ارتباط کنترل نفس با توجه به خداوند
ارتباط کنترل نفس با توجه به خداوند
مرتبه قلبى انسان به خداوند، بستگى به سطح کنترل او بر دل و خطورات قلبى خویش دارد. براى سنجش مرتبه توجه قلبى خود به خداوند، باید بنگریم که تا چه حد اختیار دلمان را در دست داریم . براى این کار مى توانیم در این مساءله تاءمل کنیم که به هنگام نماز به چه چیزهایى بیشتر توجه پیدا مى کنیم . برخى به هنگام نماز - که مظهر توجه به خداوند و ذکر او است - بیشتر به مسایل حاشیه اى توجه دارند و کمتر به خداوند توجه مى یابند. آنها در نماز تازه فرصت مى یابند که فراموش شده هاى خود را به یاد آورند و به فکر کردن درباره مسایل روزمره خود بپردازند. آنان چنان از خدا و نماز غافلند که فقط وقتى سلام نماز را مى دهند، یادشان مى آید که نماز مى خواندند. این غفلت و بى توجهى از یاد خدا ناشى از تسلط شیطان بر نفس انسان است . اگر اختیار دل انسان به چنگ شیطان افتاد، به هر سو که بخواهد مى کشاند، در نتیجه ، انسان به همه چیز توجه دارد، جز خدا، اگر این امکان فراهم مى بود که خطورات قلبى و گرایش ها و توجهات دل خود را به هنگام نماز به تصویر بکشیم . متوجه مى شدیم که از بین انبوه آن تصاویر اندکى - و آن هم شاید! به خداوند اختصاص دارد. به واقع ما در نماز و عبادت خود به هر چیز و هر کس توجه داریم جز خداوند و معبود خویش و هر کسى به خانه دل ما وارد مى شود جز صاحب خانه . این رسوایى بزرگى براى انسان است . براى رهایى این رسوایى ، باید بکوشیم که در هنگام ذکر و نماز، دل خود را از پراکنده گرایى باز داریم و به تدریج قدرت تسلط بر نفس و قلب خویش را پیدا کنیم . در این صورت مى توانیم به توجهمان به خداوند تمرکز و عمق بخشیم .
حتى کسانى که به کارهاى با ارزش و با اهمیتى چون تحصیل علم اشتغال دارند - و چه بسا به دلیل شدت علاقه به کسب علم ، پیوسته و در همه حال به مطالب علمى مى اندیشند و حتى در خواب نیز مطالب علمى براى آنها تداعى مى شود - نباید شدت علاقه به علم و پرداختن به آن ، سبب شود که از توجه به سایر ابعاد وجودى خود و از ذکر و توجه به خداوند غافل گردند. عالم باید در کنار تحصیل علم به خود سازى و فزونى بخشیدن به توجهات معنوى خود به خداوند نیز بپردازند و در این صورت است که مى توان گفت تحصیل علم براى خدا و برخوردار از اخلاص است و نتایج ارزشمندى بر آن مرتبت مى گردد و خدمت به اسلام به حساب مى آید و به وجود انسان برکت مى بخشد. در غیر این صورت ، بیم آن مى رود که شخص عالم بى عمل گردد. طبیعى است که وقتى این شجره خبیثه در دلش ریشه دواند، هستى او بر باد مى رود و از آن پس دلش لیاقت توجه به خداوند را نخواهد داشت ؛ چه رسد که توجه عمیق به خداوند پیدا کند!
نقش نیازهاى مادى و معنوى در یاد کردن خداوند
عمده ترین دلیل لزوم ذکر خدا نیاز فطرى خود انسان است . انسان از آغاز زندگى خود را برتر از این جهان ماده مى بیند و در وراى حقایق نسبى و اعتبارى ، حقیقت مطلقى را مى جوید که هستى و زیبایى مطلق باشد تا دل به او ببندد. در این میان تنها خدا است که از هر عیب و نقص مبرا و شایسته شتایش و پرستش است . از این رو همه انسان ها با گرایشى از درون خویش ، او را مى طلبند و حتى آنان که به ظاهر به غیر خدا دل بسته اند در تعیین مصداق به خطا رفته اند وگرنه در حقیقت او را مى جویند.
