کارخوب رادست کم نگیر
رسول اکرم(ص):هیچ کارخوبی رادست کم نگیراگرچه(کاری مانند)گشاده روبرخوردکردن بابرادرت باشد.
برچسب ها : مذهبی , حدیث , همه مطالب... ,
یادش بخیر
ماداغ فراق دیده بودیم افسانه غم شنیده بودیم
اماغم توجگرگدازاست دردیست که قصه اش درازاست
سهم شماشادی روح مرحوم علی بامری یک فاتحه باصلوات .
برچسب ها : مذهبی , همه مطالب... ,
اشاره بثواب و عقاب و عدل او
اشاره بثواب و عقاب و عدل او
ثواب از فضل خداست و عقاب از عدل او، بدین سبب، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزَى الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ إِلَّا ما کانُوا یَعْمَلُونَ 1، و همچنین، مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلَّا مِثْلَها 2، و در موضع دیگر: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ 3.
اما قومى هستند که از حیز فضلاند، یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ 4 و بازاء ایشان آنها که، حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ 5. و قومى هستند که از حیز عدلند، فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ 6، و بازاء ایشان آنهائى که لاجرم، أَنَّهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ 7 در شأن ایشان است. و همچنین قومى را، یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ 8 و قومى را، سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ 9 و قومى را در ثواب، یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ 10، و قومى را، یُضاعَفُ لَهُمُ الْعَذابُ 11. و این تفاوت بسبب تفاوتیست که در سیئات و حسنات باشد نسبت با هر قومى که، «حسنات الابرار سیئات المقربین» 12. و از سیئه آدم تا سیئهابلیس تفاوت بسیار است، در خبر است که، «ضربة على یوم الخندق توازى عمل الثقلین» 13. پس بالاى همه ثوابها ثواب کسانى است که بحکم آن جهان خودىخود را در بازند، «و فوق کل بر بر حتى یقتل الرجل فى سبیل اللّه» 14 همچنانکه بالاى همه عقابها عقاب کسانى است که بحکم آن جهانى خودىخود را زیان کنند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ 15. آنها که اعمال ایشان با ثواب متحد است اهل فوز اکبراند، فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْیُنٍ 16 ایشان راست، «ما لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر على قلب بشر» 17 ایشان از صواب منزهاند؛ چه دنیا و آخرت بر مرد خدا حرامست، «الدنیا حرام على اهل الآخرة و الآخرة حرام على اهل الدنیا و هما حرامان على اهل اللّه» 18.
*** پس این است آنچه تحریرش درین وقت دست داد. انتظار بینندگانى که درین فصلها نظر کنند آنست که دعاى خیر دریغ ندارند و اصلاح بسهوهائى که قابل بصلاح باشد بجاى آورند. اللّه ولى التوفیق سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِفُونَ وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ 19.
یادداشتها
(1)- هر کس کار نیکو کند، پاداشش به از آن است و هر کس کار بد کند، بدکاران را جز آنچه مىکردند کیفر ندهند. (قصص 28/ 42)
(2)- هر کس کار نیکو کند او را ده چندان پاداش است، و هر کس کار بد کند، جز همانند آن او را کیفر ندهند. (انعام 6/ 160)
(3)- داستان آنان که مالهاشان را در راه خدا میدهند همچون داستان دانهایست که هفت خوشه رویانید در هر خوشهاى صد دانه و خدا براى هر که بخواهد مىافزاید. (بقره 2/ 261)
(4)- خدا بدیهاشان را به خوبى بدل میکند. (فرقان 25/ 70)
(5)- کارهاشان باطل شد. (بقره 2/ 217)
(6)- پس هر کس بسنگینى مورچهاى کار نیکو کند آن را مىبیند، و هر کس بسنگینى مورچهاى کار بد کند آن را مىبیند. (زلزله 99/ 8)
(7)- ایشان در جهان دیگر خود زیانکارترینند. (هود 11/ 22)
(8)- شما را دو چندان از رحمت خود مىدهد. (حدید 57/ 28)
(9)- بزودى ایشان را دو بار عذاب کنیم. (توبه 9/ 101)
(10)- ایشان را دو چندان بیفزاید و ایشان را پاداشى گرانقدر است.
