href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> آذر 91 - علی بامری
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشاره بثواب و عقاب و عدل او

اشاره بثواب و عقاب و عدل او

ثواب از فضل خداست و عقاب از عدل او، بدین سبب، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ 1، و همچنین، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى‏ إِلَّا مِثْلَها 2، و در موضع دیگر: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ 3.

اما قومى هستند که از حیز فضل‏اند، یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏ 4 و بازاء ایشان آنها که، حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ‏ 5. و قومى هستند که از حیز عدلند، فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ‏ 6، و بازاء ایشان آنهائى که لاجرم، أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ‏ 7 در شأن ایشان است. و همچنین قومى را، یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ‏ 8 و قومى را، سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ‏ 9 و قومى را در ثواب، یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ‏ 10، و قومى را، یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ‏ 11. و این تفاوت بسبب تفاوتیست که در سیئات و حسنات باشد نسبت با هر قومى که، «حسنات الابرار سیئات المقربین» 12. و از سیئه آدم تا سیئه‏ابلیس تفاوت بسیار است، در خبر است که، «ضربة على یوم الخندق توازى عمل الثقلین» 13. پس بالاى همه ثوابها ثواب کسانى است که بحکم آن جهان خودى‏خود را در بازند، «و فوق کل بر بر حتى یقتل الرجل فى سبیل اللّه» 14 همچنانکه بالاى همه عقابها عقاب کسانى است که بحکم آن جهانى خودى‏خود را زیان کنند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏ 15. آنها که اعمال ایشان با ثواب متحد است اهل فوز اکبراند، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ‏ 16 ایشان راست، «ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» 17 ایشان از صواب منزه‏اند؛ چه دنیا و آخرت بر مرد خدا حرامست، «الدنیا حرام على اهل الآخرة و الآخرة حرام على اهل الدنیا و هما حرامان على اهل اللّه» 18.

*** پس این است آنچه تحریرش درین وقت دست داد. انتظار بینندگانى که درین فصلها نظر کنند آنست که دعاى خیر دریغ ندارند و اصلاح بسهوهائى که قابل بصلاح باشد بجاى آورند. اللّه ولى التوفیق‏ سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ‏ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ‏ 19.

یادداشت‏ها

(1)- هر کس کار نیکو کند، پاداشش به از آن است و هر کس کار بد کند، بدکاران را جز آنچه مى‏کردند کیفر ندهند. (قصص 28/ 42)

 

(2)- هر کس کار نیکو کند او را ده چندان پاداش است، و هر کس کار بد کند، جز همانند آن او را کیفر ندهند. (انعام 6/ 160)

 

(3)- داستان آنان که مالهاشان را در راه خدا میدهند همچون داستان دانه‏ایست که هفت خوشه رویانید در هر خوشه‏اى صد دانه و خدا براى هر که بخواهد مى‏افزاید. (بقره 2/ 261)

 

(4)- خدا بدیهاشان را به خوبى بدل میکند. (فرقان 25/ 70)

  

(5)- کارهاشان باطل شد. (بقره 2/ 217)

 

(6)- پس هر کس بسنگینى مورچه‏اى کار نیکو کند آن را مى‏بیند، و هر کس بسنگینى مورچه‏اى کار بد کند آن را مى‏بیند. (زلزله 99/ 8)

 

(7)- ایشان در جهان دیگر خود زیانکارترینند. (هود 11/ 22)

 

(8)- شما را دو چندان از رحمت خود مى‏دهد. (حدید 57/ 28)

 

(9)- بزودى ایشان را دو بار عذاب کنیم. (توبه 9/ 101)

 

(10)- ایشان را دو چندان بیفزاید و ایشان را پاداشى گرانقدر است.

 

(حدید 47/ 18)

 

(11)- عذاب را بر ایشان دو چندان کند. (هود 11/ 20)

 

(12)- خوبى‏هاى نیکان، بدیهاى نزدیکان (خدا) است. (حدیث)

 

(13)- ضربه شمشیر على (ع) در روز (جنگ) خندق با کارهاى (نیک) جن و انس برابرى مى‏کند. (حدیث)

 

(14)- و بالاى هر نیکى، نیکی‏ایست تا مرد در راه خدا کشته شود، (بالاتر از کشته شدن در راه خدا نیکى‏اى نیست.) (حدیث)

 

(15)- آنان که خویش را به زیان افکندند. (انعام 6/ 12)

 

(16)- پس هیچ کس نمى‏داند که براى ایشان از روشنائى چشم (به پاداش کارهاى نیکشان) چه پنهان داشته شده است. (سجده 32/ 17)

 

(17)- آنچه چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر دل بشرى نگذشته. (حدیث)

 

(18)- دنیا بر اهل آخرت حرام است و آخرت بر اهل دنیا حرام است و هر دو بر اهل خدا حرامند.