سرچشمه این احساس نیاز، علاقه انسان به از بین بردن نقش ها و پر کردن خلاهاى وجود خویش است . تنها در پناه خداوند است که انسان خود را نورانى مى بیند و خلاهاى وجود خویش را فراموش مى کند، و ذکر خدا بهترین راه ایجاد ارتباط با آن منبع فیاض و لایزال و دریاى لطف و رحمت است .
بدین ترتیب ، عمده ترین انگیزه انسان براى روى آوردن به ذکر الهى و توجه به خداوند، نیازهاى مختلف مادى و معنوى و دنیوى و اخروى ، و در یک کلام ، ضعف و نقص وجودى او است . بر همین اساس ، مراتب و انواع مختلفى براى ذکر تحقق مى یابد. انسان ها به دلیل تفاوت مراتب معرفت و شناختشان نسبت به خدا و اسما و صفات الهى و نیز به حسب نیازها و انگیزه هایى که براى ذکر خداوند دارند، اذکارشان چه از نظر مفهوم و چه از نظر مرتبه و سطح متفاوت مى شود. مثلا کسى که در تاءمین غذاى خود مشکل دارد، گرسنگى و نیاز به غذا او را متوجه صفت رازقیت خداوند مى کند و او خداوند را با اسم یا رازق مى خواند. چنین کسى حتى اگر در آن لحظه یا الله نیز بگوید، در واقع صفت رازقیت خداوند را در نظر گرفته است ؛ چون او ابتدا صفت رازقیت خداوند را تصور کرده و همان صفت انگیزه توجه به خداوند شده است . هم چنین ، سایر نیازهاى انسان هر یک انگیزه براى توجه به اسم خاصى از اسماى الهى را پدید مى آورند.
پس با توجه به انگیزه هاى مادى و معنوى و سطح توجهى که انسان به خداوند دارد، گونه ها و مراتب ذکر شکل مى گیرد. در این بین ، پایین ترین مراتب ذکر مواردى است که انگیزه ها و نیازمندى هاى دنیوى زمینه ذکر خداوند را فراهم آورده است . در آغاز، نوعا انسان از مسیر نیازهاى مادى به خداوند توجه مى یابد. مثلا وقتى به بیمارى و مشکلى گرفتار مى شود، فطرتا به خداوند توجه پیدا مى کند و با توسل و نیایش و راز و نیاز به درگاه خدا، از او مى خواهد که مشکلش را مرتفع سازد. گرچه چنین ذکر و عبادت و توجهى که با انگیزه مادى انجام پذیرفته با عبادت و ذکر اولیاى خدا تفاوت اساسى دارد، اما نباید آن را نادیده گرفت ؛ چون همین انگیزه ها نیز بین ما و خداوند پیوند ایجاد مى کنند و باعث مى شوند انسان از خداوند و توجه به او غافل نگردد. چیزى که هست باید متوجه باشیم که با این انگیزه هاى مادى و دنیوى در آغاز راه قرار داریم و به اولین و پایین ترین مراتب ذکر خداوند رسیده ایم .