(حدید 47/ 18)
(11)- عذاب را بر ایشان دو چندان کند. (هود 11/ 20)
(12)- خوبىهاى نیکان، بدیهاى نزدیکان (خدا) است. (حدیث)
(13)- ضربه شمشیر على (ع) در روز (جنگ) خندق با کارهاى (نیک) جن و انس برابرى مىکند. (حدیث)
(14)- و بالاى هر نیکى، نیکیایست تا مرد در راه خدا کشته شود، (بالاتر از کشته شدن در راه خدا نیکىاى نیست.) (حدیث)
(15)- آنان که خویش را به زیان افکندند. (انعام 6/ 12)
(16)- پس هیچ کس نمىداند که براى ایشان از روشنائى چشم (به پاداش کارهاى نیکشان) چه پنهان داشته شده است. (سجده 32/ 17)
(17)- آنچه چشمى ندیده و گوشى نشنیده و بر دل بشرى نگذشته. (حدیث)
(18)- دنیا بر اهل آخرت حرام است و آخرت بر اهل دنیا حرام است و هر دو بر اهل خدا حرامند.
(19)- خدا، صاحب توفیق است، منزه است پروردگار تو، پروردگار بىهمتا از آنچه (او را) وصف مىکنند و درود بر فرستادگان و ستایش خداى راست پروردگار جهانیان.
اشاره بحور عین
اشاره بحور عین
چون دیده بصیرت مرد موقن بکحل توفیق گشاده شود و ابراهیم وار بر مطالعه ملکوت هر دو کون قادر شود، وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ 1 واردان حضرت عزت را که از پرده غیب ظهور میکنند و در یک ذره از ذرات کاینات خویشتن را بواسطه نور تجلى جلوه میدهند مشاهده مىکند و لا محاله چنانکه گفته آمد هر یکى به نیکوترین صورتى از صور مخلوقات ممثل شوند، مانند آنچه در قصه مریم آمده است که فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا 2. و چون تمتع از آن مشاهده جز بفیضان اثرى از عالم وحدت که مقتضى ازدواج ذات و صورت باشد با یکدیگر به وجهى که مفضى باتحاد بود صورت نبندد، پس با هر یکى از آن صور که بمنزله یکى از آن حوران بهشت باشد از این ازدواج حاصل گردد، وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ 3. و بآن سبب که چهره این پردگیان از دیده اغیار و اهل تضاد مصون است، حُورٌ مَقْصُوراتٌ فِی- الْخِیامِ 4 باشند. و بحکم آنکه نامحرمان عالم تکثر را چه آن قوم که بظاهرعالم ملک بازماندهاند و چه آن قوم که بباطن عالم ملکوت محجوب شده وصل ایشان ناممکن است، لَمْ یَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ 5 وَ لا جَانٌ 6 باشند و به سبب آنکه معاودت آن حالت هر نوبت موجب التذاذى بود زیادت از نوبت اولى مانند محبوبى مفقود که بعد از مقاسات طلب باز یافته شود بکارت و عزابت آن لذات هر نوبت متجدد شود.
یادداشتها
(1)- و این چنین پادشاهى آسمانها و زمین را به ابراهیم نمودیم تا از اهل یقین باشد. (انعام 6/ 75)
(2)- پس بر او بگونه بشرى خوشپیکر نمودار شد. (مریم 19/ 17)
(3)- ایشان را با دخترکان سیه چشم (بهشتى) همسر کنیم. (دخان 44/ 54)
(4)- سیه چشمانى دور از چشم بیگانگان در سرا پردهها (الرحمن 55/ 72)
(5)- پیش از ایشان نه آدمى و نه پرى آنها را لمس نکرده است.
