href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> فروردین92 - علی بامری
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نماز و دعا

نماز و دعا
علاوه بر دعاهایى که در قنوت مى خوانیم ، هر نمازگزار با گفتن جمله ((اهدنا الصراط المستقیم ))از خداوند بهترین نعمت ها را که نعمت هدایت است مى خواهد. هم قبل از شروع به نماز یک سرى دعا وارد شده وهم در تعقیب نماز. به هر حال هر کس نماز بخواند، اهل دعا ونیایش هم مى شود.
البتّه دعا کردن هم آدابى دارد، اوّل باید از خداوند متعال تمجید کرد، بعد گوشه اى از نعمت هاى او بخصوص نعمت معرفت و اسلام و عقل و علم و ولایت و قرآن را نام برد و از او تشکّر کرد، بر پیامبرش صلوات فرستاد و بعد بدون آن که کسى بفهمد، یادى از خطاهاى خود کرد و از او عذر خواست ، بعد صلوات فرستاد و دعا کرد آن هم دعا به همه مردم و والدین و کسانى که بر ما حقّ دارند.
نماز نیز آمیخته اى از توصیف وحمد خدا وبیان نعمت هاى او و طلب هدایت و رحمت اوست و با
((دعا)) پیوندى عمیق دارد.



      

سبک شمردن نماز

سبک شمردن نماز
فاطمه زهرا علیها السّلام از پدرش رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل مى کند که هر کس نماز را سبک شمارد، در دنیا و در قبر وبرزخ و در قیامت ، به پانزده بلا گرفتار مى شود از قبیل :
1- برکت از عمر و مال او برداشته مى شود.
2- نورانیت صالحان را از دست مى دهد و کارهایش بى پاداش مى ماند.
3- نه دعایش مستجاب مى شود و نه مشمول دعاى خوبان مى شود.
4- لحظه مرگ با عطش و گرسنگى و ذلیلانه مى میرد.
5 - انواع فشارها وبلاها در قبر وبرزخ نصیبش مى شود.
6- در قیامت حساب و عذاب سخت داشته و از لطف خداوند محروم است



      

آمادگى براى سفر آخرت

آمادگى براى سفر آخرت

هر گرفتارى که بر خود تحمیل کرده‏ایم از طریق نیرنگ دنیاست و چون این خطر زیاد است، امیرالمؤمنین (علیه السلام) آن را بیش از خطرهاى دیگر یادآور شده است، چنانکه مى‏فرماید: حریم قلب خود را از غبار دنیاگرایى پاک کنید و شیفته زندگى جاوید اخروى باشید:

«کونوا عن الدنیا نزاها و الى الاخرة ولاها» (10) .

همچنین آن حضرت، هر شب پس از نماز عشاء و پیش از آن که نمازگزاران پراکنده شوند با صداى رسا مى‏فرمود:

«تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم بالرحیل و اقلوا العرجة على الدنیا و انقلبوا بصالح ما بحضرتکم من الزاد» (11)

آماده مسافرت باشید; زیرا نداى مرگ براى شما سرداده شده است. اما این منادى کیست و چرا ما نداى رحیل را نمى‏شنویم؟ آیا نداى رحیل،همان کلمات طیبه تکبیر و تهلیل است که در تشییع جنازه گفته مى‏شود؟ و آیا این ندا به لسان مقال مردم ست‏یا به لسان حال خود انسان و یا به لسان مقال ملائکه موکل قبض ارواح؟ به هر تقدیر، فرمودند: کم معطل شوید و خود را سرگرم نکنید; بالاخره چیزى باید پشتیبان و پشتوانه شما در این سفر باشد. آن زاد و توشه را به عنوان پشتیبان، حمل کرده همراه ببرید; زیرا احدى به کمک شما نمى‏آید. البته درک این معنا بسیار سخت است.

ما مى‏پنداریم همان گونه که در دنیا به فرزندانمان علاقمندیم و آنها دشواریهاى ما را برطرف مى‏کنند، پس از مرگ نیز این علاقه‏هست و آنان هم مشکل ما را حل مى‏کنند; در حالى که چنین نیست. عده ناشناسى را فرض کنید که از شرق و غرب و شمال و جنوب زمین به مکه مشرف شده‏اند و هر یک به زبان خاصى سخن مى‏گوید. اینها که از چهار اقلیم با چهار فرهنگ و زبان آمده‏اند در اتاقى، دوستانه با هم در دوران حج، به سر مى‏برند، و با پایان یافتن مناسک و مراسم حج هر کس به دیار خود مى‏رود و شاید در همه عمر نیز یکدیگر را نبینند. سرنوشت کسانى هم که در خانه‏اى به عنوان پدر، مادر، برادر و خواهر جمعند چنین است. خانه دنیا، مسافرخانه‏اى بیش نیست.