عالى ترین و نقش آفرین ترین مراتب ذکر مربوط به مواردى است که انگیزه هاى معنوى و نیازهاى اخروى باعث توجه به خداوند شده اند. وقتى انسان مى نگرد که زندگى بى انتهایى در پیش دارد که کاستى هاى جهان ماده - نظیر بیمارى ، ندارى و گرفتارى هایى که او را رنج مى دهند - در برابر گرفتارى ها و عذاب هاى آن بسیار ناچیز و بى مقدار هستند، در مى یابد که نیاز او به خداوند و لطف و عنایت او در جهان بسیار فراتر از نیازهاى این جهانى او به خداوند است . بر این اساس ، کسى که تحت تاءثیر انگیزه هاى معنوى و نیازهاى اخروى به خدا روى آورد توجه پاینده ترى به خداوند پیدا مى کند. درست به همین دلیل است که در ادعیه و مناجات هایى که از ائمه اطهار علیه السلام وارد شده ، علاوه بر ذکر نعمت هاى اخروى و توجه به آنها، بر عذاب ها و گرفتارى هاى قیامت نیز تکیه شده است .
نیازمندى هاى مادى ( از قبیل نیاز به خوردن و آشامیدن ، لباس و نیاز به انس یافت با دیگران ) غریزى و فطرى اند و نوع انسان ها بسیار تحت تاءثیر آنها هستند. شبیه این نیازها - و البته با اختلاف اساسى و ماهوى نسبت به مشابه هاى دنیایى خود - در آخرت نیر وجود دارند. به همین دلیل ، خداوند متعال براى ترغیب انسان هاى متعارف به بهشت و جهان آخرت ، در موارد بسیارى به آن دسته از نعمت هاى اخروى اشاره مى کند که هم نام نعمت هاى دنیوى هستند. در این جا نمونه هایى از این آیات را با هم مرور مى کنیم .
ان الله یدخل الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجرى من تحتها الانهار یحلون فیها من اءساور من ذهب و لولوا و لباسهم فیها حریر؛ (30)
خدا کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده اند در باغ هایى که از زیر درختان آن نهرها روان است در مى آورد: در آن جا با دستبندهایى از طلا و مروارید آراسته مى شوند، و لباسشان در آن جا از پرنیان است .
- و لهم فیها اءزواج مطهرة و هم فیها خالدون ؛ (31) و مؤ منان و صالحات در آن جا همسرانى پاکیزه خواهند داشت ، و در آن جا جاودانه مى مانند.
- ان الابرار لفى نعیم . على الارائک ینظرون . تعرف فى وجوههم نظرة النعیم ؛ (32) به راستى نیکوکاران در نعیم الهى خواهند بود. بر تحت ها نشسته مى نگرند از چهره هایشان طراوت نعمت بهشت را در مى یابى .
یکى از عالى ترین لذت ها در دنیا است است که عاشق با معشوقش خلوت کند و رو به روى او بنشیند و با او سخن بگوید. این لذت در آخرت نیز براى بندگان صالح خدا عینیت مى یابد، از این رو خداوند مى فرماید.
فى جنات النعیم . على سرر متقابلین . یطاف علیهم بکاس من معین . بیضاء لذة للشاربین ؛ (33) در باغ هاى پر نعمت ، بر سریرها در برابر همدیگر مى نشیند، با جامى از باده ناب پیرامونشان به گردش در مى آیند، (باده اى ) سخت سپید که نوشندگان را لذت (عالى ) مى بخشد.
هم چنان که گفتیم ، مرتبه ذکر کسانى که بیم و امید نسبت به عذاب ها و نعمت هاى آخرت آنها را به ذکر خداوند وا مى دارد بالاتر و فراتر از مرتبه ذکرى است که بر پایه انگیزه ها و نیازمندیهاى دنیایى شکل گرفته است .
اما در این میان ، عالى ترین و خالصانه ترین مرتبه ذکر که عقل ما از درک و تصور آن عاجز است ، ذکرى است که بر پایه نیازمندیهاى مادى و اخروى و حب نفس استوار نگردیده ؛ بلکه بر پایه ایمانى خالص و اعتقادى راسخ به خداوند و محبت اتم الهى و انس با حضرت حق سامان یافته است .