(الرحمن 55/ 74)
اشاره بدرخت طوبى و درخت زقوم
اشاره بدرخت طوبى و درخت زقوم
علم و قدرت و ارادت که مبادى ایجاد افعالاند خلق را سه صفت مختلف است و خداى تعالى را هر سه یکى، اما باعتبارات مختلف که به نسبت با عقول خلق باشد سه نماید. وجود در ضمایر ما که نسبتى با عالم امر دارد اگر تصور صور معقول یا محسوس کنیم آن صورت از آن روى که تصور کردهایم معلوم ماست و ما بآن عالم باشیم، و از آن روى که ایجادش کردهایم مقدور ماست و ما بر آن قادر باشیم، و از آن روى که ما بخواستیم متصور شد مراد ماست و ما بر آن مرید باشیم، پس معلوم و مقدور و مراد ما هر سه یکى باشد. در این صورت علم و قدرت و ارادت متحد شود. همچنین جملگى موجودات به نسبت با علم و قدرت و ارادت او تعالى همین حکم دارد. پس هر سه صفت او را متحد شود بلکه واحد بود. و کسى که بعلم او عالم بود و بقدرت او قادر و بارادت او مرید، چنانکه در حال اهل بهشت گفتیم و چنانکه در خبر آمده است «کنت سمعه الذى بى یسمع و بصره الذى بى یبصر» 1 حکمش همین بود، «اطعنىاجعلک مثلى و لیس کمثلى شىء» 2. پس هر چه ارادت او بآن تعلق گیرد هم در حال موجود شود یعنى تمنى و وجدانش یکى بود. و این معنى مثل درخت طوبى است در بهشت که هر چه بهشتیان آرزو کنند آرزوى ایشان دفعة واحدة بر آن درخت طوبى حاصل باشد و در پیش ایشان حاضر آید، طُوبى لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ 3. و بازاء این حال کسانى را که این سه صفت اقتضاء تکثر کند بحسب هر یکى نوعى از ناکامى و عذاب تولد کند، انْطَلِقُوا إِلى ظِلٍّ ذِی ثَلاثِ شُعَبٍ لا ظَلِیلٍ وَ لا یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ 4. پس بجاى درخت طوبى ایشان را درخت زقوم باشد، إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی أَصْلِ الْجَحِیمِ طَلْعُها کَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّیاطِینِ 5. طلع ابتداء وجود تخم است که سبب انبات درخت باشد، و رءوس الشیاطین اهواى مردیه، «ان الشیاطین لتجرى من ابن آدم مجرى الدم فى العروق» 6 و رءوس ایشان مبادى اهواى انفس باشد. پس مبدأ هواى نفس مبدأ انبات این درخت است و منشأ اهل هاویه.
یادداشتها
(1)- گوشش باشم که با من بشنود و چشمش که با من ببیند. (حدیث قدسى)
(2)- مرا فرمانبر، تا ترا نمونه خویش سازم و هیچ چیز مانند من نیست.
(حدیث قدسى)
(3)- خوشا بر ایشان و سرانجام نیکو. (رعد 13/ 29)
(4)- بسوى سایبان سه شاخهاى بروید، که نه سایهاى دارد (که در آن خنک شوید) و نه از آتش بازمیدارد. (مرسلات 77/ 31)
(5)- براستى که آن درختى است که از دل دوزخ برآید، شکوفههایش گویا سرهاى دیوان است. (صافات 37/ 65)
(6)- براستى که شیطانها در رگهاى فرزندان آدم همچون خون روانند.
