر آنچه کردند پایه‏هائى است. (انعام 6/ 132)

 

(6)- فرمود براى همه دو چندان (عذاب) است ولى نمى‏دانید. (اعراف 7/ 38)

 

(7)- پس ایشان آن روز در عذاب شریکند. (صافات 37/ 33)

 

(8)- کسى از شما نیست مگر آنکه در آن (دوزخ) وارد شود، این بر پروردگارت واجبى شدنى است. (مریم 19/ 71)

 

(9)- همچون برق جهنده بر صراط مى‏گذرند. (حدیث)

 

(10)- از آن مى‏گذریم در حالى که خاموش است. (حدیث)

 

(11)- سپس آنان را که پرواپیشه کردند نجات دهیم و ستمگران را در آن همان گونه بازگذاریم. (مریم 19/ 72)

 

(12)- براستى که بهشت به سلمان مشتاقتر است تا سلمان به بهشت. (حدیث)

 

(13)- و در آن داخل نشوند، در حالى که بهشت به آنها آرزومند است.

 

(اعراف 7/ 46)

 

(14)- و بر اعراف مردانى هستند که همه را به چهره‏هاشان مى‏شناسند.

 

(اعراف 7/ 46)

 

(15)- تا اینکه بر آنچه از دست دادید أسف نخورید و بر آنچه داده شدید.

 

شادمان نشوید. (حدید 57/ 43)

 

(16)- هرگاه پوستهاشان بریان شود پوستهائى دیگر جایگزین آنها کنیم تا عذاب را بچشند. (نساء 4/ 56)

 

(17)- سایبانهائى از آتش بر بالاى سرشان و سایبانهائى (از آتش) در زیر پایشان است. (زمر 39/ 16)

 

(18)- هرگاه که خواهند از آن بیرون روند به آن بازگردانده شوند.

 

(سجده 32/ 2)

 

(19)- براى ایشان (در بهشت) بالا خانه‏هائى و بر فراز آنها بالا خانه‏هائى است.

 

(زمر 39/ 20)

 

(20)- نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى دارند (اندوه بر آنچه از دست رفته و ترس از آنچه نیامده). (بقره 2/ 38 و بسیارى آیات دیگر)

 

(21)- هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش کارى را حکم کنند براى ایشان در (انجام دادن یا انجام ندادن) فرمان ایشان اختیارى باشد. (احزاب 33/ 36)

 

(22)- در بهشت براى ایشان هر آنچه بخواهند هست. (فرقان 25/ 16)

 

(23)- براستى که نیکان از پیاله‏اى مینوشند که آمیخته‏اش از کافور است.

 

(انسان 72/ 5)- در آن از پیاله‏اى نوشانده شوند که آمیخته‏اش از زنجبیل است (گیاهى خوش بوى و خوشمزه). (انسان 72/ 17)

 

(24)- در بهشت جامى را که در آن نه پوچى و نه گناه است از دست هم مى‏ربایند.

 

(طور 42/ 23)

 

(25)- از سینه‏هاشان کینه را دور مى‏کنیم، برادرانى هستند که بر تخت‏هاى آراسته در برابر یکدیگر نشسته‏اند. (حجر 15/ 47)

 

(26)- براستى که آن حقیقت دشمنى کردن اهل آتش است. (ص 64/ 38)

 

(27)- هرگاه گروهى داخل (دوزخ) شود گروه دیگر نفرینش کند. (اعراف 7/ 38)

 

(28)- سرد و سلامت است. (انبیاء 21/ 69)

 

(29)- گمان برندگان به خدایند، گمان بد. (فتح 48/ 6)

 

(30)- اى بخش‏کننده آتش مرا از اهل آتش قرار ده.

 

(31)- همه چیزها جز روى او نیست شدنى است. (قصص 28/ 88)

 

(32)- هر که مرا دوست بدارد نشانش را بزدایم (حدیث)

 

(33)- نه مى‏ماند و نه رها مى‏شود. (مدثر 74/ 28)



      

اشاره بحشر خلایق

 

اشاره بحشر خلایق

زمان علت تغیر است على الاطلاق و مکان علت تکثر است على الاطلاق، و تغیر و تکثر علت محجوب شدن بعضى موجودات از بعضى.