ایمان صحیح و استوار و اعتقاد راسخ و راستین به خدا، مستلزم ذکر خالصانه و دایمى ذات اقدس الهى است . اگر کسى واقعا خداوند را شناخت و به او ایمان آورد، جز خدا، هیچ چیز و هیچ کس دیگر را قابل ذکر نخواهد یافت و جز شوق انس با او چیز دیگرى انگیزه ذکر او نمى شود. بدیهى است وقتى که خدا در دل کسى تجلى نماید، آن دل جایى براى تجلى غیر خدایى نخواهد داشت . چنین کسانى از روى محبت شدید به خداوند او را یاد مى کنند والذین ءامنوا اشد حبا لله ؛ (34) کسانى که ایمان آورده اند در دوستى خدا سخت ترند. گاه انسان براى منافع شخصى به یاد دوستش مى افتد، اما گاه فقط رشته مودت و محبت ، او را به یاد محبوب مى اندازد و باعث مى شود شب و روز به یاد او بوده و عقربه دلش همواره سوى او متوجه باشد. آنچه باعث توجه بندگان خالص خدا به معبود خود مى شود و آنها را شیداى دیدار محبوبشان مى سازد، محبت است نه منفعت طلبى هاى دنیایى و اخروى . آنها حتى وقتى نام محبوبشان برده مى شود چنان وجدى مى یابند که سر از پا نمى نشاسند.
در همین زمینه روایتى درباره حضرت ابراهیم علیه السلام نقل شده است .
مى دانیم که به سبب محبت وافرى که آن حضرت به خداوند داشت ملقب به خلیل الله : دوست خدا گردید. نقل شده که فرشتگان مى خواستند درجه محبت حضرت ابراهیم به خداوند را بشناسند. وقتى آن حضرت گله گوسفند خود را در بیابان مى چراند، جبرئیل بین آسمان و زمین نداى سبوح قدوس سر داد. با شنیدن آن ندا، حضرت ابراهیم علیه السلام به هیجان و وجد آمد و گفت تو کیستى که نام محبوب مرا بردى ؟ اگر یک بار دیگر نام او را ببرى نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . با دیگر جبرئیل گفت : سبوح قدوس حضرت ابراهیم علیه السلام بیشتر به وجه آمد و گفت : اگر یک بار دیگر نام محبوبم را ببرى همه گوسفندانم را به تو مى بخشم .
آرى ، کسانى چنان در عشق معبود خود ذوب مى شوند که در سویداى دلشان جز رخ یار نقش نمى بندد و حاضرند در راه محبت و عشق محبوب خویش ، همه دارایى و بلکه هستى خود را ببخشند. براى آنان عالى ترین لذت در یاد خداوند نهفته است و اگر پیوسته به ذکر او مشغول گردند، نه فقط احساس رنج و خستگى نمى کنند، بلکه با یاد خداوند نشاط و قدرت و تحرک مى یابند:
الذین یذکرون الله قیاما و قعودا و على جنوبهم و یتفکرون فى خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا؛ (35) همانان که خدا را در همه احوال ایستاده و نشسته و به پهلو آرمید یاد مى کنند. و در آفرینش آسمان ها و زمین مى اندیشند که : پروردگار، اینها را بیهوده نیافریدى .
تقسیم ذکر به ذکر صریح و ضمنى و بیان مصادیقى از ذکر ضمنى
یکى از تقسیماتى که مى توان براى ذکر برشمرد، تقسیم آن به ذکر صریح و ذکر ضمنى است . گاهى انسان قصد و غرضش صرفا این است که به خدا توجه کند و غرض دیگرى ندارد. در این جا با گفتن اذکارى مثل یا الله یا رحمان ، یا غفار و نظایر آنها، یا بدون لفظ و از طریق توجه قلبى ، خود را متوجه ذات اقدس حق مى کند. منظورمان از ذکر صریح چنین ذکرى است . اما گاهى غرض اصلى و اولى مثلا، دعا خواندن یا تلاوت قرآن است ، ولى طبیعتا با خواندن دعا و قرآن ، ذکر و یاد خدا نیز حاصل مى شود. چنین ذکرى را ذکر ضمنى مى نامیم .
