href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> علی بامری - علی بامری

اشاره بمکان و زمان آخرت‏

اشاره بمکان و زمان آخرت‏

چون دنیا ناقص است بمثابه کودک، و طفل را از دایه و گهواره گزیر نیست دایه او زمان است و گهواره او مکان و بوجهى پدر او زمانست و مادر او مکان. و مکان و زمان هر یک باثرى از آثار مبدع خود مخصوص‏اند، و آن احاطت است بکاینات. چه این احاطه خداى راست، إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ مُحِیطٌ 1. و زمان را احاطه که اثر مبدعست چنان حاصل آید که بعضى از آن اول باشد و بعضى آخر و مکان را چنانکه بعضى ظاهر باشد و بعضى باطن و چون هر دو بذات و بطبع نیستند هیچ کدام در هیچ کدام تمام نیست. پس وجود هر بعضى از زمان اقتضاء عدم بعضى دیگر مى‏کند. و حضور بعضى از مکان اقتضاء غیبت بعضى دیگر میکند. گذشته زمان نیست و آینده همچنین. اگر زمان وجودى دارد وجود حال است که کمترین زمانى است، و از خردى مقدارى ندارد.

حکماء آن را «آن» خوانند. و اگر مکان را احاطتى هست همه مکان راست نه جزوى را ازو، و همه مکان راست که آسمان و زمین و دیگرکائنات را حاویست. و آخرت از زمان و مکان مبراست، چه از نقصان منزه است. اما نشانها که از آن باهل زمان و مکان دهند گاه زمانى بود و گاه مکانى تا بلسان قومه بود. و نشان زمان بکمترین زمان تواند بود مانند حال، وَ ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ‏ 2. و نشان مکان بفراخ‏ترین مکانى، وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ‏ 3. و ابداع هم زمانى نیست و صفت او بکمتر زمانى کنند. وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ کَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ 4.

پس مبدأ و معاد از این روى نیز متشابهند. یقین که آخرتى است؛ تعلقش بزمان و مکان هم برین سیاقت گیرد، اما تعلقش بقلت زمان چنانکه گفته‏اند، «الیقینیات لحظات» و بوسعت مکان، أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ‏.

یادداشت‏ها

(1)- براستى که او بر هر چیز تواناست. (فصلت 41/ 54)

 

(2)- و کار قیامت نیست مگر همچون چشم برهم زدنى یا نزدیکتر.

 

(نحل 16/ 17)

 

(3)- یقینى‏ها لحظه‏هائى هستند.

 

(4)- آیا آنکه خدا سینه‏اش را بر اسلام گشوده است پس او بر روشنائى‏اى از پروردگار خویش است، (زمر 39/ 22)

 



      

اشاره بهر دو جهان و ذکر مراتب مردم در این جهان و در آن جهان‏

اشاره بهر دو جهان و ذکر مراتب مردم در این جهان و در آن جهان‏

خداى تعالى را بحکم آنکه اول و آخر است او را دو عالم است:

یکى عالم خلق و دیگرى عالم امر، یکى عالم ملک و دیگر عالم ملکوت، یکى عالم غیب و دیگر عالم شهادت، که این محسوس است و آن معقول. و بحکم آنکه ظاهر و باطن است دو عالم است: یکى دنیا و یکى آخرت. یکى این جهان، یکى [آن‏] جهان که این مبدأست و آن معاد. و خلق را چون گذر بر این عالمهاست از دنیا بآخرت، از این جهان بآن جهان، از خلق بامر، و از ملک بملکوت، و از شهادت بغیب رفتن ضرور است و انبیاء را علیهم السلام باین سبب فرستاده‏اند تا ایشان را از عالمى بعالمى خوانند، چنانکه کتب منزله جمله بر آن مقرر است. پس دعوت نبى بانباء است و نباء آن عالمست که خلق بآنجا میروند، عَمَّ یَتَساءَلُونَ، عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ‏ 1. خلق در دنیا در برزخ‏اند و برزخ سدیست ظلمانى میان مبدأ و معاد، وَ مِنْ‏َ     ورائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ یَوْمِ یُبْعَثُونَ‏ 2 و مردم آنجا بعضى خفته‏اند و بعضى مرده.

