href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> توکل - علی بامری
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

توکّل ،ذکر آیات و اخبار

به نام خدا

توکّل ،ذکر آیات و اخبار

قال اللّه تعالى فى یونس: وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ‏، 348 یعنى اگر ایمان و اسلام دارید لازمه هر دو توکل است. و فى هود (ع): فَکِیدُونِی جَمِیعاً ثُمَّ لا تُنْظِرُونِ إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیَتِها، 349 یعنى از کید و تعجیل شما در اذیت من باک ندارم زیرا که تأثیر هر چیزى به اذن خدا و به دست خداست. و فى یوسف (ع): وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ‏، 350 یعنى اى پسران من اگر متفرق باشید از چشم زخم دورترید و چشم از اسباب هلاکت است و لکن اعتماد من به خداوند اسباب است که جز او احدى را حکم و تأثیرى بالاستقلال نیست. و فى ابراهیم (ع): وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدانا سُبُلَنا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلى‏ ما آذَیْتُمُونا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ‏، 351 یعنى توکل موقوف به هدایت سبل است، تا هدایت خاصى از خدا نباشد توکل نباشد. و در طلاق فرمود: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ‏. 352 ببین مقام توکل را از مقام تقوى چقدر برتر نمود و به جهت تأکید در آخر فرمود به درستى که خداست که هر چه خواهد به انجام مى‏رساند نه غیر او. پس لازمه عقل، قطع نظر از غیر اوست و اعتماد بر اوست و بس. و آیات بسیار است.

و قال الخاتم (ص) لو انّکم تتوکّلون على اللّه حقّ توکّله لرزقکم کما یرزق الطّیر تغدو خماصا و تروح بطانا. 353 قال و من انقطع الى اللّه کفاه اللّه کلّ مؤنة و رزقه من حیث لا یحتسب و من انقطع الى الدّنیا وکّله اللّه الیها. 354 و قال من سرّه ان یکون اغنى النّاس فلیکن بما عند اللّه اوثق منه ممّا فى یده. 355 و عن الصّادق (ع): انّ الغنى و العزّ یجولان فاذا ظفرا بموضع التّوکّل اوطنا. 356 رسول خدا (ص) فرمود که اگر شما درست توکل به خدا کنید هرآینه روزى دهد شما را به همان طور که روزى دهد مرغان را که صبح با شکم خالى مى‏روندو عصر با شکم سیر بر مى‏گردند. فرمود هر که منقطع شود به سوى خدا، کفایت نماید خدا جمیع مهمات او را و روزى دهد او را از جائى که گمان او نرود و هر که منقطع شود به سوى دنیا، خدا کار او را به دنیا واگذارد. و فرمود هر که خوشش مى‏آید که غنیترین مردم باشد پس وثوق او به آنچه در نزد خداست بیشتر باشد از آنچه در دست خودش مى‏باشد. صادق (ع) فرمود بى‏نیازى و عزت مى‏گردند و هر جا که توکل را دیدند همانجا وطن مى‏کنند. و عنه (ع) انّه قرأ فى بعض الکتب انّ اللّه تعالى یقول و عزّتى و جلالى و ارتفاعى على عرشى لأقطّعنّ امل کلّ مؤمّل غیرى بالیأس و لاکسونّه ثوب المذلّة عند النّاس و لانحّینّه من قربى و لابعّدنّه من وصلى. أ یؤمل غیرى فى الشّدائد و الشّدائد بیدى و یرجو غیرى و یقرع بالفکر باب غیرى و بیدى مفاتیح الابواب و هى مغلّقة و بابى مفتوح لمن دعانى فمن ذا الّذى امّلنى لنوائبه فقطعته دونها و من ذا الّذى رجانى لعظیمه فقطعت رجائه منّى جعلت امال عبادى عندی محفوظة فلم یرضوا بحفظى و ملأت سمواتى ممّن لا یملّ من تسبیحى و امرتهم ان لا یغلقوا الابواب من بین عبادى فلم یثقوا بقولى أ لم یعلم من طرقته نائبة من نوائبى انّه لا یملک کشفها احد غیرى أ فیرانی ابدأ بالعطاء قبل المسألة ثمّ اسأل فلا اجیب سائلى أ بخیل انا فیبخلنى عبدى او لیس الجود و الکرم لى او لیس العفو و الرّحمة بیدى او لیس انا محلّ الامال فمن یقطعها دونى افلا یخشى المؤمّلون ان یؤمّلوا غیرى فلو انّ اهل سمواتى و اهل ارضى امّلوا جمیعا ثمّ اعطیت کلّ واحد منهم مثل ما امّل الجمیع ما انتقص من ملکى مثل عضو ذرّة و کیف ینقص ملک انا قیّمه فیا بؤسا للقانطین من رحمتى و یا بؤسا لمن عصانى و لم یراقبنى. 357 صادق (ع) فرمود که من خواندم در بعضى از کتابهاى آسمانى که خدا مى‏فرماید قسم به عزت و جلال خودم که هرآینه قطع خواهم نمود آرزوى هر که امیدش به غیر من باشد و بپوشانم او را در میان مردم لباس ذلّت و خوارى و او را از قرب خود برانم و از وصل خود دور نمایم. آیا در شدائد امید نجات از غیر من دارد با آنکه شدائد به دست من است؟ آیا در خانه مردم را مى‏کوبد با آنکه در دست من است کلید همه درها، و درها همه بسته است و در رحمت من همیشه باز است؟ آیا کى از من امیدوار بود که من امید او را بریدم؟ قرار داده‏ام آمال بندگان خود را محفوظ در نزد خود، پس به حفظ من راضى نشدند، و پر کرده‏ام آسمانهاى خود را از ملائکه که هرگز از تسبیح و عبادت من ملول نمى‏شوند و امر کرده‏ام ایشان را که درهاى مرا به روى بندگان من نبندند، باز اعتماد به قول من نکردند. آیا نمى‏داند آن که من او را مبتلا نموده‏ام‏که احدى غیر از من آن بلا را از او نتواند دفع نمود؟ آیا همچه مرا شناخته، که سؤال نکرده عطا مى‏کنم و چون سؤال کنند سائل خود را اجابت نمى‏کنم؟ آیا بخیلم من که بنده من با من بخالت مى‏کند؟ آیا جود و کرم از من نیست؟ آیا عفو و رحمت دست من نیست؟ منم محل آرزوها، پس کیست که بتواند آنها را ببرد؟ آیا نترسیدند آنان که از غیر من امیدوارند؟ من چنانم که اگر اهل جمیع آسمانها و اهل زمین همه حاجت داشته باشند و به هر یکى به قدر آرزوى همه بدهم هرآینه از ملک من به قدر ذره‏اى کم نخواهد شد.