چنان که اشاره کردیم ، از جمله موارد ذکر ضمنى ، دعا است . هنگامى که انسان مشغول دعا است ، تنها در صدد گفتن ذکر خدا نیست بلکه اتفاقا غرض اصلى اش اظهار نیاز به درگاه خداوند و خواستن حاجت ، باید ذاکر خداوند گردد و به او توجه کند. ارزش و والایى دعا نیز در همین است که هم مشتمل بر ذکر و هم مشتمل بر اظهار بندگى است . این هم که فرموده اند: الدعاء مخ العبادة (36) دعا مغز عبادت است تحلیل و تفسیرش مى تواند همین باشد.زیرا عبادت اظهار بندگى در پیشگاه خداوند و اقرار به فقر و عجز و نادارى خویش در برابر آن مالک حقیقى و غنى بالذات است ؛ و اشاره کردیم که روح دعا نیز همین است .
یکى دیگر از مصادیق ذکر ضمنى خداوند، یاد اولیاى خدا است . امام باقر علیه السلام در این باره مى فرمایند: ان ذکرنا من ذکر الله ، (37) همانا یاد ما یاد خدا است . هنگامى که ما به حضرات معصومین و حتى سادات توجه پیدا مى کنیم ، به ساحت ربوبى نیز توجه مى یابیم ، چرا که توجه ما به آنها در واقع از آن رو است که آنها بندگان مقرب خداوند هستند و محبت ما به ایشان نیز شعاعى از محبت به خدا است . هم چنین از آن رو که براى ساحت ربوبى قدر و احترام قایلیم ، به ایشان احترام مى گزاریم و بزرگشان مى داریم . پس یاد اولیاى خدا و توسل به ایشان ، به نوعى ذکر خدا است و با توسل ، ارتباط با خداوند مستحکم و پایدار مى ماند؛ چرا که این توسل مشتمل بر ذکر و توجه به خداوند نیز هست .
با توجه به این که دعا و هم یاد اولیاى خدا و توسل به ایشان از مصادیق ذکر ضمنى هستند، که مشتمل بر توسل به اولیاى خدا و وسایط فیض و رحمت الهى باشند. معصومین علیه السلام در سخنان خود به یاران و دوستانشان آموخته اند که براى کسب فضایل و ثواب هاى اخروى نکته سنج باشند و از میان کارهاى مختلف ، بنگرند کارى را که پرثمرتر است انجام دهند. از این رو مؤ من همیشه باید سعى کند راه کوتاه و میان برى را برگزیند که زودتر او را به هدف مى رساند . با توجه با این توصیه ارزشمند، دوستار اهل بیت علیه السلام باید بکوشد دعایى را انتخاب کند و گفتارى را بر زبان آورد که هم مشتمل بر ذکر لفظى و مستقیم خدا و هم ذکر ضمنى و تلویحى و توسل به اولیاى خدا و دعا براى ایشان باشد. البته بدیهى است ، علاوه بر ذکر لفظى و زبانى ، باید سعى کند دل و قلبش نیز به خداوند توجه داشته باشد. در این صورت ، احتمال به اجابت رسیدن دعا بسیار زیاد است . در روایات اسلامى این چنین آمده که دعا در حق برادران مؤ من و دوستان خدا، احتمال استجابت دعا را افزایش مى دهد. در همین زمینه على ابن ابراهیم روایت مى کند عبدالله بن جندب را در موقف عرفات دیدم که بهتر از وقوف او ندیدم ؛ پیوسته دست هایش به سوى آسمان بلند و اشک بر گونه هایش جارى بود و بر زمین مى ریخت . زمانى که مردم از عرفات بر گشتند به او گفتم . من وقوفى بهتر از وقوف تو ندیدم . در پاسخ گفت : به خدا قسم ، تنها براى برادران دینى دعا کردم ، چون حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود:
ان من دعا لاخیه الغیب نودى من العرش و لک مائة ضعف فکرهت اءن اءدع مائة اءلف مضمونة لواحدة لا اءدرى تستجاب اءم لا؛ (38)
کسى که پشت سر برادرش و در غیابش به او دعا کند، از عرش ندا مى رسد، صد هزار برابر (آنچه براى برادر مؤ منت در خواست کردى ) براى خودت در نظر گرفته شد، پس من خوش نداشتم که صد هزار دعایى را که اجابتش ضمانت شده را به جهت یک دعا که نمى دانم به اجابت مى رسد یا نه ، رها کنم .