چون بقیامت زمان و مکان مرتفع شود حجابها برخیزد و خلق اولین و آخرین مجتمع باشند. پس قیامت روز جمع است، یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ- الْجَمْعِ‏ 1. بوجهى روز فصل است، چه دنیا کون متشابه است. در وى حق و باطل متشابه نماید، متخاصمان در برابر نشسته‏اند. آخرت کون مباینت است، وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ‏ 2. حق را از باطل جدا کنند، لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ‏ 3. خصومت متخاصمان فصل کنند، و بحقیقت حق و باطل حکم کنند، لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ، لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ‏ 4. پس قیامت روز فصل است. اما این فصل هم اقتضاى آن جمع میکند که در پیش بیامد، هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلِینَ‏ 5.

حشر جمع باشد. پس روز قیامت حشر است. وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً 6.

اما حشرها هم متفاوتست. قومى را چنین است که، یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى‏الرَّحْمنِ وَفْداً 7 و قومى را چنین که، یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ 8 بر جمله، حشر هر کسى با آن باشد که سلوکش در طلب آن بوده باشد، «و احشره مع من کان یتولاه» 9. و باین سبب، احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ‏ 10، و همچنین‏ فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ‏ 11 تا بحدى که، «لو أحب احدکم حجرا یحشر معه» 12.

و چون آثار افعال مدبران برازخ حیوانى چنانکه بعد از این گفته شود؟؟؟ صور و حاضر کنند آن اصناف را جمله حشر کرده باشند، وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ‏ 13. و حشر هر کسى بر صورت ذاتى آن کس تواند بود، چه آنجا حجاب مرتفع است که، وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 14، تا باین سبب، «یحشر الناس على صور یحسن عندهم القردة و الخنایر» 15 و خود هم در این جهان‏ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ‏ 16. و لکن در این جهان کسانى بیننده اهل آن جهان را باشند، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏ 17.

یادداشت‏ها

(1)- روزى که شما را براى روز جمع‏آورى فراهم میکند. (تغابن 64/ 9)

 

(2)- روزى که رستاخیز بر پا شود آن روز پراکنده میشوند. (روم 30/ 37)

 

(3)- تا خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد. (انفال 8/ 37)

 

(4)- تا آنکه نابود شد از روى دلیل روشن نابود شود و آنکه زنده شد از روى دلیل روشن زنده شود. تا حق بر پا گردد و باطل ناچیز شود.

 

(انفال 8/ 42)

 

(5)- این است روز داورى، شما و پیشینیان را گرد آوردیم (مرسلات 77/ 38)

 

(6)- و آنها را گرد آوردیم پس هیچ یک از آنها را رها نکنیم.

 

(کهف 18/ 47)

 

(7)- روزى که پرواپیشگان در حالى که گرامى داشته شده‏اند نزد خداى بخشنده گرد یند. (مریم 19/ 85)

 

(8)- روزى که دشمنان خدا بسوى آتش برده شوند. (فصلت 41/ 19)

 

(9)- او را با آنکه دوست و سرور گرفته بود گرد آورید. (حدیث)

 

(10)- آنان را که ستم کردند با همسرانشان (جفتهایشان، نزدیکانشان) گرد آورید.

 

(صافات 37/ 22)

 

(11)- پس سوگند به پروردگارت که ایشان را با دیوها گرد مى‏آوریم.

 

(مریم 19/ 68)

 

(12)- اگر یکى از شما سنگى را دوست داشته باشد با او برانگیخته میشود.

 

(حدیث)

 

(13)- و آنگاه که ددان گرد آیند. (تکویر 81/ 5)

 

(14)- و بر خداى یکتاى فروشکننده آشکار شوند. (ابراهیم 14/ 48)

 

(15)- مردمان بر چهره‏هائى برانگیخته شوند که میمونها و خوکها در پیش آنها زیبا باشند. (حدیث)

 

(16)- و از ایشان میمونها و خوکها قرار داد زیرا طاغوت را بندگى کردند.

 

(مائده 5/ 60)

 

(17)- براستى که در آن براى گروهى که مى‏اندیشند نشانه‏هائى است.