بدا حال مأیوسان از رحمت من و بدا حال آن که مرا معصیت مى‏کند و مرا ملاحظه نمى‏کند.

انصاف این است که این حدیث قدسى را مضمونى است که کوه را به حرکت آورد و دریا را ساکن نماید و اگر بر آسمان خوانى، از گردش بازماند. افّ بر این قلوب قاسیه و نفوس عاصیه که به هیچ دوا مداوا نشوند. نستجیر باللّه.





برچسب ها : توکل  ,
      

[درجات توکل‏]

به نام خدا

[درجات توکل‏]

آنکه خاتم (ص) فرمود غنیتر، کسى است که وثوقش به آنچه در خزینه خدا است بیشتر باشد از آنچه در دست اوست، 392 این مقام کسى است که توکل او به خدا به قدر توکل طفل باشد به پدرش که کیسه پدر را بهتر از دست خود داند که به تجربه دیده آنچه در دست داشته بسیار گم کرده و یا دیگرى گم کرده و یا دیگرى گرفته، و کیسه پدر محفوظ مانده. و بالاتر از این کسى است که مقام او مقام طفل چند روزه دست و پا بسته باشد که خود را مصداق (لا یملک لکم ضرّا و لا نفعا) چون میّت بین یدى الغسّال بیند و جز گریه و زارى در مملکت وجود خود چیزى گمان نبرد و غیر از مادر احدى را نیز نشناسد. و به الهام الهى نیز داند که هرگز مادر از او غفلت نکند و هر وقت به درگاه مادر بنالد به فریادش رسد، پس هر درد که او را رسد گریه سر کند و ناله بلند نماید. اى مهربانتر از مادر، چه شود ما را به مقام این طفل رسانى و از آلایش هر دو عالم برهانى.