وقتى دعا در حق دیگران تا این حد اهمیت دارد، نهایت زیرکى و عقل در این است که انسان در حق دیگران دعا کند؛ به خصوص دعا در حق اولیاى خدا و صلوات بر حضرت محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله که مقامشان از همه برتر است . گذشته از آن ، توجه به پیامبر و اهل بیت آن حضرت و درود و دعا در حق ایشان عالى ترین مدال افتخار ما است . و خداوند به برکت وجود آن حضرات رحمت و نعمت هاى خویش را بر مخلوقات ارزانى مى دارد و به طفیل وجود آن بزرگواران عطا و بخشش الهى به سوى مخلوقات و انسان ها سرازیر مى شود. وقتى خداوند مى خواهد رحمتى را نازل کند، ابتدا آن رحمت را بر قلب مقدس حضرت ولى عصر، عجل الله فرجه الشریف ، نازل مى کند و آن گاه از آن جا، آن رحمت بر دیگران جارى مى گردد. توجه خداوند در درجه اول به وجود مقدس آن حضرت است . دیگران این لیاقت را ندارند که در کنار آن حضرت ، مورد توجه خداوند قرار گیرند و در طول و امتداد توجه به آن حضرت ، به آنان نیز توجهى خواهد شد. به واقع توجه به دیگران رشحه اى از عنایت و توجه خداوند به حضرت بقیة الله الاءغظم علیه السلام است .
وقتى همه خلایق ریزه خوار آن حضرات هستند و به فیض وجود ایشان هستى و بقا یافته اند، چه لطف و افتخارى بالاتر از این که ما در حق آن بزرگواران دعا کنیم که بى تردید آن دعا مستجاب خواهد شد. وقتى ارزش دعا در حق دیگران صد هزار برابر دعا در حق خویش است . ارزش دعا در حق آن حضرت به عدد و رقم در نمى آید زمانى که ما در حق آنها دعا مى کنیم چشمه جوشان رحمت الهى به سوى همه خلایق سرازیر مى شود و هر کسى را در حد ظرفیتش فرا مى گیرد. این رحمت ناشى از همان رحمت بى نهایتى است که در آغاز به پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت آن حضرت ارزانى شده است . بنابر این والاترین دعا و پربرکت ترین ذکر در این عالم ، ذکر صلوات است .
نکته دیگر این که وقتى ما به دوستى هدیه اى مى دهیم او هر چند تهیدست باشد سعى مى کند که در حد توانش جبران کند و هدیه اى به ما بدهد. پاسخ شایسته دادن به لطف و عنایت دیگران ، کمالى است متناسب با فطرت انسانى که انواع انسان ها از آن برخوردارند. بر همین اساس وقتى به آنها خوبى و محبتى مى شود، یا کسى هدیه اى به آنها مى دهد سعى مى کنند پاسخ در خورى بدهند.حال تصور کنید که ما بندگان فقیر و بیچاره و سراپا تقصیر وقتى در حق اهل بیت عصمت و طهارت علیه السلام دها مى کنیم و بر آنها صلوات و درود مى فرستیم آن بزرگوار چه عکس العملى خواهند داشت ؟ آیا جز این است که توجه آنها مضاعف و دعاى آنها در حق ما بسیار فراتر و مؤ ثرتر از دعاى خودمان خواهد بود؟ و مسلم است که دعاى آن حضرات به اجابت مى رسد. حال بنگرید، در این عالم ، چه کارى با ارزش تر
از صلوات بر پیامبر و اهل آن حضرت علیه السلام مى توان سراغ گرفت .