 

(رعد 13/ 4)



      

اشاره بمکان و زمان آخرت‏

اشاره بمکان و زمان آخرت‏

چون دنیا ناقص است بمثابه کودک، و طفل را از دایه و گهواره گزیر نیست دایه او زمان است و گهواره او مکان و بوجهى پدر او زمانست و مادر او مکان. و مکان و زمان هر یک باثرى از آثار مبدع خود مخصوص‏اند، و آن احاطت است بکاینات. چه این احاطه خداى راست، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ 1. و زمان را احاطه که اثر مبدعست چنان حاصل آید که بعضى از آن اول باشد و بعضى آخر و مکان را چنانکه بعضى ظاهر باشد و بعضى باطن و چون هر دو بذات و بطبع نیستند هیچ کدام در هیچ کدام تمام نیست. پس وجود هر بعضى از زمان اقتضاء عدم بعضى دیگر مى‏کند. و حضور بعضى از مکان اقتضاء غیبت بعضى دیگر میکند. گذشته زمان نیست و آینده همچنین. اگر زمان وجودى دارد وجود حال است که کمترین زمانى است، و از خردى مقدارى ندارد.

حکماء آن را «آن» خوانند. و اگر مکان را احاطتى هست همه مکان راست نه جزوى را ازو، و همه مکان راست که آسمان و زمین و دیگرکائنات را حاویست. و آخرت از زمان و مکان مبراست، چه از نقصان منزه است. اما نشانها که از آن باهل زمان و مکان دهند گاه زمانى بود و گاه مکانى تا بلسان قومه بود. و نشان زمان بکمترین زمان تواند بود مانند حال، وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ‏ 2. و نشان مکان بفراخ‏ترین مکانى، وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ 3. و ابداع هم زمانى نیست و صفت او بکمتر زمانى کنند. وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ 4.

پس مبدأ و معاد از این روى نیز متشابهند. یقین که آخرتى است؛ تعلقش بزمان و مکان هم برین سیاقت گیرد، اما تعلقش بقلت زمان چنانکه گفته‏اند، «الیقینیات لحظات» و بوسعت مکان، أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ‏.

یادداشت‏ها

(1)- براستى که او بر هر چیز تواناست. (فصلت 41/ 54)

 

(2)- و کار قیامت نیست مگر همچون چشم برهم زدنى یا نزدیکتر.

 

(نحل 16/ 17)

 

(3)- یقینى‏ها لحظه‏هائى هستند.

 

(4)- آیا آنکه خدا سینه‏اش را بر اسلام گشوده است پس او بر روشنائى‏اى از پروردگار خویش است، (زمر 39/ 22)

 



      

اشاره بهر دو جهان و ذکر مراتب مردم در این جهان و در آن جهان‏

اشاره بهر دو جهان و ذکر مراتب مردم در این جهان و در آن جهان‏

خداى تعالى را بحکم آنکه اول و آخر است او را دو عالم است:

یکى عالم خلق و دیگرى عالم امر، یکى عالم ملک و دیگر عالم ملکوت، یکى عالم غیب و دیگر عالم شهادت، که این محسوس است و آن معقول. و بحکم آنکه ظاهر و باطن است دو عالم است: یکى دنیا و یکى آخرت. یکى این جهان، یکى [آن‏] جهان که این مبدأست و آن معاد. و خلق را چون گذر بر این عالمهاست از دنیا بآخرت، از این جهان بآن جهان، از خلق بامر، و از ملک بملکوت، و از شهادت بغیب رفتن ضرور است و انبیاء را علیهم السلام باین سبب فرستاده‏اند تا ایشان را از عالمى بعالمى خوانند، چنانکه کتب منزله جمله بر آن مقرر است. پس دعوت نبى بانباء است و نباء آن عالمست که خلق بآنجا میروند، عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ‏ 1. خلق در دنیا در برزخ‏اند و برزخ سدیست ظلمانى میان مبدأ و معاد، وَ مِنْ‏َ     ورائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ‏ 2 و مردم آنجا بعضى خفته‏اند و بعضى مرده.

