اشاره بهر دو جهان و ذکر مراتب مردم در این جهان و در آن جهان
خداى تعالى را بحکم آنکه اول و آخر است او را دو عالم است:
یکى عالم خلق و دیگرى عالم امر، یکى عالم ملک و دیگر عالم ملکوت، یکى عالم غیب و دیگر عالم شهادت، که این محسوس است و آن معقول. و بحکم آنکه ظاهر و باطن است دو عالم است: یکى دنیا و یکى آخرت. یکى این جهان، یکى [آن] جهان که این مبدأست و آن معاد. و خلق را چون گذر بر این عالمهاست از دنیا بآخرت، از این جهان بآن جهان، از خلق بامر، و از ملک بملکوت، و از شهادت بغیب رفتن ضرور است و انبیاء را علیهم السلام باین سبب فرستادهاند تا ایشان را از عالمى بعالمى خوانند، چنانکه کتب منزله جمله بر آن مقرر است. پس دعوت نبى بانباء است و نباء آن عالمست که خلق بآنجا میروند، عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ 1. خلق در دنیا در برزخاند و برزخ سدیست ظلمانى میان مبدأ و معاد، وَ مِنَْ ورائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ 2 و مردم آنجا بعضى خفتهاند و بعضى مرده.
خفتگان بحکم، «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا، الدنیا حلم» 3. و مردگان بحکم أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ 4، وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ 5 و هر که از این زندگانى بمرد از خواب برخاست و قیامت برخاستن بود، «فاذا ماتوا انتبهوا، من مات فقد قامت قیامته» 6. و لیکن مرگ دو مرگ است: یکى مرگ ارادى، «موتوا قبل ان تموتو» 7، و دیگرى مرگ طبیعى که، أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ 8. هر که بمرگ ارادى بمرد بزندگانى جاوید زنده شود، «مت بالارادة تحیى بالطبیعة» 9. و هر که بمرگ طبیعى بمرد بهلاک جاودانى افتد، «ویل لمن انتبه بعد الموت» 10. سر قیامت سرى است بس بزرگ، انبیاء را اجازت کشف آن سر ندادهاند، چه انبیاء اصحاب شریعتند، اصحاب قیامت دیگرانند، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 11؛ و محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم به قرب قیامت مخصوص است، «انا و الساعة کهاتین» 12. حالش با قیامت اینست، یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها، إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها 13. قیامت روز ثواب است و شریعت روز عمل، «الیوم عمل بلا ثواب و غدا ثواب بلا عمل» 14. پیغمبران در روز قیامت گواهان باشند، فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى هؤُلاءِ شَهِیداً 15 حاکم قیامت دیگر است، وَ جِیءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ 16. شریعت راه راست است، از شارع گرفتهاند و قیامت مقصد. صاحب شریعت مىفرماید بقیامت، ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ 17. خلق سالکاناند و تا اثرى از مقصد بسالک نرسد سلوکش دست ندهد، و هیچ سالک تا از مقصد آگاه نشود بدان راغب نگردد و در حرکت نیاید و آگاهى از مقصد معرفت است و رغبت بآن محبت. پستا با عارف محبت نباشد او را سلوک دست ندهد. و محبت و معرفت اثر وصول است و کمالش عین وصول و آن را حشر خوانند که، «المرء یحشر مع من احب» 18. و در آگاهى مراتب است چون: ظن و علم و ابصار. ظن بوجهى این جهانى است و علم آن جهانى، چه اینجا، أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ 19 است و آنجا، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ 20. و علم بوجهى این جهانى است و مشاهده و رؤیت آن جهانى، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ 21. اثر اول که از وصول سالک را باشد ایمان است، و اثر دویم ایقان بتحقیق آن ایمان و تصدیق باشد، وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا 22. ایقان است، إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ 23. ایمان بسبب آنچه در عالم غیب از آن محجوباند، یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ 24. و ایقان بحسب آنچه در عالم شهادت آن را مشاهدند. پس ایمان نصیب این دنیاست، یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ 25؛ و ایقان نصیب اهل آخرت. وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ 26. اینجا «من اقبل ما اوتیتم الیقین» 27 میگوید که دعوت بایمان است، آمِنُوا بِرَبِّکُمْ 28؛ و کمال ایمان بایقان است، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ 29. ایمان را مراتب است: اول، قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ 30، وسط، وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ 31. آخر، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا 32. و إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا 33 دلیل است بر اختلاف ایمان. و ایمان را نیز شرائط است: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً 34، اول انقیاد فرمان، بعد از [آن] رضا بقضا، بعد از آن تسلیم. و ایقان را نیز مراتب است: کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ، ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍعَنِ النَّعِیمِ 35. مشاهده دوزخ بعد از حصول علم الیقین است، و مشاهده بهشت قبل از سؤال، از آنکه هنوز علم حکم غیب دارد و بعد از حصول علم عین- الیقین است چه با علم هنوز حجاب باقیست بعین و با عین باقیست باثر.