خفتگان بحکم، «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا، الدنیا حلم» 3. و مردگان بحکم‏ أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیاءٍ وَ ما أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ 5 و هر که از این زندگانى بمرد از خواب برخاست و قیامت برخاستن بود، «فاذا ماتوا انتبهوا، من مات فقد قامت قیامته» 6. و لیکن مرگ‏ دو مرگ‏ است: یکى مرگ‏ ارادى، «موتوا قبل ان تموتو» 7، و دیگرى مرگ‏ طبیعى که، أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ‏ 8. هر که بمرگ ارادى بمرد بزندگانى جاوید زنده شود، «مت بالارادة تحیى بالطبیعة» 9. و هر که بمرگ طبیعى بمرد بهلاک جاودانى افتد، «ویل لمن انتبه بعد الموت» 10. سر قیامت سرى است بس بزرگ، انبیاء را اجازت کشف آن سر نداده‏اند، چه انبیاء اصحاب شریعتند، اصحاب قیامت دیگرانند، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 11؛ و محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم به قرب قیامت مخصوص است، «انا و الساعة کهاتین» 12. حالش با قیامت اینست، یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَةِ أَیَّانَ مُرْساها، فِیمَ أَنْتَ مِنْ ذِکْراها، إِلى‏ رَبِّکَ مُنْتَهاها، إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشاها 13. قیامت روز ثواب است و شریعت روز عمل، «الیوم عمل بلا ثواب و غدا ثواب بلا عمل» 14. پیغمبران در روز قیامت گواهان باشند، فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلى‏ هؤُلاءِ شَهِیداً 15 حاکم قیامت دیگر است، وَ جِی‏ءَ بِالنَّبِیِّینَ وَ الشُّهَداءِ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِ‏ 16. شریعت راه راست است، از شارع گرفته‏اند و قیامت مقصد. صاحب شریعت مى‏فرماید بقیامت، ما أَدْرِی ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ‏ 17. خلق سالکان‏اند و تا اثرى از مقصد بسالک نرسد سلوکش دست ندهد، و هیچ سالک تا از مقصد آگاه نشود بدان راغب نگردد و در حرکت نیاید و آگاهى از مقصد معرفت است و رغبت بآن محبت. پس‏تا با عارف محبت نباشد او را سلوک دست ندهد. و محبت و معرفت اثر وصول است و کمالش عین وصول و آن را حشر خوانند که، «المرء یحشر مع من احب» 18. و در آگاهى مراتب است چون: ظن و علم و ابصار. ظن بوجهى این جهانى است و علم آن جهانى، چه اینجا، أَلا إِنَّهُمْ فِی مِرْیَةٍ 19 است و آنجا، ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى‏ یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ‏ 20. و علم بوجهى این جهانى است و مشاهده و رؤیت آن جهانى، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ‏ 21. اثر اول که از وصول سالک را باشد ایمان است، و اثر دویم ایقان بتحقیق آن ایمان و تصدیق باشد، وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا 22. ایقان است، إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ‏ 23. ایمان بسبب آنچه در عالم غیب از آن محجوب‏اند، یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ 24. و ایقان بحسب آنچه در عالم شهادت آن را مشاهدند. پس ایمان نصیب این دنیاست، یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ‏ 25؛ و ایقان نصیب اهل آخرت. وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ‏ 26. اینجا «من اقبل ما اوتیتم الیقین» 27 میگوید که دعوت بایمان است، آمِنُوا بِرَبِّکُمْ‏ 28؛ و کمال ایمان بایقان است، وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ‏ 29. ایمان را مراتب است: اول، قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ‏ 30، وسط، وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ‏ 31. آخر، یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا 32. و إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا 33 دلیل است بر اختلاف ایمان. و ایمان را نیز شرائط است: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً 34، اول انقیاد فرمان، بعد از [آن‏] رضا بقضا، بعد از آن تسلیم. و ایقان را نیز مراتب است: کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، ثُمَّ کَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ، کَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ، ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقِینِ، ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍعَنِ النَّعِیمِ‏ 35. مشاهده دوزخ بعد از حصول علم الیقین است، و مشاهده بهشت قبل از سؤال، از آنکه هنوز علم حکم غیب دارد و بعد از حصول علم عین- الیقین است چه با علم هنوز حجاب باقیست بعین و با عین باقیست باثر.