مسافرخانه را «خان » مى‏گفتند و خان که در روایات و کلمات عرب آمده، همان خانه یا مسافرخانه است. در این مسافرخانه، چند نفر کنار هم جمع شده،موقتا زندگى مى‏کنند و بعد هم که مرگ آنان فرا مى‏رسد از یکدیگر جدا مى‏شوند و هیچ کس به فکر دیگرى نیست. از این رو هر شب حضرت على (علیه السلام) مى‏فرمود: بارها را ببندید و آماده مسافرت باشید. هم‏اکنون نیز مناسب است در هر مسجدى بعد از نماز عشاء، هنگام تفرق نمازگزاران از مسجد، جمله «تجهزوا رحمکم الله‏» یا ترجمه آن به گوش آنان برسد.





برچسب ها : مرگ  ,
      

ضرورت شناخت اعجاز قرآن‏

به نام خدا

ضرورت شناخت اعجاز قرآن‏

قرآن کریم، بیکرانه است، و قلمروهاى گونه‏گون دارد، لکن شناخت اعجاز آن ابتدایى‏ترین، اصیل‏ترین و ضرورى‏ترین شناخت‏هاست چون:

1- میلیونها مسلمان بر این باورند که قرآن معجزه است. این باور، باید متکى بر بینشى استدلالى، آگاهانه و دلیلمند باشد نه تقلیدگرایانه یا تعبدى. ما هم براى خویش و هم براى آگاهاندن دیگران به ویژه غیر همکیشان، نیاز شدید به استدلال فراگرد اعجاز قرآن داریم.به همین انگیزه بوده است که برخى از علماء اهل سنت شناخت اعجاز قرآن را واجب کفائى شمرده‏اند.به طور کلى هر پذیرش و هر نقد و انکارى باید آگاهانه و عاقلانه باشد و پذیرش اعجاز قرآن نیز باید اینگونه باشد.

2- قرآن، سند نبوت پیامبر گرامى است خود سندیت قرآن متکى به معجزه بودن آنست بدین معنا اعجاز قرآن هم سند خود قرآن است، و هم سند نبوت پیامبر گرامى- صلى اللّه علیه و آله و سلم.علامه طباطبائى فرموده‏اند: «این بحث (معجزه) عقلى است و تنها از راه استدلال عقلى مى‏توان آن را ثابت کرد، و هیچگونه تعبد و تقلیدى در آن تأثیر ندارد. زیرا اگر هم فرض کنیم که نبى یا امام معصومى به وجود معجزه با صراحت خبر دهد، ثبوت صدق خبر وى از راه عصمت نبوت، و ثبوت نبوت نیز از راه معجزه خواهد بود، و بالأخره مى‏رسد به جایى که خودبه‏خود باید ثابت شود نه از راه تعبد و تقلید.» اعجاز از نظر عقل و قرآن نوشته علامّه طباطبائى/ 6.

هست قرآن مر تو را همچون عصا

 

کفرها را بر درد چون اژدها

     

مولوى‏

3- معجزات پیامبران پیشین در مقاطع ویژه‏اى از زمان اتفاق افتاده و سپرى شده است، اینک ما براى تصدیق پیامبران پیشین نیز باید به اعجاز قرآن تکیه کنیم چون تنها قرآن معجزه جاویدان است.

4- باور به رسول اکرم- صلى اللّه علیه و آله و سلم- انگیزه باور به امامان پاک است ولى اساس اعتقاد به رسول خدا تصدیق اعجاز قرآن است، پس اعجاز قرآن، انگیزه به واسطه تصدیق ائمه- علیهم السلام- نیز هست.

5- معجزات پیامبران پیشین هیچگاه کتاب نبوده است تنها کتاب معجزه و تنها معجزه کتاب، قرآن است. در میان همه معجزات پیامبران، تنها قرآن، است که کتاب است و ماهیت فرهنگى، عقلى و علمى دارد.

انسان همزمان ما که در تهاجم بیدریغ فرهنگها، همه اصالتهاى خویش را از دست داده است، چون کویرى عطشناک معجزه فرهنگى را انتظار مى‏کشد، و انسانى که در قربانگاه فرهنگهاست به جز معجزه فرهنگى راهى ندارد.

6- هر کتابى در جهان، ویژگى بارزى دارد. که با آن ویژگى از کتابهاى دیگر، جدایى مى‏یابد، ویژگى بارز و اصیل قرآن، اعجاز آن است. این بزرگترین مرزى است، که به قرآن، اصالت ماورایى مى‏بخشد، و او را از همه کتابهاى موجود در جهان جدا مى‏کند.