خفتگان بحکم، «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا، الدنیا حلم» 3. و مردگان بحکم‏ أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ 5 و هر که از این زندگانى بمرد از خواب برخاست و قیامت برخاستن بود، «فاذا ماتوا انتبهوا، من مات فقد قامت قیامته» 6. و لیکن مرگ‏ دو مرگ‏ است: یکى مرگ‏ ارادى، «موتوا قبل ان تموتو» 7، و دیگرى مرگ‏ طبیعى که، أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ‏ 8. هر که بمرگ ارادى بمرد بزندگانى جاوید زنده شود، «مت بالارادة تحیى بالطبیعة» 9. و هر که بمرگ طبیعى بمرد بهلاک جاودانى افتد، «ویل لمن انتبه بعد الموت» 10. سر قیامت سرى است بس بزرگ، انبیاء را اجازت کشف آن سر نداده‏اند، چه انبیاء اصحاب شریعتند، اصحاب قیامت دیگرانند، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 11؛ و محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم به قرب قیامت مخصوص است، «انا و الساعة کهاتین» 12. حالش با قیامت اینست، یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها، إِلى‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها 13. قیامت روز ثواب است و شریعت روز عمل، «الیوم عمل بلا ثواب و غدا ثواب بلا عمل» 14. پیغمبران در روز قیامت گواهان باشند، فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً 15 حاکم قیامت دیگر است، وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ 16. شریعت راه راست است، از شارع گرفته‏اند و قیامت مقصد. صاحب شریعت مى‏فرماید بقیامت، ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ‏ 17. خلق سالکان‏اند و تا اثرى از مقصد بسالک نرسد سلوکش دست ندهد، و هیچ سالک تا از مقصد آگاه نشود بدان راغب نگردد و در حرکت نیاید و آگاهى از مقصد معرفت است و رغبت بآن محبت. پس‏تا با عارف محبت نباشد او را سلوک دست ندهد. و محبت و معرفت اثر وصول است و کمالش عین وصول و آن را حشر خوانند که، «المرء یحشر مع من احب» 18. و در آگاهى مراتب است چون: ظن و علم و ابصار. ظن بوجهى این جهانى است و علم آن جهانى، چه اینجا، أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ 19 است و آنجا، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ‏ 20. و علم بوجهى این جهانى است و مشاهده و رؤیت آن جهانى، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ‏ 21. اثر اول که از وصول سالک را باشد ایمان است، و اثر دویم ایقان بتحقیق آن ایمان و تصدیق باشد، وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا 22. ایقان است، إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ‏ 23. ایمان بسبب آنچه در عالم غیب از آن محجوب‏اند، یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ 24. و ایقان بحسب آنچه در عالم شهادت آن را مشاهدند. پس ایمان نصیب این دنیاست، یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ‏ 25؛ و ایقان نصیب اهل آخرت. وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‏ 26. اینجا «من اقبل ما اوتیتم الیقین» 27 میگوید که دعوت بایمان است، آمِنُوا بِرَبِّکُمْ‏ 28؛ و کمال ایمان بایقان است، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏ 29. ایمان را مراتب است: اول، قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ‏ 30، وسط، وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ‏ 31. آخر، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا 32. و إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا 33 دلیل است بر اختلاف ایمان. و ایمان را نیز شرائط است: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً 34، اول انقیاد فرمان، بعد از [آن‏] رضا بقضا، بعد از آن تسلیم. و ایقان را نیز مراتب است: کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ، ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍعَنِ النَّعِیمِ‏ 35. مشاهده دوزخ بعد از حصول علم الیقین است، و مشاهده بهشت قبل از سؤال، از آنکه هنوز علم حکم غیب دارد و بعد از حصول علم عین- الیقین است چه با علم هنوز حجاب باقیست بعین و با عین باقیست باثر.

اهل گمان پندارند که قیامت هم بزمان دور است، وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً 36؛ و هم بمکان، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ 37. و اهل یقین دانند که هم بزمان نزدیکست، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ 38 و هم بمکان، وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ‏؛ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً، وَ نَراهُ قَرِیباً 39 که پیغمبر علیه السلام دست فراز کرد و میوه بهشت بر گرفت و تا حارثه مشاهده آن حال نکرد بر آنکه او مؤمن حقیقى است حکم نکرد، اذ قال له کیف اصبحت یا حارثة؟ قال اصبحت مؤمنا حقا. قال علیه السلام لکل حق حقیقة؛ فما حقیقة ایمانک؟ قال رأیت اهل الجنة یتزاورون و رأیت اهل النار یتعاورون و رأیت عرش ربى بارزا. فقال علیه السلام اصبت فالزم ثم قال علیه السلام لانس بن مالک هذا شاب نور اللّه قلبه بالایمان 40.