(حدیث)
اشاره بخازن بهشت و دوزخ و رسیدن مردم با فطرت اولى که در نشأه اول
اشاره بخازن بهشت و دوزخ و رسیدن مردم با فطرت اولى که در نشأه اولى بوده است
در نشأه اولى به ابتدا مردم را وجود دادهاند، پس آگاهى، پس قدرت، پس اراده. چه در اول یک چندى موجود بودند در صورت سلاله و نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم تا بعد از آن زنده و خبردار شدند، هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً 1. و یک چندى زنده بود تا قوه حرکت و بطش در او ظهور کرد. و یک چندى متحرک بود تا قوه تمیز میان نافع و ضار در او به فعل آمد و بعد ازین قوتها مرید نافع و کاره ضار گشت. و چون معاد عود است بفطرة اولى مىبایست که این صفات در او منتفى شود بر عکس این ترتیب پس اول باید ارادت او در ارادت واحد مطلق که موجد کل است مستغرق و منتفى شود چنانکه او را هیچ ارادت نماند. و چون وجود کل تابع ارادت واحد مطلق است تعالى ذکره پس هر چه آید مطابق ارادت او باشد و این درجه رضاست و صاحب این درجه همیشه در بهشت بود. لَهُمْ ما یَشاؤُنَفِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ 2 و باین سبب خازن بهشت را رضوان گویند. چه تا باین مقام نرسد از نعیم بهشت نیابد وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ 3. و بعد از آن باید که قدرتش در قدرت او تعالى منتفى شود تا قدرت خود را بهیچ مغایر قدرت او نداند و آن را مرتبه توکل خوانند، وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً 4. و بعد از آن باید که علمش در علم او تعالى منتفى شود تا بخودى خود هیچ نداند و این مرتبه را تسلیم خوانند، وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً 5. و بعد از آن باید که وجودش در وجود او منتفى شود تا بخودى خود هیچ نباشد و این مقام اهل وحدتست، أُولئِکَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ 6 و اگر سالک این طریق نسپرد و بر حسب اراده خود رود ارادت او هواهاى مختلف مخالف حق اقتضا کند، وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَ 7.
پس از هواى خود ممنوع نشود. وَ حِیلَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ ما یَشْتَهُونَ 8 در سخط خداى تعالى افتد، أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَ اللَّهِ کَمَنْ باءَ بِسَخَطٍ مِنَ اللَّهِ 9. و هواى او را بهاویه رساند تا باغلال و سلاسل نامرادى کل مغلول و مقید گردد و نامرادى وصف ممالیک است و باین سبب خازن هاویه را مالک خوانند و بعد از این بازاء درجه توکل درکه خذلان بود، وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ 10. و بازاء درجه تسلیم درکه هوان بود، وَ مَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَما لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ 11. و بازاء درجه وحدت درکه لعنت، أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ 12. تا همچنانکه انتفاء قدرت و علم و وجود طایفه اول اقتضاى قدرت نامتناهى و علم ذاتى و هستى جاودانى کرد، وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ 13 استعداد این قوم باین صفات اقتضاى عجز نامتناهى و جهل کلى و نیستى همیشگى کند. ذلِکَ الْخِزْیُ الْعَظِیمُ 14.
یادداشتها
(1)- آیا بر انسان هنگامى از روزگار آمده که چیزى یادکردنى نبود.
(انسان 76/ 1)
(2)- در آن براى ایشان آنچه را بخواهند هست و نزد ما بیشتر (نیز هست).
(ق 50/ 35)
(3)- و خشنودى خدا بزرگتر است. (توبه 9/ 72)
(4)- و هر که بر او اعتماد کند پس او کفایتش کند که خدا بر کار خود چیره است، براستى که خدا براى هر چیز اندازهاى قرار داد. (طلاق 65/ 3)
(5)- و به نیکوترین وجه بپذیرند. (نساء 4/ 65)
(6)- آنان کسانىاند که خدا بر ایشان نعمت داده است از پیامبران.
(مریم 19/ 85)
(7)- اگر حق هوسهاى ایشان را پیروى کند آسمانها و زمین و آنچه در آنهاست فاسد شود. (مؤمنون 23/ 71)
(8)- و میان ایشان و آنچه دوست میداشتند (ایمان آوردن و توبه کردن) مانع شد. (سباء 34/ 54)
(9)- آیا آنکه خشنودى خدا را پیروى کرد چون کسى است که بخشم خدا گرفتار شده است. (آل عمران 3/ 162)
(10)- و اگر خوارتان سازد پس کیست که شما را پس از او یارى کند.
(آل عمران 3/ 160)
(11)- آنکه خدا او را پست کند پس گرامىکنندهاى براى او نیست.
(حج 22/ 18)
(12)- آنانند که خدا ایشان را نفرین کند و نفرینکندگان ایشان را نفرین کند.