 

(19)- خدا، صاحب توفیق است، منزه است پروردگار تو، پروردگار بى‏همتا از آنچه (او را) وصف مى‏کنند و درود بر فرستادگان و ستایش خداى راست پروردگار جهانیان.

 

 

 



      

اشاره بحور عین‏

اشاره بحور عین‏

چون دیده بصیرت مرد موقن بکحل توفیق گشاده شود و ابراهیم وار بر مطالعه ملکوت هر دو کون قادر شود، وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ‏ 1 واردان حضرت عزت را که از پرده غیب ظهور میکنند و در یک ذره از ذرات کاینات خویشتن را بواسطه نور تجلى جلوه میدهند مشاهده مى‏کند و لا محاله چنانکه گفته آمد هر یکى به نیکوترین صورتى از صور مخلوقات ممثل شوند، مانند آنچه در قصه مریم آمده است که‏ فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا 2. و چون تمتع از آن مشاهده جز بفیضان اثرى از عالم وحدت که مقتضى ازدواج ذات و صورت باشد با یکدیگر به وجهى که مفضى باتحاد بود صورت نبندد، پس با هر یکى از آن صور که بمنزله یکى از آن حوران بهشت باشد از این ازدواج حاصل گردد، وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ‏ 3. و بآن سبب که چهره این پردگیان از دیده اغیار و اهل تضاد مصون است، حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی- الْخِیامِ‏ 4 باشند. و بحکم آنکه نامحرمان عالم تکثر را چه آن قوم که بظاهرعالم ملک بازمانده‏اند و چه آن قوم که بباطن عالم ملکوت محجوب شده وصل ایشان ناممکن است، لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ 5 وَ لا جَانٌ‏ 6 باشند و به سبب آنکه معاودت آن حالت هر نوبت موجب التذاذى بود زیادت از نوبت اولى مانند محبوبى مفقود که بعد از مقاسات طلب باز یافته شود بکارت و عزابت آن لذات هر نوبت متجدد شود.

یادداشت‏ها

(1)- و این چنین پادشاهى آسمانها و زمین را به ابراهیم نمودیم تا از اهل یقین باشد. (انعام 6/ 75)

 

(2)- پس بر او بگونه بشرى خوشپیکر نمودار شد. (مریم 19/ 17)

 

(3)- ایشان را با دخترکان سیه چشم (بهشتى) همسر کنیم. (دخان 44/ 54)

 

(4)- سیه چشمانى دور از چشم بیگانگان در سرا پرده‏ها (الرحمن 55/ 72)

 

(5)- پیش از ایشان نه آدمى و نه پرى آنها را لمس نکرده است.

 

(الرحمن 55/ 74)

 



      

اشاره بخازن بهشت و دوزخ و رسیدن مردم با فطرت اولى که در نشأه اول

اشاره بخازن بهشت و دوزخ و رسیدن مردم با فطرت اولى که در نشأه اولى بوده است‏

در نشأه اولى به ابتدا مردم را وجود داده‏اند، پس آگاهى، پس قدرت، پس اراده. چه در اول یک چندى موجود بودند در صورت سلاله و نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم تا بعد از آن زنده و خبردار شدند، هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً 1. و یک چندى زنده بود تا قوه حرکت و بطش در او ظهور کرد. و یک چندى متحرک بود تا قوه تمیز میان نافع و ضار در او به فعل آمد و بعد ازین قوتها مرید نافع و کاره ضار گشت. و چون معاد عود است بفطرة اولى مى‏بایست که این صفات در او منتفى شود بر عکس این ترتیب پس اول باید ارادت او در ارادت واحد مطلق که موجد کل است مستغرق و منتفى شود چنانکه او را هیچ ارادت نماند. و چون وجود کل تابع ارادت واحد مطلق است تعالى ذکره پس هر چه آید مطابق ارادت او باشد و این درجه رضاست و صاحب این درجه همیشه در بهشت بود. لَهُمْ ما یَشاؤُنَ‏فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ 2 و باین سبب خازن بهشت را رضوان گویند. چه تا باین مقام نرسد از نعیم بهشت نیابد وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ 3. و بعد از آن باید که قدرتش در قدرت او تعالى منتفى شود تا قدرت خود را بهیچ مغایر قدرت او نداند و آن را مرتبه توکل خوانند، وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً 4. و بعد از آن باید که علمش در علم او تعالى منتفى شود تا بخودى خود هیچ نداند و این مرتبه را تسلیم خوانند، وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً 5. و بعد از آن باید که وجودش در وجود او منتفى شود تا بخودى خود هیچ نباشد و این مقام اهل وحدتست، أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ‏ 6 و اگر سالک این طریق نسپرد و بر حسب اراده خود رود ارادت او هواهاى مختلف مخالف حق اقتضا کند، وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَ‏ 7.