یادداشت‏ها

(1)- از یکدیگر چه مى‏پرسند؟ از خبر بزرگ (مى‏پرسند)؟ آنکه ایشان در آن اختلاف مى‏کنند. (نبأ 78/ 1 و 2)

 

(2)- و از پس ایشان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

 

(مؤمن 23/ 100)

 

(3)- مردمان خفتگانند، پس چون مردند، بیدار شوند، دنیا خواب دیدنى است.

 

(حدیث)

 

(4)- مردگانى غیر زنده‏اند. (نحل 16/ 21)

 

(5)- و تو شنواننده آنان که در گورهایند نیستى. (فاطر 35/ 22)

 

(6)- پس چون مردند بیدار شوند، هر که مرد پس هرآینه قیامتش بر پا شده است. (حدیث)

 

(7)- پیش از آنکه مرگتان فرا رسد بمیرید. (حدیث)

 

(8)- هر جا باشید مرگ شما را در مى‏یابد. (نساء 4/ 78)

 

(9)- به اراده خود بمیر تا به طبیعت زنده شوى.

 

(10)- واى بر آنکه پس از مرگ بیدار شود.

 

(11)- تو بیم‏دهنده و بس و هر گروهى را راهنمائى است. (رعد 13/ 7)

 

(12)- من و رستاخیز همچون این دو انگشت (بهم نزدیک) ایم. (حدیث)

 

(13)- از تو درباره رستاخیز مى‏پرسند که هنگام رسیدنش کسى است، دانستن هنگام آن به چه کارت مى‏آید. علمش نزد خداست، تو تنها بیم‏دهنده آن کسى هستى که از آن روز مى‏ترسد. (نازعات 79/ 42- 45)

 

(14)- امروز، کار است بدون پاداش و فردا پاداش است بدون کار. (حدیث)

 

(15)- پس چگونه است آنگاه که از هر گروهى، گواهى آریم و ترا براینان گواه گیریم. (نساء 4/ 41)

 

(16)- و پیامبران و گواهان آورده شوند و میان ایشان به حق داورى شود.

 

(زمر 39/ 69)

 

(17)- نمى‏دانم با من چه خواهند کرد و نه با شما. (حدیث)

 

(18)- انسان با آنکه دوستش داشته برانگیخته مى‏شود. (حدیث)

 

(19)- بدانید که ایشان در گمان و تردیدند. (فصلت 41/ 54)

 

(20)- سپس شما را در روز رستاخیز که تردیدى در آن نیست گرد مى‏آورد.

 

(جاثیه 45/ 26)

 

(21)- چنین نیست، اگر علم یقین بدانید، هرآینه دوزخ را به بینید. سپس هرآینه آن را بچشم یقین به بینید. (تکاثر 102/ 6)

 

(22)- و تو بما گرونده نیستى. (یوسف 12/ 17)

 

(23)- براستى که این خود حقیقتى یقینى است. (واقعه 56/ 95)

 

(24)- به خدا و روز دیگر مى‏گروند (آل عمران 3/ 114)

 

(25)- به نادیده مى‏گروند. (بقره 2/ 3)

 

(26)- و به جهان دیگر ایشان یقین دارند. (بقره 2/ 4)

 

(27)- از پذیرفته‏ترین چیزها که داده شدید یقین است (حدیث)

 

(28)- به پروردگارتان بگروید. (آل عمران 3/ 193)

 

(29)- پروردگارت را بندگى کن تا یقین بتو روى آورد. (حجر 15/ 99)

 

(30)- بادیه‏نشینان گفتند گرویدیم، بگو نگرویده‏اید بلکه بگوئید تسلیم شدیم و هنوز ایمان در دلهاتان وارد نشده است. (حجرات 49/ 14)

 

(31)- و دلش به ایمان آرام یافته است. (نحل 16/ 106)

 

(32)- اى آنان که گرویده‏اید، بگروید. (نساء 4/ 136)

 

(33)- و چون پرواپیشه کردند و بگرویدند و کارهاى نیکو کردند، سپس‏ا پرواپیشه کردند و گرویدند. (مائده 5/ 93)