(بقره 2/ 159)
(13)- و آنست رستگارى (سعادت) بزرگ. (نساء 4/ 12)
(14)- آنست خوارى بزرگ. (توبه 9/ 63)
اشاره بزبانیه دوزخ
اشاره بزبانیه دوزخ
مدبران امور در برازخ علوى که وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً 1 اشاره باحوال ایشانست، هفت سیارهاند که در دوازده برج سیر میکنند و مجموع هفت و دوازده نوزده بود، و مباشران امور در برازخ سفلى هم نوزدهاند. هفت مبدأ قواى نباتى است: سه اصول و چهار فروع؛ و دوازده مبدأ قواى حیوانى: ده مبدأ احساس که از آن جمله پنج ظاهر است و پنج باطن، و دو مبدأ تحریک که یکى قوت جاذبه است و یکى قوت دافعه و مجموع نوزده باشد. پس مردم مادام که در سجن دنیا محبوس است اسیر تأثیر آن نوزده کار کن علوى و نوزده کار کن سفلىاند، و اگر ازین منزل بگذرد «لا محاله کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» 2.
پس چون از سجن بسجین رسد او را مالک جهنم باین نوزده زبانیه که از آثار تعلق یکى از آن دو نوزده چنانکه گفته شد باو پیوسته باشد معذب دارند، عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ 3، مگر که بر صراط مستقیم که، وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ 4 بگذرد تا بنورهدایت هادى قیامت بدار السلام رسد و ازین نوزده زبانیه خلاص یابد، ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ 5.
یادداشتها
(1)- سوگند به ستارگان شناور، شنا کردنى، پس پیشىگیرندگان، پیشى گرفتنى، پس ادارهکنندگان نظام آفرینش. (نازعات 79/ 4)
(2)- همچنانکه زیست مىکنید مىمیرید و همچنانکه مىمیرید برانگیخته میشوید.
(حدیث)
(3)- بر آن (دوزخ) نوزده نگهبان است. (مدثر 74/ 30)
(4)- و براستى که این راه راست من است پس پیرویش کنید و راههاى دیگر را نهپیمائید که شما را از راه او منحرف میکنند. (انعام 6/ 153)
(5)- خدا مردى را مثل زند که شریکانى در تصاحب او با یکدیگر مىستیزند، و دو مرد را (از طرف دیگر مثل میزند) که تسلیم مردى شدهاند، آیا این دو نمونه برابرند، ستایش خداى راست، بلکه بیشترشان نمىفهمند.
(زمر 39/ 29)
اشاره بجویهاى بهشت و آنچه در دوزخ بازاء آن بود
اشاره بجویهاى بهشت و آنچه در دوزخ بازاء آن بود
آب ماده حیات کافه اصناف نباتات و حیوانات است، وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍ 1، مانند مواعظ و نصایحى که عموم مردم را بآن انتفاع باشد و لکن بعضى از آن اجاج است، و بعضى آسن، و بعضى غیر آسن. و بهترین غیر آسن است.
و شیر باعث تربیت اصناف حیوانات است و از آب خاصتر است.
چه نباتات و بعضى حیوانات را از آن نصیب نباشد و خاص غذاى بعضى حیوانات بود در ایام طفولیت، مانند مبادى و ظواهر علوم که سبب ارشاد مبتدیان باشد. و از آن نیز بعضى مستحیل و بعضى متغیر، و بعضى غیر متغیر باشد. و بهترین غیر متغیر باشد.
و عسل از شیر خاصتر است که غذاى بعضى حیوانات است و سبب شفاء بعضى اصناف در بعضى احوال و موافق همه امزجه و احوال نیست، مانند حقایق و غوامض علوم که انتفاع بدان خاص الخواص و محققان را باشد. و از آن نیز بعضى کدر است و بعضى متوسط، و بعضى مصفى. و بهترینمصفى است. و خمر از عسل خاصتر است، چه خاص بنوع انسان است.
و از ایشان ببعضى اصناف در بعضى احوال بر اهل دنیا حرامست و ایشان را رجس، و بر اهل بهشت حلال و ایشان را طهور؛ و از آن بعضى موذى و بعضى متوسط و بعضى ملذ و بهترین ملذ است و طهور.