خلاصه توکّل را درجات بسیار است و اوّل درجه توحید و توکل این است که‏لا اقل ما سوى را با خدا، بلا تشبیه، بى‏اثرتر و مطیعتر داند از بدن نسبت به روح که بى‏اذن و التفات تو نه چشم را دیدنى و نه گوش را شنیدنى و نه زبان را یاراى تکلمى و نه دست را حرکتى و هکذا، با آنکه ما للتّراب و ربّ الارباب، چه نسبت خاک را با عالم پاک، روح و بدن هر دو مخلوق قادر بى‏چونند و نسبت خالقیت و مخلوقیت در میان نیست.


اوست بیرون از همه و هم و قیاس‏

 

کرده آن را و هم و این را او قیاس‏

و دانستن اینها ثمرش از براى ما ملتفت شدن به کمى از جهات نقص و قصور خودمان است و از جهل مرکب خلاص شدن است و زیاد شدن اعتقاد و محبت و بندگى است نسبت به بزرگان دین و اهل البیت طیّبین، و الّا ما کجا و این مقامات کجا؟ عنقا شکار کس نشود دام بازگیر.





برچسب ها : توکل  ,
      

[سرّ کلمه ان شاء اللّه‏]

به نام خدا

[سرّ کلمه ان شاء اللّه‏]

دانستى که جمیع حوادث بالأخره مستند به خداست و وسایط را نیز مدخلیّت و اثرى است نه بالاستقلال بلکه به اذن و مشیت او. لهذا اگر گوئى که فلان یا من چنین مى‏کنم باید بگوئى ان شاء اللّه و خود فرمود وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ. 402 حضرت کلیم فرمود سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً 403 (کهف) و حضرت ذبیح به حضرت خلیل عرض کرد سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ‏ 404 (صافات). و هکذا. پس چون گوئى اگر فلان نبود من هلاک مى‏شدم، موهم استقلال و شرک است، لهذا مذموم است. صادق (ع) در تفسیر قول خدا وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ‏ که در سوره یوسف (ع) است فرمود هو قول الرّجل لو لا فلان لهلکت و لو لا فلان لما اصبت کذا و کذا و لو لا فلان لضاع عیالى. الا ترى انّه جعل للّه شریکا فى ملکه یرزقه و یدفع عنه. قیل فیقول لو لا انّ اللّه منّ علىّ بفلان لهلکت. قال: نعم لا بأس بهذا و نحوه. 405 بلى اگر شخص اصل مطلب را درست فهمیده این کلمات بگوید رواست. و آیات و اخبار بسیار دارد که افعال به غیر خدا نسبت داده شده: در مائده‏ وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً 406 فرمود و در انعام‏ وَ هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُمْ‏ 407 و در سوره سجده‏ قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ‏ 408 و در نساء إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ 409 فرمود. و آنچه گفتیم ربط تمامى دارد به مسأله جبر و تفویض، و از همین فى الجمله تصور امر بین الامرین را توانى نمود. حاکم هر چه کند به قوت سلطان کند با آنکه مدح و ذمّ او راست. زیاده از این سکوت بهتر است.





برچسب ها : توکل  , سرکلمه ان شاءالله  ,
      

[عدم منافات بین توکّل و کسب‏]

به نام خدا

[عدم منافات بین توکّل و کسب‏]