پس از هواى خود ممنوع نشود. وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ‏ 8 در سخط خداى تعالى افتد، أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ‏ 9. و هواى او را بهاویه رساند تا باغلال و سلاسل نامرادى کل مغلول و مقید گردد و نامرادى وصف ممالیک است و باین سبب خازن هاویه را مالک خوانند و بعد از این بازاء درجه توکل درکه خذلان بود، وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ‏ 10. و بازاء درجه تسلیم درکه هوان بود، وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ‏ 11. و بازاء درجه وحدت درکه لعنت، أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ‏ 12. تا همچنانکه انتفاء قدرت و علم و وجود طایفه اول اقتضاى قدرت نامتناهى و علم ذاتى و هستى جاودانى کرد، وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ‏ 13 استعداد این قوم باین صفات اقتضاى عجز نامتناهى و جهل کلى و نیستى همیشگى کند. ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ‏ 14.

یادداشت‏ها

(1)- آیا بر انسان هنگامى از روزگار آمده که چیزى یادکردنى نبود.

 

(انسان 76/ 1)

 

(2)- در آن براى ایشان آنچه را بخواهند هست و نزد ما بیشتر (نیز هست).

 

(ق 50/ 35)

 

(3)- و خشنودى خدا بزرگتر است. (توبه 9/ 72)

 

(4)- و هر که بر او اعتماد کند پس او کفایتش کند که خدا بر کار خود چیره است، براستى که خدا براى هر چیز اندازه‏اى قرار داد. (طلاق 65/ 3)

 

(5)- و به نیکوترین وجه بپذیرند. (نساء 4/ 65)

 

(6)- آنان کسانى‏اند که خدا بر ایشان نعمت داده است از پیامبران.

 

(مریم 19/ 85)

 

(7)- اگر حق هوسهاى ایشان را پیروى کند آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست فاسد شود. (مؤمنون 23/ 71)

 

(8)- و میان ایشان و آنچه دوست میداشتند (ایمان آوردن و توبه کردن) مانع شد. (سباء 34/ 54)

 

(9)- آیا آنکه خشنودى خدا را پیروى کرد چون کسى است که بخشم خدا گرفتار شده است. (آل عمران 3/ 162)

 

(10)- و اگر خوارتان سازد پس کیست که شما را پس از او یارى کند.

 

(آل عمران 3/ 160)

 

(11)- آنکه خدا او را پست کند پس گرامى‏کننده‏اى براى او نیست.

 

(حج 22/ 18)

 

(12)- آنانند که خدا ایشان را نفرین کند و نفرین‏کندگان ایشان را نفرین کند.

 

(بقره 2/ 159)

 

(13)- و آنست رستگارى (سعادت) بزرگ. (نساء 4/ 12)

 

(14)- آنست خوارى بزرگ. (توبه 9/ 63)

 



      