پس آب سبب خلاص است از تشنگى و شیر از نقصان و عسل از بیمارى و خمر از اندوه. و چون اهل بهشت اهل کمالند تمتع ایشان عامست این چهار را بوجه اتم از آن؛ چه آنچه ناقص را بدان انتفاع بود کامل را نیز انتفاع بود و لا ینعکس، مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ وَ أَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ وَ أَنْهارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى وَ لَهُمْ فِیها مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ 2. اما ثمرات اهل بهشت در نظر اهل دنیا متشابه نماید، زیرا که آنجا حق و باطل متشابه نماید فکیف آنچه در تحت هر یکى باشد، وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً 3 و در دوزخ بازاء این هر چهار نهر حمیم و غسلین و قطران و مهل باشد وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ 4.
یادداشتها
(1)- و از آب همه چیز را زنده کردیم (انبیاء 21/ 30)
(2)- داستان بهشتى که به پرواپیشگان وعده داده شده (این چنین است)، در آن جویهائى است از آب روان و جویهائى از شیرى که مزهاش دگرگون نشده و جویهائى از شرابى لذت بخش براى نوشندگان و جویهائى از عسل پالوده و در آن براى ایشان از هر میوهاى است.
(محمد «ص» 47/ 15)
(3)- و از گونههاى مشابه داده شوند. (بقره 25/ 25)
(4)- و آن مثلها را ما براى مردمان مىزنیم و جز دانایان آنها را نمىفهمند.
(عنکبوت 29/ 43)
اشاره بدرهاى بهشت و دوزخ
اشاره بدرهاى بهشت و دوزخ
مشاعر حیوانى که بآن اجزاى عالم ملک ادراک کنند هفت است:
پنج ظاهر و آن حواس خمسه است. و دو باطن و آن خیال و وهم است که یکى مدرک صور و یکى مدرک معانى است. چه مفکره و حافظه و ذاکره از مشاعر نیستند، بل اعوان ایشانند و هر نفس که متابعت هوى کند و عقل را در متابعت هوى مسخر گرداند، أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ 1:
هر یکى ازین مشاعر سببى باشند از اسباب هلاک او، وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ 2 تا حالش آن بود که فَأَمَّا مَنْ طَغى وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى 3.
پس هر یکى ازین مشاعر بمثابت درىاند از درهاى دوزخ، لَها سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ 4 و اگر عقل که مدرک عالم ملکوتست و رئیس آن همه مشاعر است رئیس مطاع باشد و نفس را از هوى او منع کند تا بهر یکى از مشاعر آیتى از کتاب الهى را از عالم امرى که ادراکش بآن مشعر خاص باشد بتقدیم رساند و بعقل نیز استماع آیات کلام الهى را از عالم خلقى تلقى کند بخلاف آن قوم که، لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْنَعْقِلُ ما کُنَّا فِی أَصْحابِ السَّعِیرِ 5. این مشاعر هشتگانه که عقل با هفت حس مدرک که مذکور شد باشد بمثابت درهاى بهشت باشد، وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى 6.
یادداشتها
(1)- آیا آن کس که خواهش نفسش را خداى خود گرفت دیدى.
(فرقان 25/ 43)
(2)- و خدا او را بر دانشى (که از باطن او داشت) گمراه کرد.
(جاثیه 45/ 23)
(3)- پس اما آنکه سرکشى کرد و زندگى دنیا را برگزید پس براستى دوزخ جایگاه اوست. (نازعات 79/ 37)
(4)- آن را (دوزخ را) هفت درب است، و براى هر درى گروهى از ایشان اختصاص یافتهاند. (15/ 44)
(5)- اگر مىشنیدیم یا مىاندیشیدیم از اهل دوزخ نبودیم. (ملک 67/ 10)
(6)- اما آنکه از ایستادن در بارگاه پروردگارش ترسید و نفس را از هوس باز داشت پس بهشت جایگاه اوست. (نازعات 79/ 41)
