ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ
ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ
کسانى که در این عالم در معرض سلوک راه آخرتاند سه طایفهاند: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً، فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ، وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ 1. همچنین، فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ 2. سابقان اهل وحدتاند از راه و از سلوک منزه، بل خود، مقصد همه سالکان ایشاناند. وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا 3. ایشانند آن گروهى که، «ان حضروا لم یعرفوا و ان غابوا لم یفقدوا» 4. و اهل یمین نیکان عالماند و ایشان را مراتب بسیار است بحسب درجات بهشت و در ثواب متفاوتاند، وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا 5. و اهل شمال بدان عالماند و ایشان را اگر چه مراتب بسیار است بحسب درکات دوزخ اما در عذاب متساویند، قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ 6. و همچنین فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ 7. و هر سه طایفه را گذر بر دوزخ است، وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا 8 اما سابقان، «یمرون على الصراط کالبرق الخاطف» 9. ایشان را از دوزخگزیرى نیست. «جزناها و هى خامدة» 10 سخن یکى از امامان اهل بیت علیهم السلام است در جواب آنکه پرسید که شما را گذر بر دوزخ چون باشد؟ و اما اهل یمین را از دوزخ نجات دهند و اما اهل شمال را در آنجا بگذارند، ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا 11. سابقان و اهل یمین به بهشت برسند، اما کمال اهل یمین بهشت باشد و کمال بهشت بسابقان، «ان الجنة اشوق الى سلمان من سلمان الى الجنة» 12؛ ایشان را به بهشت التفاتى نبود، لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ 13. ایشان اهل اعرافند، وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ 14 ایشان را همه حالها یکسان باشد، لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ 15 وصف حال ایشان است. اهل شمال اهل تضادند. باحوال متضاده که در این عالم متقابل است، مانند هستى و نیستى و مرگ و زندگانى و علم و جهل و قدرت و عجز، و لذت و الم، و سعادت و شقاوت، بازماندهاند زیرا که بخود باز ماندهاند. و از خودبخود خلاصى نتوان یافت، کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ 16. لا جرم همیشه میان دو طرف سموم و زمهریر دوزخ متردداند. گاه باین طرف معذب و گاه بآن، لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ 17. چون در دنیا در؟؟؟ طاعت که اول مرتبه از مراتب ایمان است نیامدهاند و زمام اختیار بدست خود باز گرفتهاند، به آخرت محجوب بماندهاند، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها 18. و اهل یمین اهل رتبتاند، همیشه در سلوک باشند تا کمالى بعد از کمالى و درجه بالاى درجه حاصل میکنند، لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ 19؛ از عذاب اهل تضاد خلاص یافتهاند، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، «الحزن على ما فات و الخوف مما لم یأت» 20 چون بدنیا مجبوربودهاند، وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ- الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ 21 بآخرت مختار مطلق شدهاند، لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ 22، تا بحکم عدل هر یکى را بر جبر و اختیار نصیبى باشد. پس اگر این طایفه را بیکى از دو طرف تضاد، ملابستى باشد آن تضاد، نه تضاد حقیقى بود، و ایشان بآن معاقب نباشند، بل مثاب باشند و آن مانند حرارت زنجبیل و برودت کافور باشد که غریزىاند، نه چون حرارت سموم و برودت زمهریر که غریباند إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً، وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا 23، همچنانکه منازعه اهل رتبت منازعتى مجازى باشد، یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ 24؛ تا لا جرم وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ 25. اما مخاصمت اهل تضاد مخاصمت حقیقى باشد، إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ 26 تا لا جرم کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها 27. پس حرارت و برودت که متضادند گاهى هر دو طرف سبب عذاب قوم میباشند، چنانکه اهل دوزخ را. و گاه یک طرف سبب راحت قومى است، و آن بَرْداً وَ سَلاماً 28 است. اهل برد اهل یقیناند. و دیگر طرف که نار است سبب عذاب کسانى که مقابل ایشان باشند، الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ 29. و گاه هر دو طرف سبب راحت قومى باشند چنانکه در زنجبیل و کافور بگفتیم. و همچنین نار گاه سبب عذاب قومى است مانند نار جحیم و گاه راحت قومى، مانند آن نار که شخصى از قسیم الجنة و النار التماس کرد که «یا قسیم النار اجعلنى من اهل النار» 30 تا او بخندید و گفت «جعلتک» و بعد از آن با دیگران حاضران فرمود که خواهد از اهل قیامت باشد. و نیستى [را] هم اصناف است: نیستى قهر که بقیامت خاص و عام را باشد، کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ 31؛ و نیستى لطفکه اهل وحدت را باشد، «من احبنى محوت اثره» 32؛ و نیستى عنف که اهل دوزخ را باشد، لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ 33.