بدان که نیست منافاتى میان کسب و اسباب با توکّل، بلکه فیض بى‏واسطه محال است. بیانش این است: آن که بى‏واسطه فیض به وى رسد همان اوّل ما خلق اللّه است و بس، و از وى گذشته همه ما سوى به وسایط فیض برند و بدون واسطه محال است که چیزى به ایشان رسد. بلى بعضى را واسطه یکى است و بعضى را دو و هکذا الى ما شاء اللّه. پس هر کسى باید چشم امید به خدا از راه وسایط داشته باشد. و آن که گوید بى‏واسطه خواهم، در کمال نادانى است و تمناى محال نموده و مقام اوّل ما خلق اللّه خواسته. و چشم به وسایط داشتن جبلّى انسان و فطرى هر حیوانى است. سائل با آنکه از تو سؤال کند نگاهش به دست تو است. چون غلام خود را طلبى نظر به روى تو دارد که انبساط دارد تا خوش‏حال شود و یا انقباض. آن کیست که مى‏خواهد آسمان و زمین و سایر عناصر و ملائکه مدبّره، واسطه او نباشند؟ گیرم که خیال تو این شود که خدا بى‏آب و نان مرا سیر کند و بى‏حرکت مرا فلان بلد رساند و خدا هم چنین نمود، آیا گمان کنى واسطه در اینجا هیچ نبوده؟ زهى غفلت و نادانى. و اگر دانى که باز واسطه هست، پس فرق میان این واسطه و آن واسطه چیست که یکى با توکّل منافات ندارد و یکى دارد؟

پس به وضوح پیوست که فرقى میان قلّت و کثرت و جلىّ و خفىّ بودن وسایط نیست درمنافات و عدم منافات.

چون این مطلب را دانستى حال گوئیم که حقیقت توکّل چنانچه اشاره نمودیم این است که شخصى هر مطلبى را از راه اسبابش طلب کند با اعتقاد به اینکه خدایا تو این را سبب این قرار داده و فلان مطلب را بر این مترتّب ساخته‏اى و هر وقت هم که خواستى این اثر و این ترتّب را برداشتى. اى بسا اشخاص که آب خوردند تا هلاک شدند و فریاد العطش همى‏کردند و کارد در دست مثل خلیل (ص) چون اذن تو نبود او را هر چه سود، اثر نبود. من به امر تو با امید ترتّب آمده‏ام، اگر خواهى اثر کند و اگر نخواهى نکند. پس توکل اعتقاد است به کلمه (ما شاء اللّه کان و ما لم یشأ لم یکن) 379 و کلمه (لا حول و لا قوّة الّا باللّه العلىّ العظیم). 380 پس زنهار که خود را قادر بر حرکت و سکون و قیام و قعود و تکلم ندانى و خود را مستقل در به هم زدن چشم گمان نکنى و خود را شریک خدا قرار ندهى.

پس ظاهر شد که تفویض و انقطاع، انقطاع دل است از اغیار نه انقطاع دست از کار.

بلى در اینجا نکته‏اى است و آن این است که اشخاص در مقام و حفظ حسن ظن و محبت و غیر ذلک مختلفند و سلوک خدا نیز با ایشان مختلف است. اى بسا که این کارى کند که معراج وى همان باشد و اگر همان را دیگرى کند کفر و ارتداد و خلاف تکلیف باشد. بلکه حالت یک شخص به حسب زمان و مکان و سن و علم و جهل و غیر ذلک مختلف شود. پس در وقتى کارى کند و آن را عین توکل و تقرب داند و همان را در حالت دیگر مبعّد داند و هر دو را نیز درست فهمیده باشد. این همه از اختلاف و انقلاب دل خیزد. و برخ اسود چنان گستاخانه مناجات کند و باران طلبد که حضرت موسى (ع) کمر به قتل او بندد، ندا رسد دست از او بدار که روزى ما را چند مرتبه مى‏خنداند، و فى الفور باران فرستد. 381 و حضرت خلیل (ع) را به منجنیق گذارند و جمیع ما سوى اللّه به ناله درآیند و مثل جبرئیل به وساطت آید که هل لک الىّ من حاجة؟ قبول نکند و بفرماید (امّا الیک فلا و امّا الى ربّ العالمین فنعم). 382 آیا در حق من و تو نیز این توکل جایز است؟ با آنکه همین خلیل در وقت دیگر توریه نماید و انّى سقیم 383 فرماید و تبر به گردن بت بزرگ گذارد بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا 384 تا آخر گوید و گاهى حضرت مریم را روزى از خان غیب روانه نماید که حضرت زکریا (ع) از روى تعجب فرماید انّى لک هذا؟ جواب دهد هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ‏ 385 و گاهى با حالت وضع حمل به وى امر نماید وَ هُزِّی إِلَیْکِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَیْکِ رُطَباً جَنِیًّا. 386 تو نیز گاهى چنان شوى که گوئى اظهار حال نمودن و روزى از دست‏خلق خواستن شرک است، پس در ببندى و به وسعت تمام روزى خورى؛ و گاهى طور دیگر شوى و گوئى أبى اللّه ان یجرى الامور الّا باسبابها، 387 پس در باز کنى و به هر طرف روان شوى و جز این نتوانى نمود و اگر هم به تکلّف نمائى روزى نبینى؛ و گاهى مریض شوى و همان توکّل تو دواى تو شود و گاهى به دواى دیگر خدا تو را محتاج کند. اینها اموراتى است که دخلى به ظاهر شرع ندارد. گفت: این کار، کار عشق است دخلى به دین ندارد. و للنّاس فیما یعشقون مذاهب. 388 و از براى مقام حدّى و معیارى نیز نتوان قرار داد و حدّ او با دل است و اختلاف آیات و اخبار نیز به اختلاف دل وارد شده. گاهى خاتم (ص) به اعرابى فرماید اعقلها و توکّل: 389 شتر ببند و توکل کن؛ و گاهى صادق (ع) فرماید و تکتسب ما لا بدّ منه: 390 به قدر معیشت کسب کن، و گاهى فرماید اذا فتحت بابک و بسطت بساطک فقد قضیت ما علیک: 391 همین که در باز کنى و فرش پهن کنى تکلیف خود را در تحصیل روزى بجا آورده‏اى. و نعم ما قیل.