 

(34)- پس سوگند به پروردگارت که نمى‏گروند تا اینکه ترا در آنچه میانشان اختلاف افتاده داور گیرند و سپس در خودشان از آنچه حکم کرده‏اى تنگى نیابند و به نیکوترین صورت حکم ترا بپذیرند. (نساء 4/ 65)

 



      

اشاره بمبدأ و معاد و آمدن از فطرت اولى و رسیدن بانجام و ذکر شب ق

اشاره بمبدأ و معاد و آمدن از فطرت اولى و رسیدن بانجام و ذکر شب قدر و روز قیامت‏

مبدأ، فطرت اولى است و معاد عود بآن فطرت است، فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏ 1؛ که اول خدا بود و هیچ نه، «کان اللّه و لم یکن معه شى‏ء» 2. پس خلق را از نیست هست گردانیده، وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً 3. و به آخر خلق نیست شوند و خدا هست بماند، کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ 4. پس چنانکه هست شدن خلق بعد از نیستى مبدأ خلق است، نیست شدن بعد از هستى معادشان باشد. چه آمدن و رفتن چون مقابل یکدیگرند هر یک عین دیگرى تواند بود، کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ‏ 5.

و از این جاست که بحکم مبدأ خدا بگوید و خلق جواب دهد، أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ 6، و بحکم معاد خدا بگوید و هم خدا جواب دهد، لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 7. و خلق چون اول از خدا وجود یافته‏اند و نبوده‏اند پس بآخر هست شده‏اند، پس وجود بخداى سپارند، إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجْعى‏ 8پس نیست شوند، کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ 9، منه المبدأ و الیه المعاد. نیستى اول بهشتى است که آدم در آنجا بود، اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ 10. و هستى بعد از نیستى آمدن بدنیاست، اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً 11. و نیستى دوم که فناء در توحید است بهشتى است که معاد موحد آنجاست، ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏ 12. آمدن از بهشت بدنیا توجه از کمال بنقصان است و بیفتادن از فطرت، و لا محاله صدور خلق از خالق جز بر این نمط نتواند و رفتن از دنیا ببهشت توجه از نقصان بکمال است و رسیدن با فطرت، و لا محاله رجوع خلق با خالق جز بر این نسق صورت نبندد، اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ 13. پس اول نزول و هبوط است، و دویم عروج و صعود. اول افول نور، دوم طلوع نور، اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ 14. باین سبب عبارت از مبدأ بشب کرده‏اند و آن شب قدر است و عبارت از معاد بروز و آن روز قیامت است، در شب قدر، تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ 15. در روز قیامت، تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ 16. و چون کمال مبدأ بمعاد است همچنانکه کمال شب بروز است و کمال روز بماه و کمال ماه بسال، پس اگر مبدأ شب قدر است معاد روز قیامت است و اگر شب قدر نسبت بماه دارد، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ 17. روز قیامت نسبت بسال دارد، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏ 18. و بوجهى اگر مبدأ نسبت بروز دارد، «خمرت طینة آدم بیدى اربعون صباحا» 19. معاد نسبت بسال دارد که، «ما بین النفختین اربعون عاما» 20 و اگر شب قدر بر هزار ماه تفصیل دارد، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ 21 روز قیامت بقدر پنجاه هزار سال است،فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا 22. موسى (ع) که مراد مبدأ است و صاحب تنزیل و صاحب غربست که موقع افول نور باشد، وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ، «اول ما کتاب الله تعالى التوراة» 23. و عیسى (ع) که مراد معاد است و صاحب تأویل صاحب شرق است که موضع طلوع نور باشد، وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا 24، وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ 25، و محمد صلى اللّه علیه و آله که جامع هر دو است بوجهى متوسط است و بوجهى از هر دو مبرا. اما جامع.

بحکم اینکه در مبدأ منزلتى دارد که، «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.» 26

«لکل شى‏ء جوهر و جوهر الخلق محمد صلى اللّه علیه و آله» 27؛ و در معاد هم مرتبتى دارد که شفیع روز حشر است، «ادخرت شفاعتى لاهل الکبائر من امتى» 28. و اما متوسط، بحکم آنکه از وسط عالم روى بمغرب باید کرد تا روى بقبله موسى باشد و بمشرق تا بقبله عیسى باشد و بمیان هر دو تا قبله محمد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلم باشد که «ما بین المشرق و المغرب قبلتى» 29. و اما از هر دو مبرا بحکم، لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ 30 است، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ 31.