7- بى‏تردید قرآن کریم کارسازترین کتاب در سرنوشت مردم جهان بوده است. قرآن نه تنها در سرنوشت مسلمانان تأثیر ژرف داشته بل در فرهنگ و تمدن و سرنوشت مردم جهان اثر گذارده، پس قرآن کریم به عنوان عامل اعجازگر در سرنوشت ملل جهان باید کاویده شود.

8- درک و شناخت آگاهانه اعجاز قرآن، پذیرش آن را آسان مى‏کند، بدان قداست مى‏بخشد. برتریها و شگفتیهایش را به تبلور مى‏نشاند آن را از قلمرو چیزهاى عادى فراتر مى‏برد و فرآیندهاى بسیارى را در پى‏دارد.

در روند تاریخ اسلام، برخى باور به «صرفه» داشته‏اند، معتزله از این گروهند. باورمندان به «صرفه» مى‏گویند: خداوند متعال مردم را از مانندآورى براى قرآن باز مى‏دارد. و گر نه مردم مى‏توانستند مانندآورى کنند. این عقیده، بازتاب‏هاى فاسد بسیارى دارد:

الف- بر این اساس، قرآن، معجزه نیست بل خداوند، معجز است.

ب- بنا بر این باور، باید همه والاییها و شگفتیهاى خارق‏العاده قرآن را نادیده بگیریم، و بگوییم: قرآن، عادى است و توان مانندسازى هست لیکن خدا مانع است.

ج- براساس عقیده به «صرفه» قرآن یک تافته جدا بافته‏ایست در میان همه معجزات، چون هیچ‏کس نسبت به معجزات دیگر، «صرفه» را نپذیرفته و معلوم نیست چرا عقیده به صرفه یک دفعه درباره قرآن پدید آمده است.

د- عقیده به صرفه را (نسبت به قرآن) نه عقل و علم مى‏پذیرد، نه جایى در روایات دارد.

***

خود بگیر این معجزه چون آفتاب‏

 

صد زبان و نام او ام الکتاب‏

     

مولوى‏

واژه معجزه از مصدر اعجاز است، و اعجاز، در لغت به معناى ناتوان یافتن، از دست رفتن، و به ناتوانى کشاندن است.

معجزه در بینش و فرهنگ اعتقادى ما به معناى کار شگفتى است که پیامبران، علیرغم قانونمندیهاى طبیعى و عادى براى اثبات ادعاى خویش انجام مى‏داده‏اند. انجام آن کار شگفت همزمان با ادعاى پیامبرى بوده، و دیگران از انجام آن کار ناتوان بوده‏اند.

«معجزه» از سویى پیوند ماورایى پیامبران را اثبات مى‏کرده، و از دیگر سو انگیزه گرایش توده‏ها مى‏شده است. این کار شگفت (معجزه) براساس لطف و حکمت خداوندى از دست غیر پیامبران برنمى‏آید. به همین انگیزه «معجزه» بهترین سند براى شناسایى و آزمایش پیامبران است. و در این راستاست که پیوسته ادعاى پیمبرى با ارائه معجزه و یا با درخواست معجزه همراه بوده است.

واژه عجز (ناتوانى) و مشتقات آن در قرآن، شریف آمده است ولى نه براى تبیین اعجاز قرآن مانند «أَ عَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ» آیه 31 سوره مائده.و «فَلَیْسَ بِمُعْجِزٍ فِی الْأَرْضِ». آیه 32 سوره احقاف.

در تعریف معجزه گفته‏اند: «امر خارق العاده، مقرون بالتحدى سالم عن المعارضه» معجزه کارى است علیرغم قانونمندیهاى عادى همراه با دعوت به همانندآورى و سالم از معارضه.

واژه معجزه در قرآن پایدار، براى خود قرآن یا معجزات پیامبران به کار نیامده است، لیکن خداوند، نسبت به قرآن «تحدّى» کرده است. «تحدّى» یعنى دعوت به مانندسازى و همانندآورى.

آیات تحدّى‏

«قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدى‏ مِنْهُما».سوره قصص، آیه 49.

بگو: کتابى از جانب خدا بیاورید که از این دو، هدایت‏کننده‏تر باشد.

«فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ إِنْ کانُوا صادِقِینَ».سوره طور، آیه 34.

اگر راست مى‏گویند سخنى همانند قرآن بیاورند.

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً».سوره اسراء، آیه 88.

بگو: سوگند؛ اگر انس و جن گرد آیند تا همانندى براى قرآن بیاورند، نمى‏توانند حتى اگر برخى پشتوانه برخى دیگر قرار گیرند.

«أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره هود، آیه 13.