یادداشتها
(1)- و شما گروههائى سهگانهاید، پس دست راستىها، کیانند دست راستىها، و دست چپىها، کیانند دست چپىها، و پیشىگیرندگان، آن پیشىگیرندگان آنهایند نزدیکشدگان. (واقعه 56/ 7- 11)
(2)- پس بعضى از ایشان بخویش ستم مىکنند و بعضى از ایشان میانهرواند و بعضى از ایشان پیشىگیرنده بسوى خوبىهایند. (فاطر 3/ 32)
(3)- چشمانت را از ایشان مگردان که زیبائى زندگى دنیا را بخواهى.
(کهف 8/ 28)
(4)- اگر حاضر باشند شناخته نشوند و اگر غایب باشند گم نشوند (جایشان خالى است.) (حدیث)
(5)- و براى هر کدام بنا بر آنچه کردند پایههائى است. (انعام 6/ 132)
(6)- فرمود براى همه دو چندان (عذاب) است ولى نمىدانید. (اعراف 7/ 38)
(7)- پس ایشان آن روز در عذاب شریکند. (صافات 37/ 33)
(8)- کسى از شما نیست مگر آنکه در آن (دوزخ) وارد شود، این بر پروردگارت واجبى شدنى است. (مریم 19/ 71)
(9)- همچون برق جهنده بر صراط مىگذرند. (حدیث)
(10)- از آن مىگذریم در حالى که خاموش است. (حدیث)
(11)- سپس آنان را که پرواپیشه کردند نجات دهیم و ستمگران را در آن همان گونه بازگذاریم. (مریم 19/ 72)
(12)- براستى که بهشت به سلمان مشتاقتر است تا سلمان به بهشت. (حدیث)
(13)- و در آن داخل نشوند، در حالى که بهشت به آنها آرزومند است.
(اعراف 7/ 46)
(14)- و بر اعراف مردانى هستند که همه را به چهرههاشان مىشناسند.
(اعراف 7/ 46)
(15)- تا اینکه بر آنچه از دست دادید أسف نخورید و بر آنچه داده شدید.
شادمان نشوید. (حدید 57/ 43)
(16)- هرگاه پوستهاشان بریان شود پوستهائى دیگر جایگزین آنها کنیم تا عذاب را بچشند. (نساء 4/ 56)
(17)- سایبانهائى از آتش بر بالاى سرشان و سایبانهائى (از آتش) در زیر پایشان است. (زمر 39/ 16)
(18)- هرگاه که خواهند از آن بیرون روند به آن بازگردانده شوند.
(سجده 32/ 2)
(19)- براى ایشان (در بهشت) بالا خانههائى و بر فراز آنها بالا خانههائى است.
(زمر 39/ 20)
(20)- نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى دارند (اندوه بر آنچه از دست رفته و ترس از آنچه نیامده). (بقره 2/ 38 و بسیارى آیات دیگر)
(21)- هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستادهاش کارى را حکم کنند براى ایشان در (انجام دادن یا انجام ندادن) فرمان ایشان اختیارى باشد. (احزاب 33/ 36)
(22)- در بهشت براى ایشان هر آنچه بخواهند هست. (فرقان 25/ 16)
(23)- براستى که نیکان از پیالهاى مینوشند که آمیختهاش از کافور است.
(انسان 72/ 5)- در آن از پیالهاى نوشانده شوند که آمیختهاش از زنجبیل است (گیاهى خوش بوى و خوشمزه). (انسان 72/ 17)
(24)- در بهشت جامى را که در آن نه پوچى و نه گناه است از دست هم مىربایند.
(طور 42/ 23)
(25)- از سینههاشان کینه را دور مىکنیم، برادرانى هستند که بر تختهاى آراسته در برابر یکدیگر نشستهاند. (حجر 15/ 47)
(26)- براستى که آن حقیقت دشمنى کردن اهل آتش است. (ص 64/ 38)
(27)- هرگاه گروهى داخل (دوزخ) شود گروه دیگر نفرینش کند. (اعراف 7/ 38)
(28)- سرد و سلامت است. (انبیاء 21/ 69)
(29)- گمان برندگان به خدایند، گمان بد. (فتح 48/ 6)
(30)- اى بخشکننده آتش مرا از اهل آتش قرار ده.
(31)- همه چیزها جز روى او نیست شدنى است. (قصص 28/ 88)
(32)- هر که مرا دوست بدارد نشانش را بزدایم (حدیث)
(33)- نه مىماند و نه رها مىشود. (مدثر 74/ 28)