یادداشت‏ها

(1)- پس رویت را بسوى دین پاک بدار، سرشت خدائى که انسانها را بر آن آفرید، آفرینش خدا را دگرگونى نیست، آن است دین پایدار.

 

(روم 30/ 30)

 

(2)- خدا بود و هیچ چیز با او نبود. (حدیث)

 

(3)- و هرآینه ترا از پیش آفریدم در حالى که چیزى نبودى. (مریم 19/ 9)

 

(4)- هر که بر روى آن (زمین) است نیست شدنى است و (تنها) وجه پروردگار بزرگوار و گرامیت پاینده است. (رحمن 55/ 27)

(5)- همچنان که ابتداى آفرینش آغاز کردیم، بازش گردانیم.

 

(انبیاء 21/ 104)

 

(6)- آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آرى (هستى). (زمر 39/ 71)

 

(7)- امروز فرمانروایى از آن کیست؟ از آن خداى یکتاى فروشکننده (نیست کنده). (غافر 40/ 16)

 

(8)- و براستى که بازگشتگاه بسوى پروردگار تو است. (علق 96/ 8)

 

(9)- هر چیزى جز روى او نیست شدنى است. (قصص 28/ 88)

 

(10)- از اوست آغاز و به اوست بازگشت.

 

(11)- تو و همسرت در بهشت ساکن شوید. (بقره 2/ 35)

 

(12)- همگى از آن فرود آئید. (بقره 2/ 38)

 

(13)- بسوى پروردگارت بازگرد در حالى که از او خشنودى و از تو خشنود است، پس در بندگانم در آى و به بهشتم داخل شو. (فجر 89/ 30)

 

(14)- خدا آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند، سپس بسوى او بر مى‏گردید. (روم 30/ 11)

 

(15)- خدا روشنائى آسمانها و زمین است. (نور 24/ 35)

 

(16)- فرشتگان و روح در آن (شب) به فرمان پروردگارشان از هر امرى فرود مى‏آیند. (قدر 97/ 4)

 

(17)- فرشتگان و روح در روزى که اندازه‏اش پنجاه هزار سال است بسوى خدا بالا میروند. (معارج 70/ 4)

 

(18)- شب قدر از هزار ماه بهتر است. فرشتگان و روح فرود مى‏آیند.

 

(قدر 97/ 3)

 

(19)- کار آفرینش را از آسمان تا به زمین اداره میکند سپس در روزى که اندازه‏اش هزار سال از آن سالهائى است که شما مى‏شمرید به سوى او بالا میرود.

 

(سجده 32/ 5)

 

(20)- گل آدم را به دستم چهل روز آمیختم (خمیر کردم). (حدیث)

 

(21)- میان دو دمیدن (در صور) چهل سال (فاصله) است. (حدیث)

 

(22)- و تو در جانب غرب نبودى آنگاه که ما امر (نبوت) را به موسى رساندیم.

 

(قصص 28/ 44)

 

(23)- اول چیزى که خداى بزرگ نگاشت تورات بود. (حدیث)

 

(24)- و در کتاب، مریم را یاد کن آنگاه که از خاندانش به جایگاهى شرقى کناره گرفت. (مریم 19/ 16)

 

(25)- و براستى او نشانه‏اى براى رستاخیز است. (حدیث)

 

(26)- من پیامبر بودم و آدم میان آب و گل بود. (حدیث)

 

(27)- براى هر چیزى جوهرى است و جوهر آفرینش محمد «ص» است.

 

(حدیث)

 

(28)- شفاعت خود را براى اهل گناهان بزرگ از امتم ذخیره کرده‏ام.

 

(حدیث)

 

(29)- قبله من میان مشرق و مغرب است. (حدیث)

 

(30)- براستى که نه شرقى است و نه غربى.

 

(31)- براستى که در آن براى گروهى که مى‏اندیشند نشانه‏هائى است.

 

(رعد 13/ 3، جاثیه 45/ 13، روم 30/ 21 و زمر 39/ 42)



      
<      1   2   3      >