اشاره بدرخت طوبى و درخت زقوم‏

اشاره بدرخت طوبى و درخت زقوم‏

علم و قدرت و ارادت که مبادى ایجاد افعال‏اند خلق را سه صفت مختلف است و خداى تعالى را هر سه یکى، اما باعتبارات مختلف که به نسبت با عقول خلق باشد سه نماید. وجود در ضمایر ما که نسبتى با عالم امر دارد اگر تصور صور معقول یا محسوس کنیم آن صورت از آن روى که تصور کرده‏ایم معلوم ماست و ما بآن عالم باشیم، و از آن روى که ایجادش کرده‏ایم مقدور ماست و ما بر آن قادر باشیم، و از آن روى که ما بخواستیم متصور شد مراد ماست و ما بر آن مرید باشیم، پس معلوم و مقدور و مراد ما هر سه یکى باشد. در این صورت علم و قدرت و ارادت متحد شود. همچنین جملگى موجودات به نسبت با علم و قدرت و ارادت او تعالى همین حکم دارد. پس هر سه صفت او را متحد شود بلکه واحد بود. و کسى که بعلم او عالم بود و بقدرت او قادر و بارادت او مرید، چنانکه در حال اهل بهشت گفتیم و چنانکه در خبر آمده است «کنت سمعه الذى بى یسمع و بصره الذى بى یبصر» 1 حکمش همین بود، «اطعنى‏اجعلک مثلى و لیس کمثلى شى‏ء» 2. پس هر چه ارادت او بآن تعلق گیرد هم در حال موجود شود یعنى تمنى و وجدانش یکى بود. و این معنى مثل درخت طوبى است در بهشت که هر چه بهشتیان آرزو کنند آرزوى ایشان دفعة واحدة بر آن درخت طوبى حاصل باشد و در پیش ایشان حاضر آید، طُوبى‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ‏ 3. و بازاء این حال کسانى را که این سه صفت اقتضاء تکثر کند بحسب هر یکى نوعى از ناکامى و عذاب تولد کند، انْطَلِقُوا إِلى‏ ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ‏ 4. پس بجاى درخت طوبى ایشان را درخت زقوم باشد، إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ‏ 5. طلع ابتداء وجود تخم است که سبب انبات درخت باشد، و رءوس الشیاطین اهواى مردیه، «ان الشیاطین لتجرى من ابن آدم مجرى الدم فى العروق» 6 و رءوس ایشان مبادى اهواى انفس باشد. پس مبدأ هواى نفس مبدأ انبات این درخت است و منشأ اهل هاویه.

یادداشت‏ها

(1)- گوشش باشم که با من بشنود و چشمش که با من ببیند. (حدیث قدسى)

 

(2)- مرا فرمانبر، تا ترا نمونه خویش سازم و هیچ چیز مانند من نیست.

 

(حدیث قدسى)

 

(3)- خوشا بر ایشان و سرانجام نیکو. (رعد 13/ 29)

 

(4)- بسوى سایبان سه شاخه‏اى بروید، که نه سایه‏اى دارد (که در آن خنک شوید) و نه از آتش بازمیدارد. (مرسلات 77/ 31)

 

(5)- براستى که آن درختى است که از دل دوزخ برآید، شکوفه‏هایش گویا سرهاى دیوان است. (صافات 37/ 65)

 

(6)- براستى که شیطانها در رگهاى فرزندان آدم همچون خون روانند.

 

(حدیث)



      

اشاره بزبانیه دوزخ‏

اشاره بزبانیه دوزخ‏

مدبران امور در برازخ علوى که‏ وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً 1 اشاره باحوال ایشانست، هفت سیاره‏اند که در دوازده برج سیر میکنند و مجموع هفت و دوازده نوزده بود، و مباشران امور در برازخ سفلى هم نوزده‏اند. هفت مبدأ قواى نباتى است: سه اصول و چهار فروع؛ و دوازده مبدأ قواى حیوانى: ده مبدأ احساس که از آن جمله پنج ظاهر است و پنج باطن، و دو مبدأ تحریک که یکى قوت جاذبه است و یکى قوت دافعه و مجموع نوزده باشد. پس مردم مادام که در سجن دنیا محبوس است اسیر تأثیر آن نوزده کار کن علوى و نوزده کار کن سفلى‏اند، و اگر ازین منزل بگذرد «لا محاله کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» 2.

پس چون از سجن بسجین رسد او را مالک جهنم باین نوزده زبانیه که از آثار تعلق یکى از آن دو نوزده چنانکه گفته شد باو پیوسته باشد معذب دارند، عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ 3، مگر که بر صراط مستقیم که، وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ‏ 4 بگذرد تا بنورهدایت هادى قیامت بدار السلام رسد و ازین نوزده زبانیه خلاص یابد، ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ‏ 5.

یادداشت‏ها

(1)- سوگند به ستارگان شناور، شنا کردنى، پس پیشى‏گیرندگان، پیشى گرفتنى، پس اداره‏کنندگان نظام آفرینش. (نازعات 79/ 4)

 

(2)- همچنانکه زیست مى‏کنید مى‏میرید و همچنانکه مى‏میرید برانگیخته میشوید.

 

(حدیث)

 

(3)- بر آن (دوزخ) نوزده نگهبان است. (مدثر 74/ 30)

 

(4)- و براستى که این راه راست من است پس پیرویش کنید و راههاى دیگر را نه‏پیمائید که شما را از راه او منحرف میکنند. (انعام 6/ 153)

 

(5)- خدا مردى را مثل زند که شریکانى در تصاحب او با یکدیگر مى‏ستیزند، و دو مرد را (از طرف دیگر مثل میزند) که تسلیم مردى شده‏اند، آیا این دو نمونه برابرند، ستایش خداى راست، بلکه بیشترشان نمى‏فهمند.