آیا کفرپیشگان مى‏گویند: رسول، قرآن را به هم بافته، بگو اگر راست‏مى‏گویید هر که را غیر خدا مى‏خواهید دعوت کنید، و ده سوره همانند قرآن بیاورید.

«وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ». سوره بقره، آیه 23.

در این آیه خواسته شده است که همانند یک سوره قرآن را بیاورند.

گفت گر آسان نماید این به تو

 

اینچنین آسان یکى سوره بگو

 


      

حسن ظن به خدا

به نام خدا

حسن ظن به خدا

امیدوار و خوش گمان به خداوند، پس از لغزیدن و اشتباه امید عفو و بخشش داردو با این امید از خواب برمى‏خیزد. جمله‏اى که در دعاى نورانى کمیل آمده:

«ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک‏»

در دنیا هم جا دارد و اختصاصى‏به آخرت ندارد. حسن ظن به خدا این است که انسان، با «کریم‏»، «ستار» و «غفار» روبروست. در این صورت، سعى مى‏کند که به جنگ کریم نرود و اگر اشتباهى مرتکب شد، از جامه کرامت کریم، مددى بگیرد و خود را با آن‏بپوشاند و به این ترتیب، این حسن ظن، مایه نجات انسان است. در قیامت اگرکسى را که در دنیا پرده دین را ندرید و با اعتراف به حرمت گناه، گناه کرد و گفت:

«ربنا غلبت علینا شقوتنا» (84)

بخواهند به دوزخ ببرند، عرض مى‏کند:

«ما هکذا الظن بک‏»:

خدایا، گمانم این نبود که مشمول گذشت‏شما نشوم، ندامى‏رسد: پس گمانت چه بود؟ عرض مى‏کند: گمان من این بود که من با ستار، کریم، غفار، حنان و منان روبرویم; نه با قهار. آنگاه دستور مى‏رسد که او را عفو کنید.

ولى اگر در دنیا این عقیده حاصل نباشد، در آخرت این مطلب هرگز به زبان کسى جارى نخواهد شد. انسان باید در دنیا به این معنا معتقد و سیرت و سنت او با این اعتقاد، آمیخته باشد تا در آخرت بتواند چنین سخنى را بگوید. چون هیچ کس در آن روز، بدون اذن خدا حرف نمى‏زند و حرف آن روز هم جز حق و صدق، چیزى دیگر نخواهد بود.

بنابراین، اگر کسى با خدا سخنى گفت و عرض کرد:

«ما هکذا الظن بک و لا المعروف من فضلک‏».

معلوم مى‏شود عمرى را در دنیا با همین سنت‏حسنه گذرانده که در آن روز به او اجازه چنین درخواستى را مى‏دهند. البته این طور نیست که خدا همگان را ببخشد; بلکه:

«یغفر لمن یشاء» (85) :

هر کسى را خودش مصلحت‏بداند مى‏بخشد و چون حکیم على‏الاطلاق است، خواست او بر اساس حکمت است، و از آسیب مشیت جزافى و اراده گزافى مصون است.






      

توکّل ،ذکر آیات و اخبار

به نام خدا

توکّل ،ذکر آیات و اخبار

قال اللّه تعالى فى یونس: وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ‏، 348 یعنى اگر ایمان و اسلام دارید لازمه هر دو توکل است. و فى هود (ع): فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها، 349 یعنى از کید و تعجیل شما در اذیت من باک ندارم زیرا که تأثیر هر چیزى به اذن خدا و به دست خداست. و فى یوسف (ع): وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ‏، 350 یعنى اى پسران من اگر متفرق باشید از چشم زخم دورترید و چشم از اسباب هلاکت است و لکن اعتماد من به خداوند اسباب است که جز او احدى را حکم و تأثیرى بالاستقلال نیست. و فى ابراهیم (ع): وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ‏، 351 یعنى توکل موقوف به هدایت سبل است، تا هدایت خاصى از خدا نباشد توکل نباشد. و در طلاق فرمود: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ‏. 352 ببین مقام توکل را از مقام تقوى چقدر برتر نمود و به جهت تأکید در آخر فرمود به درستى که خداست که هر چه خواهد به انجام مى‏رساند نه غیر او. پس لازمه عقل، قطع نظر از غیر اوست و اعتماد بر اوست و بس. و آیات بسیار است.