اهل گمان پندارند که قیامت هم بزمان دور است، وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً 36؛ و هم بمکان، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ 37. و اهل یقین دانند که هم بزمان نزدیکست، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ 38 و هم بمکان، وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ؛ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً، وَ نَراهُ قَرِیباً 39 که پیغمبر علیه السلام دست فراز کرد و میوه بهشت بر گرفت و تا حارثه مشاهده آن حال نکرد بر آنکه او مؤمن حقیقى است حکم نکرد، اذ قال له کیف اصبحت یا حارثة؟ قال اصبحت مؤمنا حقا. قال علیه السلام لکل حق حقیقة؛ فما حقیقة ایمانک؟ قال رأیت اهل الجنة یتزاورون و رأیت اهل النار یتعاورون و رأیت عرش ربى بارزا. فقال علیه السلام اصبت فالزم ثم قال علیه السلام لانس بن مالک هذا شاب نور اللّه قلبه بالایمان 40.
یادداشتها
(1)- از یکدیگر چه مىپرسند؟ از خبر بزرگ (مىپرسند)؟ آنکه ایشان در آن اختلاف مىکنند. (نبأ 78/ 1 و 2)
(2)- و از پس ایشان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.
(مؤمن 23/ 100)
(3)- مردمان خفتگانند، پس چون مردند، بیدار شوند، دنیا خواب دیدنى است.
(حدیث)
(4)- مردگانى غیر زندهاند. (نحل 16/ 21)
(5)- و تو شنواننده آنان که در گورهایند نیستى. (فاطر 35/ 22)
(6)- پس چون مردند بیدار شوند، هر که مرد پس هرآینه قیامتش بر پا شده است. (حدیث)
(7)- پیش از آنکه مرگتان فرا رسد بمیرید. (حدیث)
(8)- هر جا باشید مرگ شما را در مىیابد. (نساء 4/ 78)
(9)- به اراده خود بمیر تا به طبیعت زنده شوى.
(10)- واى بر آنکه پس از مرگ بیدار شود.
(11)- تو بیمدهنده و بس و هر گروهى را راهنمائى است. (رعد 13/ 7)
(12)- من و رستاخیز همچون این دو انگشت (بهم نزدیک) ایم. (حدیث)
(13)- از تو درباره رستاخیز مىپرسند که هنگام رسیدنش کسى است، دانستن هنگام آن به چه کارت مىآید. علمش نزد خداست، تو تنها بیمدهنده آن کسى هستى که از آن روز مىترسد. (نازعات 79/ 42- 45)
(14)- امروز، کار است بدون پاداش و فردا پاداش است بدون کار. (حدیث)
(15)- پس چگونه است آنگاه که از هر گروهى، گواهى آریم و ترا براینان گواه گیریم. (نساء 4/ 41)
(16)- و پیامبران و گواهان آورده شوند و میان ایشان به حق داورى شود.
(زمر 39/ 69)
(17)- نمىدانم با من چه خواهند کرد و نه با شما. (حدیث)
(18)- انسان با آنکه دوستش داشته برانگیخته مىشود. (حدیث)
(19)- بدانید که ایشان در گمان و تردیدند. (فصلت 41/ 54)
(20)- سپس شما را در روز رستاخیز که تردیدى در آن نیست گرد مىآورد.
(جاثیه 45/ 26)
(21)- چنین نیست، اگر علم یقین بدانید، هرآینه دوزخ را به بینید. سپس هرآینه آن را بچشم یقین به بینید. (تکاثر 102/ 6)
(22)- و تو بما گرونده نیستى. (یوسف 12/ 17)
(23)- براستى که این خود حقیقتى یقینى است. (واقعه 56/ 95)
(24)- به خدا و روز دیگر مىگروند (آل عمران 3/ 114)
(25)- به نادیده مىگروند. (بقره 2/ 3)
(26)- و به جهان دیگر ایشان یقین دارند. (بقره 2/ 4)
(27)- از پذیرفتهترین چیزها که داده شدید یقین است (حدیث)
(28)- به پروردگارتان بگروید. (آل عمران 3/ 193)
(29)- پروردگارت را بندگى کن تا یقین بتو روى آورد. (حجر 15/ 99)
(30)- بادیهنشینان گفتند گرویدیم، بگو نگرویدهاید بلکه بگوئید تسلیم شدیم و هنوز ایمان در دلهاتان وارد نشده است. (حجرات 49/ 14)
(31)- و دلش به ایمان آرام یافته است. (نحل 16/ 106)
(32)- اى آنان که گرویدهاید، بگروید. (نساء 4/ 136)
(33)- و چون پرواپیشه کردند و بگرویدند و کارهاى نیکو کردند، سپسا پرواپیشه کردند و گرویدند. (مائده 5/ 93)
(34)- پس سوگند به پروردگارت که نمىگروند تا اینکه ترا در آنچه میانشان اختلاف افتاده داور گیرند و سپس در خودشان از آنچه حکم کردهاى تنگى نیابند و به نیکوترین صورت حکم ترا بپذیرند. (نساء 4/ 65)