اهل گمان پندارند که قیامت هم بزمان دور است، وَ ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً 36؛ و هم بمکان، وَ یَقْذِفُونَ بِالْغَیْبِ مِنْ مَکانٍ بَعِیدٍ 37. و اهل یقین دانند که هم بزمان نزدیکست، اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ 38 و هم بمکان، وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ‏؛ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً، وَ نَراهُ قَرِیباً 39 که پیغمبر علیه السلام دست فراز کرد و میوه بهشت بر گرفت و تا حارثه مشاهده آن حال نکرد بر آنکه او مؤمن حقیقى است حکم نکرد، اذ قال له کیف اصبحت یا حارثة؟ قال اصبحت مؤمنا حقا. قال علیه السلام لکل حق حقیقة؛ فما حقیقة ایمانک؟ قال رأیت اهل الجنة یتزاورون و رأیت اهل النار یتعاورون و رأیت عرش ربى بارزا. فقال علیه السلام اصبت فالزم ثم قال علیه السلام لانس بن مالک هذا شاب نور اللّه قلبه بالایمان 40.

یادداشت‏ها

(1)- از یکدیگر چه مى‏پرسند؟ از خبر بزرگ (مى‏پرسند)؟ آنکه ایشان در آن اختلاف مى‏کنند. (نبأ 78/ 1 و 2)

 

(2)- و از پس ایشان برزخى است تا روزى که برانگیخته شوند.

 

(مؤمن 23/ 100)

 

(3)- مردمان خفتگانند، پس چون مردند، بیدار شوند، دنیا خواب دیدنى است.

 

(حدیث)

 

(4)- مردگانى غیر زنده‏اند. (نحل 16/ 21)

 

(5)- و تو شنواننده آنان که در گورهایند نیستى. (فاطر 35/ 22)

 

(6)- پس چون مردند بیدار شوند، هر که مرد پس هرآینه قیامتش بر پا شده است. (حدیث)

 

(7)- پیش از آنکه مرگتان فرا رسد بمیرید. (حدیث)

 

(8)- هر جا باشید مرگ شما را در مى‏یابد. (نساء 4/ 78)

 

(9)- به اراده خود بمیر تا به طبیعت زنده شوى.

 

(10)- واى بر آنکه پس از مرگ بیدار شود.

 

(11)- تو بیم‏دهنده و بس و هر گروهى را راهنمائى است. (رعد 13/ 7)

 

(12)- من و رستاخیز همچون این دو انگشت (بهم نزدیک) ایم. (حدیث)

 

(13)- از تو درباره رستاخیز مى‏پرسند که هنگام رسیدنش کسى است، دانستن هنگام آن به چه کارت مى‏آید. علمش نزد خداست، تو تنها بیم‏دهنده آن کسى هستى که از آن روز مى‏ترسد. (نازعات 79/ 42- 45)

 

(14)- امروز، کار است بدون پاداش و فردا پاداش است بدون کار. (حدیث)

 

(15)- پس چگونه است آنگاه که از هر گروهى، گواهى آریم و ترا براینان گواه گیریم. (نساء 4/ 41)

 

(16)- و پیامبران و گواهان آورده شوند و میان ایشان به حق داورى شود.

 

(زمر 39/ 69)

 

(17)- نمى‏دانم با من چه خواهند کرد و نه با شما. (حدیث)

 

(18)- انسان با آنکه دوستش داشته برانگیخته مى‏شود. (حدیث)

 

(19)- بدانید که ایشان در گمان و تردیدند. (فصلت 41/ 54)

 

(20)- سپس شما را در روز رستاخیز که تردیدى در آن نیست گرد مى‏آورد.

 

(جاثیه 45/ 26)

 

(21)- چنین نیست، اگر علم یقین بدانید، هرآینه دوزخ را به بینید. سپس هرآینه آن را بچشم یقین به بینید. (تکاثر 102/ 6)

 

(22)- و تو بما گرونده نیستى. (یوسف 12/ 17)

 

(23)- براستى که این خود حقیقتى یقینى است. (واقعه 56/ 95)

 

(24)- به خدا و روز دیگر مى‏گروند (آل عمران 3/ 114)

 

(25)- به نادیده مى‏گروند. (بقره 2/ 3)

 

(26)- و به جهان دیگر ایشان یقین دارند. (بقره 2/ 4)

 

(27)- از پذیرفته‏ترین چیزها که داده شدید یقین است (حدیث)

 

(28)- به پروردگارتان بگروید. (آل عمران 3/ 193)

 

(29)- پروردگارت را بندگى کن تا یقین بتو روى آورد. (حجر 15/ 99)

 

(30)- بادیه‏نشینان گفتند گرویدیم، بگو نگرویده‏اید بلکه بگوئید تسلیم شدیم و هنوز ایمان در دلهاتان وارد نشده است. (حجرات 49/ 14)

 

(31)- و دلش به ایمان آرام یافته است. (نحل 16/ 106)

 