و قال الخاتم (ص) لو انّکم تتوکّلون على اللّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا. 353 قال و من انقطع الى اللّه کفاه اللّه کلّ مؤنة و رزقه من حیث لا یحتسب و من انقطع الى الدّنیا وکّله اللّه الیها. 354 و قال من سرّه ان یکون اغنى النّاس فلیکن بما عند اللّه اوثق منه ممّا فى یده. 355 و عن الصّادق (ع): انّ الغنى و العزّ یجولان فاذا ظفرا بموضع التّوکّل اوطنا. 356 رسول خدا (ص) فرمود که اگر شما درست توکل به خدا کنید هرآینه روزى دهد شما را به همان طور که روزى دهد مرغان را که صبح با شکم خالى مى‏روندو عصر با شکم سیر بر مى‏گردند. فرمود هر که منقطع شود به سوى خدا، کفایت نماید خدا جمیع مهمات او را و روزى دهد او را از جائى که گمان او نرود و هر که منقطع شود به سوى دنیا، خدا کار او را به دنیا واگذارد. و فرمود هر که خوشش مى‏آید که غنیترین مردم باشد پس وثوق او به آنچه در نزد خداست بیشتر باشد از آنچه در دست خودش مى‏باشد. صادق (ع) فرمود بى‏نیازى و عزت مى‏گردند و هر جا که توکل را دیدند همانجا وطن مى‏کنند. و عنه (ع) انّه قرأ فى بعض الکتب انّ اللّه تعالى یقول و عزّتى و جلالى و ارتفاعى على عرشى لأقطّعنّ امل کلّ مؤمّل غیرى بالیأس و لاکسونّه ثوب المذلّة عند النّاس و لانحّینّه من قربى و لابعّدنّه من وصلى. أ یؤمل غیرى فى الشّدائد و الشّدائد بیدى و یرجو غیرى و یقرع بالفکر باب غیرى و بیدى مفاتیح الابواب و هى مغلّقة و بابى مفتوح لمن دعانى فمن ذا الّذى امّلنى لنوائبه فقطعته دونها و من ذا الّذى رجانى لعظیمه فقطعت رجائه منّى جعلت امال عبادى عندی محفوظة فلم یرضوا بحفظى و ملأت سمواتى ممّن لا یملّ من تسبیحى و امرتهم ان لا یغلقوا الابواب من بین عبادى فلم یثقوا بقولى أ لم یعلم من طرقته نائبة من نوائبى انّه لا یملک کشفها احد غیرى أ فیرانی ابدأ بالعطاء قبل المسألة ثمّ اسأل فلا اجیب سائلى أ بخیل انا فیبخلنى عبدى او لیس الجود و الکرم لى او لیس العفو و الرّحمة بیدى او لیس انا محلّ الامال فمن یقطعها دونى افلا یخشى المؤمّلون ان یؤمّلوا غیرى فلو انّ اهل سمواتى و اهل ارضى امّلوا جمیعا ثمّ اعطیت کلّ واحد منهم مثل ما امّل الجمیع ما انتقص من ملکى مثل عضو ذرّة و کیف ینقص ملک انا قیّمه فیا بؤسا للقانطین من رحمتى و یا بؤسا لمن عصانى و لم یراقبنى. 357 صادق (ع) فرمود که من خواندم در بعضى از کتابهاى آسمانى که خدا مى‏فرماید قسم به عزت و جلال خودم که هرآینه قطع خواهم نمود آرزوى هر که امیدش به غیر من باشد و بپوشانم او را در میان مردم لباس ذلّت و خوارى و او را از قرب خود برانم و از وصل خود دور نمایم. آیا در شدائد امید نجات از غیر من دارد با آنکه شدائد به دست من است؟ آیا در خانه مردم را مى‏کوبد با آنکه در دست من است کلید همه درها، و درها همه بسته است و در رحمت من همیشه باز است؟ آیا کى از من امیدوار بود که من امید او را بریدم؟ قرار داده‏ام آمال بندگان خود را محفوظ در نزد خود، پس به حفظ من راضى نشدند، و پر کرده‏ام آسمانهاى خود را از ملائکه که هرگز از تسبیح و عبادت من ملول نمى‏شوند و امر کرده‏ام ایشان را که درهاى مرا به روى بندگان من نبندند، باز اعتماد به قول من نکردند. آیا نمى‏داند آن که من او را مبتلا نموده‏ام‏که احدى غیر از من آن بلا را از او نتواند دفع نمود؟ آیا همچه مرا شناخته، که سؤال نکرده عطا مى‏کنم و چون سؤال کنند سائل خود را اجابت نمى‏کنم؟ آیا بخیلم من که بنده من با من بخالت مى‏کند؟ آیا جود و کرم از من نیست؟ آیا عفو و رحمت دست من نیست؟ منم محل آرزوها، پس کیست که بتواند آنها را ببرد؟ آیا نترسیدند آنان که از غیر من امیدوارند؟ من چنانم که اگر اهل جمیع آسمانها و اهل زمین همه حاجت داشته باشند و به هر یکى به قدر آرزوى همه بدهم هرآینه از ملک من به قدر ذره‏اى کم نخواهد شد.