البته گرچه عنایت و لطف آن بزرگواران نسبت به ما از اندازه بیرون است ، شاهد این مطلب این روایت است که شخصى به امام رضا علیه السلام عرض کرد:
جعلت فداک اءشتهى اءن اءعلم اءنا عندک قال : اءنظر کیف اءنا عندک ؛ (39)
فدایت گردم ؛ مایلم بدانم جایگاه من در نزد شما چگونه است ؟
حضرت در پاسخ فرمودند: بنگر جایگاه من در نزد تو چگونه است .
(یعنى هر قدر تو به ما توجه دارى ما نیز به تو توجه خواهیم کرد)
حقیقى که امام رضا علیه السلام بیان فرموده اند اشاره به رابطه متقابلى دارد که به عنوان یک اصل در برخى از آیات قرآن نیز آمده است ؛ از جمله این آیه :
فاذکرونى اءذکرکم و اشکروا لى و لا تکفرون ؛ (40) پس مرا یاد کنید، تا شما را یاد کنم و شکرانه ام به جاى آرید و با من ناسپاسى نکنید.
یا این آیه :
واءوفوا بعهد اءوف بعهدکم ؛ (41) و به پیمانم وفا کنید، تا به پیمانتان وفا کنم .
البته توجه خداوند به ما معلول توجهات ما نیست . چنان نیست که العیاذ بالله ، خداوند غفلت داشته باشد و وقتى ما او را یاد مى کنیم . بر اثر یاد ما خدا متوجه ما مى شود؛ چون چیزى از خداوند غایب نیست . منظور در این جا اثر مترتب بر این یاد و رحمت خاصى است که از سوى خداوند بر بنده نازل مى گردد.
اهمیت ذکر خدا
از دیدگاه معارف اسلامى ، تاءثیر ذکر در کمال انسان امرى انکارناپذیر است .
از رو در ضرورت و اهمیت آن تردید نباید کرد. امام صادق علیه السلام در روایتى مى فرمایند:
ما من شى ء الا و له حد ینتهى الیه الا الذکر فلیس له حد ینهتى الیه ؛ (42)
چیزى نیست مگر آن که براى آن نهایتى است که به آن مى انجامد، مگر ذکر که نهایت و حدى ندارد که به آن بینجامد.
هم چنین در روایتى از رسول خدا علیه السلام وارد شده که حضرت فرمودند:
ارتعوا فى ریاض الجنة ، قالوا: یا رسول الله و ما ریاض الجنة ؟ قال : مجالس الذکر، اغدوا و روحوا و اذکروا. من کان یحب اءن یعلم منزلته عند الله فلینظر کیف منزلة الله عنده ، فان الله تعالى ینزل العبد حیث اءنزل العبد الله من نفسه ، و اعلموا اءن خیر اءعمالکم عند ملیککم و اءزکاها و اءرفعها فى ردجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشمس ذکر الله تعالى فانه تعالى اخبر عن نفسه فقال : اءنا جلیس من ذکرنى .(43)
بخرامید در باغ هاى بهشت . اصحاب گفتند: اى رسول خدا، باغ هاى بهشت چیستند؟ حضرت فرمودند: باغ هاى بهشت مجالس ذکرند: در بامداد و شامگاه به یاد خدا باشید. و کسى که مایل است منزلت خود را در نزد خدا بداند، بنگرد منزلت خدا در نزد او چگونه است . همانا رتبه هرکس نزد خدا به اندازه رتبه خدا نزد وى است .همانا برترین اعمال شما نزد مالک شما و پاکیزه ترین آنها و مؤ ثرترین آنها در بالا بردن درجات شما و بهترین چیزى که خورشید بر آن طلوع مى کرده است ذکر خداوند متعال است . زیرا که خداوند از خویش خبر داد و فرمود: من هم نشین کسى هستم که مرا یاد کند.