 

(زمر 39/ 29)



      

اشاره بجویهاى بهشت و آنچه در دوزخ بازاء آن بود

اشاره بجویهاى بهشت و آنچه در دوزخ بازاء آن بود

آب ماده حیات کافه اصناف نباتات و حیوانات است، وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیٍ‏ 1، مانند مواعظ و نصایحى که عموم مردم را بآن انتفاع باشد و لکن بعضى از آن اجاج است، و بعضى آسن، و بعضى غیر آسن. و بهترین غیر آسن است.

و شیر باعث تربیت اصناف حیوانات است و از آب خاصتر است.

چه نباتات و بعضى حیوانات را از آن نصیب نباشد و خاص غذاى بعضى حیوانات بود در ایام طفولیت، مانند مبادى و ظواهر علوم که سبب ارشاد مبتدیان باشد. و از آن نیز بعضى مستحیل و بعضى متغیر، و بعضى غیر متغیر باشد. و بهترین غیر متغیر باشد.

و عسل از شیر خاصتر است که غذاى بعضى حیوانات است و سبب شفاء بعضى اصناف در بعضى احوال و موافق همه امزجه و احوال نیست، مانند حقایق و غوامض علوم که انتفاع بدان خاص الخواص و محققان را باشد. و از آن نیز بعضى کدر است و بعضى متوسط، و بعضى مصفى. و بهترین‏مصفى است. و خمر از عسل خاصتر است، چه خاص بنوع انسان است.

و از ایشان ببعضى اصناف در بعضى احوال بر اهل دنیا حرامست و ایشان را رجس، و بر اهل بهشت حلال و ایشان را طهور؛ و از آن بعضى موذى و بعضى متوسط و بعضى ملذ و بهترین ملذ است و طهور.

پس آب سبب خلاص است از تشنگى و شیر از نقصان و عسل از بیمارى و خمر از اندوه. و چون اهل بهشت اهل کمالند تمتع ایشان عامست این چهار را بوجه اتم از آن؛ چه آنچه ناقص را بدان انتفاع بود کامل را نیز انتفاع بود و لا ینعکس، مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ‏ 2. اما ثمرات اهل بهشت در نظر اهل دنیا متشابه نماید، زیرا که آنجا حق و باطل متشابه نماید فکیف آنچه در تحت هر یکى باشد، وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً 3 و در دوزخ بازاء این هر چهار نهر حمیم و غسلین و قطران و مهل باشد وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ‏ 4.

یادداشت‏ها

(1)- و از آب همه چیز را زنده کردیم (انبیاء 21/ 30)

 

(2)- داستان بهشتى که به پرواپیشگان وعده داده شده (این چنین است)، در آن جویهائى است از آب روان و جویهائى از شیرى که مزه‏اش دگرگون نشده و جویهائى از شرابى لذت بخش براى نوشندگان و جویهائى از عسل پالوده و در آن براى ایشان از هر میوه‏اى است.

 

(محمد «ص» 47/ 15)

 

(3)- و از گونه‏هاى مشابه داده شوند. (بقره 25/ 25)

 

(4)- و آن مثل‏ها را ما براى مردمان مى‏زنیم و جز دانایان آنها را نمى‏فهمند.

 

(عنکبوت 29/ 43)



      

اشاره بدرهاى بهشت و دوزخ‏

اشاره بدرهاى بهشت و دوزخ‏

مشاعر حیوانى که بآن اجزاى عالم ملک ادراک کنند هفت است:

پنج ظاهر و آن حواس خمسه است. و دو باطن و آن خیال و وهم است که یکى مدرک صور و یکى مدرک معانى است. چه مفکره و حافظه و ذاکره از مشاعر نیستند، بل اعوان ایشانند و هر نفس که متابعت هوى کند و عقل را در متابعت هوى مسخر گرداند، أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ‏ 1:

هر یکى ازین مشاعر سببى باشند از اسباب هلاک او، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ‏ 2 تا حالش آن بود که‏ فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ 3.