بدا حال مأیوسان از رحمت من و بدا حال آن که مرا معصیت مى‏کند و مرا ملاحظه نمى‏کند.

انصاف این است که این حدیث قدسى را مضمونى است که کوه را به حرکت آورد و دریا را ساکن نماید و اگر بر آسمان خوانى، از گردش بازماند. افّ بر این قلوب قاسیه و نفوس عاصیه که به هیچ دوا مداوا نشوند. نستجیر باللّه.





برچسب ها : توکل  ,
      

[درجات توکل‏]

به نام خدا

[درجات توکل‏]

آنکه خاتم (ص) فرمود غنیتر، کسى است که وثوقش به آنچه در خزینه خدا است بیشتر باشد از آنچه در دست اوست، 392 این مقام کسى است که توکل او به خدا به قدر توکل طفل باشد به پدرش که کیسه پدر را بهتر از دست خود داند که به تجربه دیده آنچه در دست داشته بسیار گم کرده و یا دیگرى گم کرده و یا دیگرى گرفته، و کیسه پدر محفوظ مانده. و بالاتر از این کسى است که مقام او مقام طفل چند روزه دست و پا بسته باشد که خود را مصداق (لا یملک لکم ضرّا و لا نفعا) چون میّت بین یدى الغسّال بیند و جز گریه و زارى در مملکت وجود خود چیزى گمان نبرد و غیر از مادر احدى را نیز نشناسد. و به الهام الهى نیز داند که هرگز مادر از او غفلت نکند و هر وقت به درگاه مادر بنالد به فریادش رسد، پس هر درد که او را رسد گریه سر کند و ناله بلند نماید. اى مهربانتر از مادر، چه شود ما را به مقام این طفل رسانى و از آلایش هر دو عالم برهانى.

خلاصه توکّل را درجات بسیار است و اوّل درجه توحید و توکل این است که‏لا اقل ما سوى را با خدا، بلا تشبیه، بى‏اثرتر و مطیعتر داند از بدن نسبت به روح که بى‏اذن و التفات تو نه چشم را دیدنى و نه گوش را شنیدنى و نه زبان را یاراى تکلمى و نه دست را حرکتى و هکذا، با آنکه ما للتّراب و ربّ الارباب، چه نسبت خاک را با عالم پاک، روح و بدن هر دو مخلوق قادر بى‏چونند و نسبت خالقیت و مخلوقیت در میان نیست.


اوست بیرون از همه و هم و قیاس‏

 

کرده آن را و هم و این را او قیاس‏

و دانستن اینها ثمرش از براى ما ملتفت شدن به کمى از جهات نقص و قصور خودمان است و از جهل مرکب خلاص شدن است و زیاد شدن اعتقاد و محبت و بندگى است نسبت به بزرگان دین و اهل البیت طیّبین، و الّا ما کجا و این مقامات کجا؟ عنقا شکار کس نشود دام بازگیر.





برچسب ها : توکل  ,
      

[سرّ کلمه ان شاء اللّه‏]

به نام خدا

[سرّ کلمه ان شاء اللّه‏]

دانستى که جمیع حوادث بالأخره مستند به خداست و وسایط را نیز مدخلیّت و اثرى است نه بالاستقلال بلکه به اذن و مشیت او. لهذا اگر گوئى که فلان یا من چنین مى‏کنم باید بگوئى ان شاء اللّه و خود فرمود وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ. 402 حضرت کلیم فرمود سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً 403 (کهف) و حضرت ذبیح به حضرت خلیل عرض کرد سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ‏ 404 (صافات). و هکذا. پس چون گوئى اگر فلان نبود من هلاک مى‏شدم، موهم استقلال و شرک است، لهذا مذموم است. صادق (ع) در تفسیر قول خدا وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‏ که در سوره یوسف (ع) است فرمود هو قول الرّجل لو لا فلان لهلکت و لو لا فلان لما اصبت کذا و کذا و لو لا فلان لضاع عیالى. الا ترى انّه جعل للّه شریکا فى ملکه یرزقه و یدفع عنه. قیل فیقول لو لا انّ اللّه منّ علىّ بفلان لهلکت. قال: نعم لا بأس بهذا و نحوه. 405 بلى اگر شخص اصل مطلب را درست فهمیده این کلمات بگوید رواست. و آیات و اخبار بسیار دارد که افعال به غیر خدا نسبت داده شده: در مائده‏ وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً 406 فرمود و در انعام‏ وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ‏ 407 و در سوره سجده‏ قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ‏ 408 و در نساء إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ 409 فرمود. و آنچه گفتیم ربط تمامى دارد به مسأله جبر و تفویض، و از همین فى الجمله تصور امر بین الامرین را توانى نمود. حاکم هر چه کند به قوت سلطان کند با آنکه مدح و ذمّ او راست. زیاده از این سکوت بهتر است.