(32)- اى آنان که گرویده‏اید، بگروید. (نساء 4/ 136)

 

(33)- و چون پرواپیشه کردند و بگرویدند و کارهاى نیکو کردند، سپس‏ا پرواپیشه کردند و گرویدند. (مائده 5/ 93)

 

(34)- پس سوگند به پروردگارت که نمى‏گروند تا اینکه ترا در آنچه میانشان اختلاف افتاده داور گیرند و سپس در خودشان از آنچه حکم کرده‏اى تنگى نیابند و به نیکوترین صورت حکم ترا بپذیرند. (نساء 4/ 65)

 



      

اشاره بمبدأ و معاد و آمدن از فطرت اولى و رسیدن بانجام و ذکر شب ق

اشاره بمبدأ و معاد و آمدن از فطرت اولى و رسیدن بانجام و ذکر شب قدر و روز قیامت‏

مبدأ، فطرت اولى است و معاد عود بآن فطرت است، فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ‏ 1؛ که اول خدا بود و هیچ نه، «کان اللّه و لم یکن معه شى‏ء» 2. پس خلق را از نیست هست گردانیده، وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً 3. و به آخر خلق نیست شوند و خدا هست بماند، کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ‏ 4. پس چنانکه هست شدن خلق بعد از نیستى مبدأ خلق است، نیست شدن بعد از هستى معادشان باشد. چه آمدن و رفتن چون مقابل یکدیگرند هر یک عین دیگرى تواند بود، کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِیدُهُ‏ 5.

و از این جاست که بحکم مبدأ خدا بگوید و خلق جواب دهد، أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلى‏ 6، و بحکم معاد خدا بگوید و هم خدا جواب دهد، لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 7. و خلق چون اول از خدا وجود یافته‏اند و نبوده‏اند پس بآخر هست شده‏اند، پس وجود بخداى سپارند، إِنَّ إِلى‏ رَبِّکَ الرُّجْعى‏ 8پس نیست شوند، کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ 9، منه المبدأ و الیه المعاد. نیستى اول بهشتى است که آدم در آنجا بود، اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ 10. و هستى بعد از نیستى آمدن بدنیاست، اهْبِطُوا مِنْها جَمِیعاً 11. و نیستى دوم که فناء در توحید است بهشتى است که معاد موحد آنجاست، ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‏ 12. آمدن از بهشت بدنیا توجه از کمال بنقصان است و بیفتادن از فطرت، و لا محاله صدور خلق از خالق جز بر این نمط نتواند و رفتن از دنیا ببهشت توجه از نقصان بکمال است و رسیدن با فطرت، و لا محاله رجوع خلق با خالق جز بر این نسق صورت نبندد، اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ‏ 13. پس اول نزول و هبوط است، و دویم عروج و صعود. اول افول نور، دوم طلوع نور، اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ 14. باین سبب عبارت از مبدأ بشب کرده‏اند و آن شب قدر است و عبارت از معاد بروز و آن روز قیامت است، در شب قدر، تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ 15. در روز قیامت، تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ 16. و چون کمال مبدأ بمعاد است همچنانکه کمال شب بروز است و کمال روز بماه و کمال ماه بسال، پس اگر مبدأ شب قدر است معاد روز قیامت است و اگر شب قدر نسبت بماه دارد، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ‏ 17. روز قیامت نسبت بسال دارد، یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ‏ 18. و بوجهى اگر مبدأ نسبت بروز دارد، «خمرت طینة آدم بیدى اربعون صباحا» 19. معاد نسبت بسال دارد که، «ما بین النفختین اربعون عاما» 20 و اگر شب قدر بر هزار ماه تفصیل دارد، لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ 21 روز قیامت بقدر پنجاه هزار سال است،فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلًا 22. موسى (ع) که مراد مبدأ است و صاحب تنزیل و صاحب غربست که موقع افول نور باشد، وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَضَیْنا إِلى‏ مُوسَى الْأَمْرَ، «اول ما کتاب الله تعالى التوراة» 23. و عیسى (ع) که مراد معاد است و صاحب تأویل صاحب شرق است که موضع طلوع نور باشد، وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا 24، وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ 25، و محمد صلى اللّه علیه و آله که جامع هر دو است بوجهى متوسط است و بوجهى از هر دو مبرا. اما جامع.