نه زین رشته سر مى‏توان تافتن‏

 

نه سر رشته را مى‏توان یافتن‏

منبع:aliasgharbameri





برچسب ها : توکل  ,
      

[درجات توکل‏]

به نام خدا

[درجات توکل‏]

آنکه خاتم (ص) فرمود غنیتر، کسى است که وثوقش به آنچه در خزینه خدا است بیشتر باشد از آنچه در دست اوست، 392 این مقام کسى است که توکل او به خدا به قدر توکل طفل باشد به پدرش که کیسه پدر را بهتر از دست خود داند که به تجربه دیده آنچه در دست داشته بسیار گم کرده و یا دیگرى گم کرده و یا دیگرى گرفته، و کیسه پدر محفوظ مانده. و بالاتر از این کسى است که مقام او مقام طفل چند روزه دست و پا بسته باشد که خود را مصداق (لا یملک لکم ضرّا و لا نفعا) چون میّت بین یدى الغسّال بیند و جز گریه و زارى در مملکت وجود خود چیزى گمان نبرد و غیر از مادر احدى را نیز نشناسد. و به الهام الهى نیز داند که هرگز مادر از او غفلت نکند و هر وقت به درگاه مادر بنالد به فریادش رسد، پس هر درد که او را رسد گریه سر کند و ناله بلند نماید. اى مهربانتر از مادر، چه شود ما را به مقام این طفل رسانى و از آلایش هر دو عالم برهانى.

خلاصه توکّل را درجات بسیار است و اوّل درجه توحید و توکل این است که‏لا اقل ما سوى را با خدا، بلا تشبیه، بى‏اثرتر و مطیعتر داند از بدن نسبت به روح که بى‏اذن و التفات تو نه چشم را دیدنى و نه گوش را شنیدنى و نه زبان را یاراى تکلمى و نه دست را حرکتى و هکذا، با آنکه ما للتّراب و ربّ الارباب، چه نسبت خاک را با عالم پاک، روح و بدن هر دو مخلوق قادر بى‏چونند و نسبت خالقیت و مخلوقیت در میان نیست.

اوست بیرون از همه و هم و قیاس‏

 

کرده آن را و هم و این را او قیاس‏

     

و دانستن اینها ثمرش از براى ما ملتفت شدن به کمى از جهات نقص و قصور خودمان است و از جهل مرکب خلاص شدن است و زیاد شدن اعتقاد و محبت و بندگى است نسبت به بزرگان دین و اهل البیت طیّبین، و الّا ما کجا و این مقامات کجا؟ عنقا شکار کس نشود دام بازگیر.