برچسب ها : توکل  , سرکلمه ان شاءالله  ,
      

[عدم منافات بین توکّل و کسب‏]

به نام خدا

[عدم منافات بین توکّل و کسب‏]

بدان که نیست منافاتى میان کسب و اسباب با توکّل، بلکه فیض بى‏واسطه محال است. بیانش این است: آن که بى‏واسطه فیض به وى رسد همان اوّل ما خلق اللّه است و بس، و از وى گذشته همه ما سوى به وسایط فیض برند و بدون واسطه محال است که چیزى به ایشان رسد. بلى بعضى را واسطه یکى است و بعضى را دو و هکذا الى ما شاء اللّه. پس هر کسى باید چشم امید به خدا از راه وسایط داشته باشد. و آن که گوید بى‏واسطه خواهم، در کمال نادانى است و تمناى محال نموده و مقام اوّل ما خلق اللّه خواسته. و چشم به وسایط داشتن جبلّى انسان و فطرى هر حیوانى است. سائل با آنکه از تو سؤال کند نگاهش به دست تو است. چون غلام خود را طلبى نظر به روى تو دارد که انبساط دارد تا خوش‏حال شود و یا انقباض. آن کیست که مى‏خواهد آسمان و زمین و سایر عناصر و ملائکه مدبّره، واسطه او نباشند؟ گیرم که خیال تو این شود که خدا بى‏آب و نان مرا سیر کند و بى‏حرکت مرا فلان بلد رساند و خدا هم چنین نمود، آیا گمان کنى واسطه در اینجا هیچ نبوده؟ زهى غفلت و نادانى. و اگر دانى که باز واسطه هست، پس فرق میان این واسطه و آن واسطه چیست که یکى با توکّل منافات ندارد و یکى دارد؟

پس به وضوح پیوست که فرقى میان قلّت و کثرت و جلىّ و خفىّ بودن وسایط نیست درمنافات و عدم منافات.

چون این مطلب را دانستى حال گوئیم که حقیقت توکّل چنانچه اشاره نمودیم این است که شخصى هر مطلبى را از راه اسبابش طلب کند با اعتقاد به اینکه خدایا تو این را سبب این قرار داده و فلان مطلب را بر این مترتّب ساخته‏اى و هر وقت هم که خواستى این اثر و این ترتّب را برداشتى. اى بسا اشخاص که آب خوردند تا هلاک شدند و فریاد العطش همى‏کردند و کارد در دست مثل خلیل (ص) چون اذن تو نبود او را هر چه سود، اثر نبود. من به امر تو با امید ترتّب آمده‏ام، اگر خواهى اثر کند و اگر نخواهى نکند. پس توکل اعتقاد است به کلمه (ما شاء اللّه کان و ما لم یشأ لم یکن) 379 و کلمه (لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم). 380 پس زنهار که خود را قادر بر حرکت و سکون و قیام و قعود و تکلم ندانى و خود را مستقل در به هم زدن چشم گمان نکنى و خود را شریک خدا قرار ندهى.

پس ظاهر شد که تفویض و انقطاع، انقطاع دل است از اغیار نه انقطاع دست از کار.