بحکم اینکه در مبدأ منزلتى دارد که، «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین.» 26

«لکل شى‏ء جوهر و جوهر الخلق محمد صلى اللّه علیه و آله» 27؛ و در معاد هم مرتبتى دارد که شفیع روز حشر است، «ادخرت شفاعتى لاهل الکبائر من امتى» 28. و اما متوسط، بحکم آنکه از وسط عالم روى بمغرب باید کرد تا روى بقبله موسى باشد و بمشرق تا بقبله عیسى باشد و بمیان هر دو تا قبله محمد مصطفى صلى اللّه علیه و آله و سلم باشد که «ما بین المشرق و المغرب قبلتى» 29. و اما از هر دو مبرا بحکم، لا شَرْقِیَّةٍ وَ لا غَرْبِیَّةٍ 30 است، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ‏ 31.

یادداشت‏ها

(1)- پس رویت را بسوى دین پاک بدار، سرشت خدائى که انسانها را بر آن آفرید، آفرینش خدا را دگرگونى نیست، آن است دین پایدار.

 

(روم 30/ 30)

 

(2)- خدا بود و هیچ چیز با او نبود. (حدیث)

 

(3)- و هرآینه ترا از پیش آفریدم در حالى که چیزى نبودى. (مریم 19/ 9)

 

(4)- هر که بر روى آن (زمین) است نیست شدنى است و (تنها) وجه پروردگار بزرگوار و گرامیت پاینده است. (رحمن 55/ 27)

(5)- همچنان که ابتداى آفرینش آغاز کردیم، بازش گردانیم.

 

(انبیاء 21/ 104)

 

(6)- آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند آرى (هستى). (زمر 39/ 71)

 

(7)- امروز فرمانروایى از آن کیست؟ از آن خداى یکتاى فروشکننده (نیست کنده). (غافر 40/ 16)

 

(8)- و براستى که بازگشتگاه بسوى پروردگار تو است. (علق 96/ 8)

 

(9)- هر چیزى جز روى او نیست شدنى است. (قصص 28/ 88)

 

(10)- از اوست آغاز و به اوست بازگشت.

 

(11)- تو و همسرت در بهشت ساکن شوید. (بقره 2/ 35)

 

(12)- همگى از آن فرود آئید. (بقره 2/ 38)

 

(13)- بسوى پروردگارت بازگرد در حالى که از او خشنودى و از تو خشنود است، پس در بندگانم در آى و به بهشتم داخل شو. (فجر 89/ 30)

 

(14)- خدا آفرینش را آغاز مى‏کند سپس آن را باز مى‏گرداند، سپس بسوى او بر مى‏گردید. (روم 30/ 11)

 

(15)- خدا روشنائى آسمانها و زمین است. (نور 24/ 35)

 

(16)- فرشتگان و روح در آن (شب) به فرمان پروردگارشان از هر امرى فرود مى‏آیند. (قدر 97/ 4)

 

(17)- فرشتگان و روح در روزى که اندازه‏اش پنجاه هزار سال است بسوى خدا بالا میروند. (معارج 70/ 4)

 

(18)- شب قدر از هزار ماه بهتر است. فرشتگان و روح فرود مى‏آیند.

 

(قدر 97/ 3)

 

(19)- کار آفرینش را از آسمان تا به زمین اداره میکند سپس در روزى که اندازه‏اش هزار سال از آن سالهائى است که شما مى‏شمرید به سوى او بالا میرود.

 

(سجده 32/ 5)

 

(20)- گل آدم را به دستم چهل روز آمیختم (خمیر کردم). (حدیث)

 

(21)- میان دو دمیدن (در صور) چهل سال (فاصله) است. (حدیث)

 

(22)- و تو در جانب غرب نبودى آنگاه که ما امر (نبوت) را به موسى رساندیم.

 

(قصص 28/ 44)

 

(23)- اول چیزى که خداى بزرگ نگاشت تورات بود. (حدیث)

 

(24)- و در کتاب، مریم را یاد کن آنگاه که از خاندانش به جایگاهى شرقى کناره گرفت. (مریم 19/ 16)

 

(25)- و براستى او نشانه‏اى براى رستاخیز است. (حدیث)

 

(26)- من پیامبر بودم و آدم میان آب و گل بود. (حدیث)

 

(27)- براى هر چیزى جوهرى است و جوهر آفرینش محمد «ص» است.

 

(حدیث)

 

(28)- شفاعت خود را براى اهل گناهان بزرگ از امتم ذخیره کرده‏ام.

 

(حدیث)

 

(29)- قبله من میان مشرق و مغرب است. (حدیث)

 

(30)- براستى که نه شرقى است و نه غربى.