پس هر یکى ازین مشاعر بمثابت درى‏اند از درهاى دوزخ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ‏ 4 و اگر عقل که مدرک عالم ملکوتست و رئیس آن همه مشاعر است رئیس مطاع باشد و نفس را از هوى او منع کند تا بهر یکى از مشاعر آیتى از کتاب الهى را از عالم امرى که ادراکش بآن مشعر خاص باشد بتقدیم رساند و بعقل نیز استماع آیات کلام الهى را از عالم خلقى تلقى کند بخلاف آن قوم که، لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْنَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ 5. این مشاعر هشتگانه که عقل با هفت حس مدرک که مذکور شد باشد بمثابت درهاى بهشت باشد، وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى‏ 6.

یادداشت‏ها

(1)- آیا آن کس که خواهش نفسش را خداى خود گرفت دیدى.

 

(فرقان 25/ 43)

 

(2)- و خدا او را بر دانشى (که از باطن او داشت) گمراه کرد.

 

(جاثیه 45/ 23)

 

(3)- پس اما آنکه سرکشى کرد و زندگى دنیا را برگزید پس براستى دوزخ جایگاه اوست. (نازعات 79/ 37)

 

(4)- آن را (دوزخ را) هفت درب است، و براى هر درى گروهى از ایشان اختصاص یافته‏اند. (15/ 44)

 

(5)- اگر مى‏شنیدیم یا مى‏اندیشیدیم از اهل دوزخ نبودیم. (ملک 67/ 10)

 

(6)- اما آنکه از ایستادن در بارگاه پروردگارش ترسید و نفس را از هوس باز داشت پس بهشت جایگاه اوست. (نازعات 79/ 41)



      

اشاره بحالهائى که روز قیامت حادث شود و وقوف خلق بعرصات‏

اشاره بحالهائى که روز قیامت حادث شود و وقوف خلق بعرصات‏

آفتاب مفیض انوار است در آفرینش این عالم، و ماه از آن استفاضه نور میکند و بر مادون خود اضافه میکند در وقت غیبت او.

و کواکب مبادى فیضان انوار جزوى‏اند. پس چون نور الانوار مکشوف شود کواکب را وجودى نماند. وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ‏ 1؛ و ماه محو شود، وَ خَسَفَ الْقَمَرُ 2؛ و مستفیض بمفیض پیوندد، وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ 3 و چون ذو النور و نور یکى شود نه از افاضه اثرى ماند و نه از استفاضه، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ‏ 4. لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً 5 جبال را که سبب اعوجاج طرق وصول است و مقتضى مقاساة تعب سلوک است باول، کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ‏ 6 کنند، و بآخر بکلى نسف، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً، فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً، لا تَرى‏ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً 7. یعنى تشبیه و تنزیه و بحار را که عبور از آن جز بواسطه کشتیها که رساننده است بساحل نجات، و استدلال بثواقب کواکب متعذر باشد از میان برگیرند؛ وَ إِذَا الْبِحارسُجِّرَتْ‏ 8، تا بحر و بر، و شیب و بالا، و آسمان و زمین یکسان شوند و خلایق در عرصات قیامت ظاهر شوند، فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ 9. اهل برازخ را حجب کثیف و رقیق از پیش بردارند، وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ‏ 10 و در مواقف کشف اسرار بدارند، وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‏ 11. آنها که از حبس برزخ خلاص یابند روى ببارگاه ربوبیت نهند، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‏ 12. سموم و انیاب و اظفار و قرون از هوام و سباع و انعام باز ستانند تا سورت اطراف تضاد شکسته شود، «یؤخذ السم من الصل و الناب من الذئب و القرن من الکبش» 13، لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً. و مرگ را که بهر دو طرف تضاد سبب هلاک خلق بود بر صورت کبش املح میان بهشت و دوزخ بکشند تا بمرگ مرگ که نیستى نیستى باشد هستى مطلق که حیات ابدى باشد عیان شود. و دوزخ را بر صورت اشترى بعرصات آرند، وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ‏ 14 تا اهل عیان او را مشاهده کنند، وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏ 15، و از هول مشاهده او اجراى آفرینش بر نیستى خود اطلاع یابند، «فشرد شردة لو لا ان حسبها اللّه لا حترقت السماوات و الارض» 16.