برچسب ها : توکل  ,
      

توکل و لوازم آن

به نام خدا

توکل و لوازم آن

بدان که از کمال مخصوص به خداوند یکتا یکى آن است که هر چه خواهدنماید و کسى مانع او نتواند شد و از جمله نقص لازم هر مخلوق و ممکن آن است که بى‏اذن و خواست خدا هیچ کارى نتوانند کرد حتى به هم زدن چشم و کمتر از آن باشد، خواه ملک باشد و خواه پیغمبر (ص) و خواه امام و خواه غیر ایشان اگر چه همه با هم باشند. و این است معنى حدیث نزّلونا من الرّبوبیّة 131 یعنى ما را از مقام خدائى پائین بیاورید و بگوئید در حق ما آنچه بخواهید و این است معنى باذن اللّه و ان شاء اللّه که در همه کارها باید بگوئیم. پس اگر کسى العیاذ باللّه بگوید که احدى مى‏تواند مثلا انگشت خود را حرکت دهد اگر چه خدا نخواهد و خدا نتواند مانع او شود، ببین چگونه کفر و شرکى است و چگونه از براى خدا اثبات عجز نموده. و چون شخص ملتفت این نکته باشد که بدیهى است، پس بالبدیهه آن اعتمادى که به خدا نماید به احدى نتواند نمود، بلکه چون واسطه و اسباب را خدا قرار داده هرگز به غیر خدا اعتماد نکرده و اعتماد به اسباب را هم به امر خدا نموده. و لکن عیب و نقص بزرگ که همه به او گرفتارند الّا ما شاء اللّه، اعتماد به تطیّرات و تفؤلاتى است که خلاف عقل و شرع، هر دو است. اگر گوئى وارد شده است که رسول خدا (ص) دوست داشت فال را و بد داشت تطیّر را و از هیچ معصوم (ع) فال بد صادر نمى‏شد و صادق (ع) فرمود تطیر را سست بگیرى سست است و اگر سخت بگیرى سخت است و اگر گفتى چیزى نیست او هم چیزى نیست و فرمودند خواب هر طور تعبیر شود از فال نیک و بد، همان طور واقع مى‏شود و حضرت مسلم از صید نمودن صیاد فال بد زد و در بین راه مراجعت نمود، و فاطمه صغرى در مدینه از دیدن غراب خبر مرگ فهمید، و حضرت امیر از صیحه مرغان و بند شدن کمر به قلّاب در فرمود اینها همه علامات مرگ است، از روى این مطالب است که مى‏گویند النّفوس کالنّصوص؛ 132 گوئیم تحقیق این است که خدا را کتابهاست که در آن کتابها پیش از وقوع امورات بیان آنها ثبت است، خواه امور حتمى باشند و خواه نباشند، و این کتابها بعضى آسمانى است و بعضى زمینى. و از جمله کتابهاى زمینى اختلاجات اعضاء و خوابهاى درست و فالهاى نیک و بدى است که از معصوم (ع) و از اتفاق عقول ظاهر شود و از جمله آنها فراست مؤمن است و هر چه غیر اینها باشد و از معصوم نرسیده باشد مثل تطیّرات و رسوم زنانه لغو و عبث است. و آنچه حقیقت علامت باشد دو قسم است: حتمى و غیر حتمى. در حتمى توکل او را بر نمى‏دارد و در غیر حتمى و در آنچه واقعیت هیچ ندارد توکل رافع اوست و اگر توکل نباشد هم غیر حتمى اثر خود را مى‏بخشد و اگر رافع دیگرنباشد. و هم تطیّرات و تفؤلات با آنکه کشف از واقع نمى‏کند و واقعى ندارد به توجّه نفوس و تخیّلات و اعتقادات خود امرى مى‏شود مؤثر و واقع، چنانچه مى‏بینى که چشم بد تأثیر مى‏کند. پس فائده فال نیک این است که باعث سرور مؤمن است و به خیال خیر و اعتقاد هم اثر خیر مى‏بخشد و فائده توکل علاوه بر تأثیر و رفع شر، تکمیل و تقرب و ثواب اخروى است.

پس اى عزیز هرگز فال بد مزن و برادر مؤمن را محزون مکن و به خیال بد مینداز، اگر چه اعتقاد خودت غیر آن باشد، و همیشه خیر خواه باش.


منبع:aliasgharbameri.parsiblog.com




برچسب ها : توکل  , همه مطالب...  ,