بى شک طبیعت دنیا غفلت زا است و نفس ارتباط با امور مادى و اشتغال به مسایل دنیایى موجب گرایش به عالم فانى و روى گردانى از عالم باقى است . کسب و کار و صنعت گرى ، خوردن ، خوابیدن سخن گفتن با دیگران و حتى مطالعه و تحصیل علم ، همه عامل توجه به خویش و مادیات و غفلت از یاد خدا هستند. این امر ضرورت و اهمیت ذکر را دو چندان مى کند. در تاءیید این که نفس دنیا و امور کم و بیش انسان را از یاد خدا غافل مى گرداند، مى توان به این روایت امام صادق علیه السلام استناد که حضرت مى فرمایند: پیامبر صلى الله علیه و آله بدون آن که - نعوذبالله - مرتکب گناهى شده باشد روزى هفتاد بار استغفار مى کرد. (44) استغفار از آن رو است که وقتى دل انسان به عوامل مادى مشغول گشت زمینه محروم گشتن آن از حیات معنى فراهم مى گردد. چون آنچه باعث حیات دل انسان و بقاى آن مى شود و به تعبیر دیگر، غذاى روح دل انسان است ، یاد و ذکر خداوند است . بر این اساس ، خداوند متعال در مناجات با حضرت موسى علیه السلام فرمود:
اى موسى در هیچ حال مرا فراموش نکن ، چون غفلت و فراموش کردن من قلب را مى راند . (45)
از دیگر دلایل اهمیت ذکر خدا این است که ذکر و یاد محبوب ، محبت آفرین است و انسان هر چه بیشتر دوستش را یاد کند محبت او در اعماق دلش راسخ تر و پایدارتر مى شود.اگر ما خداوند را بیشتر یاد کنیم . اشتغال به ذکر او را در گسترده زندگیمان فرا گیر سازیم ، محبت او در قلبمان ریشه دار مى گردد.این دوستى و عشق ، مانع از انجام کارهایى مى شود که خشم محبوب را فراهم مى آورد.
اکنون با توجه به این اوصاف ، آیا خسارتى بالاتر از غفلت از خدا و آخرت وجود دارد؟ و آیا فرجامى اسف بارتر از آن تصور مى شود؟ امیرالمؤ منین علیه السلام درباره سرانجام غفلت مى فرمایند:
من غفل غرته الامانى و اءخذته الحسرة اذا انکشف الغطاء و بدا له من الله ما لم یکن یحتسب ؛ (46)
کسى که غافل گشت : آرزوها او را مغرور مى کند و وقتى روز قیامت آشکار گشت و پرده کنار رفت ندامت و پشیمانى او را فرا مى گیرد و از مجازات و کیفر الهى چیزى براى او آشکار مى گردد که گمانش را نمى برد.
هم چنین حسن بصرى روایت مى کند که روزى آن حضرت علیه السلام به بازار بصره آمدند و مردم را غرق در معامله و خرید و فروش دیدند، از دیدن آن وضع به شدت گریستند و فرمودند:
این بندگان دنیا و عمله هاى دنیا پریشان ، اگر روز را به خرید و فروش و قسم خوردن و قرار داد مشغولید و شب در بستر استراحت مى کنید و با غفلت از آخرت به سر مى برید پس چه زمانى براى آخرت به سر مى برید پس چه زمانى براى آخرت زاد و توشه بر مى دارید، و چه وقت در مورد معاد تفکر مى کنید؟ (47)
برچسب ها : یادوذکرخداوند , مذهبی , همه مطالب... ,