یادداشت‏ها

(1)- و چون ستارگان فرو ریزند. (انفطار 82/ 2)

 

(2)- و ماه تاریک شود. (قیامة 75/ 8)

 

(3)- و ماه و خورشید بهم شوند. (قیامت 75/ 8)

 

(4)- چون خورشید در هم پیچیده شود. (تکویر 81/ 1)

 

(5)- در آن نه آفتابى مى‏بینند و نه سرماى سختى. (انسان 76/ 13)

 

(6)- چون پشم زده شده. (قارعه 101/ 5)

 

(7)- و ترا از کوهها مى‏پرسند پس بگو پروردگارم آنها را از جاى مى‏کند برکندنى، پس آنها را چون زمینى هموار و نرم رها میسازد، در آن نه کجى‏

 

(7)- مى‏بینى و نه بلندى‏اى. (طه 20/ 105- 107)

 

(8)- و چون دریاها بجوش آیند. (تکویر 81/ 6)

 

(9)- پس آنگاه ایشان در صحراى محشرند. (نازعات 79/ 14)

 

(10)- و چون گورها زیر و رو شوند. (انفطار 82/ 4)

 

(11)- نگاهشان دارید که ایشان مورد پرسش‏اند. (صافات 37/ 24)

 

(12)- پس آنگاه ایشان از گورها بسوى پروردگارشان راه مى‏پویند.

 

(یس 36/ 51)

 

(13)- زهر از مار کشنده و دندان تیز از گرگ درنده و شاخ از گوسفند بازستانند (حدیث)

 

(14)- و آن روز دوزخ را بیاورند (فجر 89/ 23)

 

(15)- و دوزخ براى آنکه ببیند آشکار شود. (نازعات 79/ 36)

 

(16)- پس (مردم) مى‏گریزند، گریختنى، اگر خدا آن را باز نمى‏داشت هرآینه آسمانها و زمین آتش میگرفت. (حدیث)

 



      

اشاره بطى آسمانها

اشاره بطى آسمانها

کلام خداى تعالى دیگر است و کتاب خداى تعالى دیگر. کلام امرى است و کتاب خلقى، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ 1.

و عالم امر از تضاد بلکه از تکثر منزه است، وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ 2.

اما عالم خلق مشتمل بر تضاد ترتبى است. وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ 3. همچنانکه کلام مشتمل بر آیات است، تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِ‏ 4 کتاب هم مشتمل بر آیات است، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ‏ 5؛ کلام چون متشخص شود کتاب باشد، همچنانکه امر چون امضا یابد فعل باشد، کُنْ فَیَکُونُ‏ 6. پس صحیفه وجود عالم خلق کتاب خداست جل جلاله و آیات او اعیان موجودات. إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ‏ 7. و این آیات در آن کتاب مثبت و مبین است تا خلق بمطالعه آیات فعلى که در آن آفاق مثبت است و استماع آیات قولى که از انفس مبین است بحق رسند، سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏ 8. و مردم تا در تحت زمان‏و مکان‏اند آیات بر وى میخوانند و باو میگویند و مینمایند یکى بعد از دیگرى، و آن روزیست بعد از روزى که بر وى میگذرد و حالى که بعد از حالى مشاهده میکند، وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ 9 بر مثال کسى که نامه میخواند سطرى بعد سطرى و حرفى بعد از حرفى. پس چون نظر بصیرت او بکحل هدایت گشوده شود چنانکه اهل قیامت را گفته شد از عالم خلق بگذرد و بعالم امر برسد که مبدأش از آنجا بوده است بر همه کتاب بیکبار مطلع شود، مانند کسى که آن نامه مشتمل بر سطور و حروف بیکبار تا در پیچیده، پیش او باشد، یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ‏، وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ 10 نمى‏گوید بشماله تا دانند که اهل شمال را از طى آسمانها نصیبى نیست و اگر بخود قدرت مطالعه آن نداشته باشد چون بر وى خوانند استماع نکند، حالش این بود که‏ یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏ 11 و در سمع و بصر و کلام و کتاب اسرار بسیار است که ذکر آن در این مختصر ممکن نباشد.

یادداشت‏ها

(1)- هرآینه فرمان او، چون چیزى را بخواهد اینست که به آن بگوید باش پس خواهد بود. (یس 36/ 82)

 

(2)- و امر ما جز یکى نیست. (قمر 54/ 50)

 

(3)- تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتاب آشکار، آمده است.

 

(انعام 6/ 59)

 

(4)- آن نشانه‏هاى خداست آن را بحق بر تو میخوانیم. (بقره 2/ 252)

 

(5)- آن نشانه‏هاى کتاب آشکار است. (شعراء 26/ 2)

 

(6)- هرآینه در آمد و شد روز و شب و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفرید

 

آغاز و انجام، متن، ص: 47

 

نشانه‏هائى است براى گروهى که مى‏اندیشند. (یونس 10/ 6)

 

(7)- زود باشد که نشانه‏هاى خود را در کرانه‏هاى جهان و در خودشان بایشان بنمائیم تا بر ایشان روشن شود که او حق است. (فصلت 41/ 53)

 

(8)- و روزهاى خدا را به آنها یادآور شو که در آن نشانه‏هائى است.