بلى در اینجا نکته‏اى است و آن این است که اشخاص در مقام و حفظ حسن ظن و محبت و غیر ذلک مختلفند و سلوک خدا نیز با ایشان مختلف است. اى بسا که این کارى کند که معراج وى همان باشد و اگر همان را دیگرى کند کفر و ارتداد و خلاف تکلیف باشد. بلکه حالت یک شخص به حسب زمان و مکان و سن و علم و جهل و غیر ذلک مختلف شود. پس در وقتى کارى کند و آن را عین توکل و تقرب داند و همان را در حالت دیگر مبعّد داند و هر دو را نیز درست فهمیده باشد. این همه از اختلاف و انقلاب دل خیزد. و برخ اسود چنان گستاخانه مناجات کند و باران طلبد که حضرت موسى (ع) کمر به قتل او بندد، ندا رسد دست از او بدار که روزى ما را چند مرتبه مى‏خنداند، و فى الفور باران فرستد. 381 و حضرت خلیل (ع) را به منجنیق گذارند و جمیع ما سوى اللّه به ناله درآیند و مثل جبرئیل به وساطت آید که هل لک الىّ من حاجة؟ قبول نکند و بفرماید (امّا الیک فلا و امّا الى ربّ العالمین فنعم). 382 آیا در حق من و تو نیز این توکل جایز است؟ با آنکه همین خلیل در وقت دیگر توریه نماید و انّى سقیم 383 فرماید و تبر به گردن بت بزرگ گذارد بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا 384 تا آخر گوید و گاهى حضرت مریم را روزى از خان غیب روانه نماید که حضرت زکریا (ع) از روى تعجب فرماید انّى لک هذا؟ جواب دهد هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ 385 و گاهى با حالت وضع حمل به وى امر نماید وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا. 386 تو نیز گاهى چنان شوى که گوئى اظهار حال نمودن و روزى از دست‏خلق خواستن شرک است، پس در ببندى و به وسعت تمام روزى خورى؛ و گاهى طور دیگر شوى و گوئى أبى اللّه ان یجرى الامور الّا باسبابها، 387 پس در باز کنى و به هر طرف روان شوى و جز این نتوانى نمود و اگر هم به تکلّف نمائى روزى نبینى؛ و گاهى مریض شوى و همان توکّل تو دواى تو شود و گاهى به دواى دیگر خدا تو را محتاج کند. اینها اموراتى است که دخلى به ظاهر شرع ندارد. گفت: این کار، کار عشق است دخلى به دین ندارد. و للنّاس فیما یعشقون مذاهب. 388 و از براى مقام حدّى و معیارى نیز نتوان قرار داد و حدّ او با دل است و اختلاف آیات و اخبار نیز به اختلاف دل وارد شده. گاهى خاتم (ص) به اعرابى فرماید اعقلها و توکّل: 389 شتر ببند و توکل کن؛ و گاهى صادق (ع) فرماید و تکتسب ما لا بدّ منه: 390 به قدر معیشت کسب کن، و گاهى فرماید اذا فتحت بابک و بسطت بساطک فقد قضیت ما علیک: 391 همین که در باز کنى و فرش پهن کنى تکلیف خود را در تحصیل روزى بجا آورده‏اى. و نعم ما قیل.

نه زین رشته سر مى‏توان تافتن‏

 

نه سر رشته را مى‏توان یافتن‏

منبع:aliasgharbameri





برچسب ها : توکل  ,
      

[درجات توکل‏]

به نام خدا

[درجات توکل‏]

آنکه خاتم (ص) فرمود غنیتر، کسى است که وثوقش به آنچه در خزینه خدا است بیشتر باشد از آنچه در دست اوست، 392 این مقام کسى است که توکل او به خدا به قدر توکل طفل باشد به پدرش که کیسه پدر را بهتر از دست خود داند که به تجربه دیده آنچه در دست داشته بسیار گم کرده و یا دیگرى گم کرده و یا دیگرى گرفته، و کیسه پدر محفوظ مانده. و بالاتر از این کسى است که مقام او مقام طفل چند روزه دست و پا بسته باشد که خود را مصداق (لا یملک لکم ضرّا و لا نفعا) چون میّت بین یدى الغسّال بیند و جز گریه و زارى در مملکت وجود خود چیزى گمان نبرد و غیر از مادر احدى را نیز نشناسد. و به الهام الهى نیز داند که هرگز مادر از او غفلت نکند و هر وقت به درگاه مادر بنالد به فریادش رسد، پس هر درد که او را رسد گریه سر کند و ناله بلند نماید. اى مهربانتر از مادر، چه شود ما را به مقام این طفل رسانى و از آلایش هر دو عالم برهانى.

خلاصه توکّل را درجات بسیار است و اوّل درجه توحید و توکل این است که‏لا اقل ما سوى را با خدا، بلا تشبیه، بى‏اثرتر و مطیعتر داند از بدن نسبت به روح که بى‏اذن و التفات تو نه چشم را دیدنى و نه گوش را شنیدنى و نه زبان را یاراى تکلمى و نه دست را حرکتى و هکذا، با آنکه ما للتّراب و ربّ الارباب، چه نسبت خاک را با عالم پاک، روح و بدن هر دو مخلوق قادر بى‏چونند و نسبت خالقیت و مخلوقیت در میان نیست.

اوست بیرون از همه و هم و قیاس‏

 

کرده آن را و هم و این را او قیاس‏

     

و دانستن اینها ثمرش از براى ما ملتفت شدن به کمى از جهات نقص و قصور خودمان است و از جهل مرکب خلاص شدن است و زیاد شدن اعتقاد و محبت و بندگى است نسبت به بزرگان دین و اهل البیت طیّبین، و الّا ما کجا و این مقامات کجا؟ عنقا شکار کس نشود دام بازگیر.





برچسب ها : توکل  ,
      
<      1   2   3      >