 

(ابراهیم 14/ 5)

 

(9)- روزى که آسمان را چون در نوشتن تومار نوشته‏ها درپیچم، و آسمانها در نوشته‏هایى بدست اویند. (انبیاء 21/ 104)

 

(10)- نشانه‏هاى خدا را که بر او خوانده میشود میشنود سپس بزرگى جویانه براه خود میرود گوئى که آن را نشنیده است، پس او را بعذابى دردناک نوید ده، (جاثیه 45/ 8)



      

اشاره بنفخ صور و تبدیل زمین و آسمان‏

اشاره بنفخ صور و تبدیل زمین و آسمان‏

نفخه در قیامت دو نفخه است: اول از جهت اماتت هر که پندارد که حیاتى دارد از اهل آسمانها و زمینها، که اصحاب ظاهر تنزیل و باطن تأویل‏اند یا بمحسوس و معقول خود تأویلى کرده آید، وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ 1. و اماتت ایشان بکشف عواد مقالات و نشر اداء دیانات ایشان باشد تا بمعاینه هستى خود و دانش و بینش خود بدانند و بحقیقت، إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏ 2 متیقن شوند، وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ‏ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ‏ 3. و نفخه دویم از جهت احیاى ایشان بود بعد از اماتت و قیام از خواب جهالت. ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ‏ 4. و این قیام قیامت باشد و در قیامت بعث بود، ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ‏ 5. پس ثواب و عقاب باشد و کسانى باشند که دنیا و آخرت ایشان متحد شده باشد. «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» 6 و بآن محتاج نباشند که گویند: فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ‏ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ 7، پس‏عمل و ثواب ایشان هم یکى باشد «اعبد اللّه لا لرغبة و لا لرهبة بل انه اهل لان یعبد و انى اهل لان اعبد» 8. پس ایشان را انتظار قیامت و بعث و ثواب نباشد و غیر ایشان را در نشأه ثانیه مکشوف کند که: هستى ایشان نیستى بوده است و نیستى هستى، و ذات ایشان بى‏ذاتى و بى‏ذاتى ایشان ذات، و صفت ایشان بى‏صفتى و بى‏صفتى ایشان صفت. پس ببینند که ظواهر چیزها نه آنست که ایشان آن را بظاهر دانسته‏اند، و بواطن و حقایق نه آنکه ایشان بواطن و حقیقت دانسته‏اند. و از ارتفاع حجب ظاهر و باطن بحقیقت حقایق ذات و ذوات برسند. پس زمین نه آن زمین بود که در نشأه اولى آن را زمین میدانسته‏اند و آسمان نه آن آسمان بود که‏ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 9.

یادداشت‏ها

(1)- در صور دمیده شد پس هر که در آسمانها و زمین بود هلاک شد مگر آن را که خدا خواست. (زمر 39/ 68)

 

(2)- شما و آنچه جز خدا مى‏پرستید سنگ دوزخ‏اید. شما حتما در آن وارد- شوندگانید. (انبیاء 21/ 98)

 

(3)- و چون سخن بر آنها قرار گرفت (عذاب بر ایشان حتمى شد)، جنبنده از زمین بر ایشان برون آوردیم که با آنها سخن گوید، براستى که آدمیان به نشانه‏هاى ما یقین نیاوردند. (نمل 27/ 82)

 

(4)- سپس در آن (صور) بار دیگر دمیده شود پس آنگاه ایشان بر پا خاسته، مى‏نگرند. (زمر 39/ 68)

 

(5)- سپس شما روز رستاخیز بر انگیخته میشوید. (مؤمنون 23/ 16)

 

(6)- اگر پرده برداشته شود بر یقین من افزوده نشود. (حدیث)

 

(7)- پس پرده‏ات را از تو برداشتیم و دیده‏ات امروز نافذ است.

 

(ق 50/ 22)

 

(8)- خدا را مى‏پرستم نه از روى میل (به پاداشش) و نه از ترس (عذابش) بلکه او سزاوار است که پرستیده شود و من سزاوارم که بپرستم.

 

(حدیث)

 

(9)- روزى که زمین بدل شود به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهاى دیگر) و (همگى از گورها) بفرمان خداى یکتاى فروشکننده برون آیند.

 

(ابراهیم 14/ 48)

 



      
   1   2   3      >