 

(31)- براستى که در آن براى گروهى که مى‏اندیشند نشانه‏هائى است.

 

(رعد 13/ 3، جاثیه 45/ 13، روم 30/ 21 و زمر 39/ 42)



      

صفت راه آخرت و ذکر سالکانش و اسباب اعراض مردم از آن و آفات اعراض

صفت راه آخرت و ذکر سالکانش و اسباب اعراض مردم از آن و آفات اعراض‏

بدان که راه آخرت ظاهر است و راهبران معتمد و نشانهاى راه مکشوف و سلوکش آسان، و لیکن مردم از آن معرضند، وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ‏ 1. اما سبب آسانى سلوک آنست که این راه همانست که مردم از آنجا آمده‏اند. پس آنچه دیدنیست یک بار دیده است و آنچه شنید نیست یک بار شنیده است و لیکن فراموش کرده است، وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً 2؛ و درین دقیقه میگوید: ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً 3. و در فراموشى از آن جهت بمانده است که چشمى که بآن چشم دیده است و گوشى که بآن گوش شنیده است باز نمى‏کند تا حالش بآن رسیده است، وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ‏ 4. چه اگر بشنیدى شنیده اول یاد کردى‏ کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ‏ 5. و اگر بدیدى دیده اول بشناختى، «من نظر اعتبر و من اعتبر عرف و اول الدین معرفته» 6. و اما سبب اعراض سه چیز است‏چنانکه گفته‏اند: «رؤساء الشیاطین ثلاثة» 7.

اول، شوائب طبیعت، مانند شهوت و غضب و توابع آن از حب مال و جاه و غیر آن، تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏ 8.

دویم، وساوس عادت مانند تسویلات نفس اماره و تزیینات اعمال غیر صالحه بسبب خیالات فاسده و اوهام کاذبه و لوازم آن از اخلاق رذیله و ملکات ذمیمه، قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً 9.

سیم، نوامیس امثله، مانند متابعت غولان آدمى پیکر و تقلید جاهلان عالم نما و اجابت استغواء و استهواء شیاطین جن و انس و مغرور شدن بخدع و تلبیسات ایشان، رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ‏ 10. و ثمره اعراض در این جهان تنگى آن جهان و شقاوت جاودانى باشد، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏، قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى‏ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً، قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏ 11. و کدام شقاوت بود بالاى آنکه کسى نزدیک خداى تعالى منسى باشد و کورى در این موضع کورى دلست، فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ 12.

و آن را مراتبست: ختم و طبع و رین، خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ 13، بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ‏ 14، کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ 15. و این نهایت مراتب کورى است، گر چه مؤدیست بحجاب بزرگتر، کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ‏ 16.

و بزرگترین آفات آنست که بیشتر کسانى که مردمان ایشان را از راهبران میشمرند از آن راه بیخبرند، یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیاوَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏ 17. و متابعت ایشان الا ضلالت نیفزاید، وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏ 18. پس طالب سلوک و سالک را جز اعتصام بحبل الهى که، وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً 19. چاره نیست و تمسک جز بکلمات تامات او که‏ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ‏ 20 نیست‏ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً 21.

یادداشت‏ها

(1)- چه بسا نشانیها در آسمان و زمین که مردم بر آن مى‏گذرند و حال آنکه از آن روى گردانند. (یوسف 12/ 105)

 

(2)- و هرآینه با آدم از پیش پیمان بستیم، پس فراموش کرد (آن را ترک کرد) و او را پایدار نیافتیم. (طه 20/ 115)

 

(3)- به پس خویش بازگردید و نورى بجوئید. (حدید 57/ 13)

 

(4)- و اگر ایشان را بسوى هدایت بخوانى نمى‏شنوند، ایشان را مى‏بینى که به تو مى‏نگرند حال آنکه نمى‏بینند. (اعراف 7/ 198)

 

(5)- حقا که آن پندى است، پس هر که خواهد پند گیردش. (عبس 80/ 12)

 

(6)- هر که بنگرد پند گیرد و هر که پند گرفت بشناسد و آغاز دین شناخت خداست (حدیث)

 

(7)- سران شیطانها (دیوها) سه (دسته) اند. (حدیث)

 

(8)- آن جهان آخرت است که ما آن را براى آنها که در زمین برترى نجستند و تباهى نکردند قرار دادیم و سرانجام براى پرواپیشگان است.

 

(قصص 28/ 83)

 

(9)- بگو آیا شما را به زیانبارترین کارها آگاه کنم؟ (آن کار) کسانى است که تلاششان در زندگى دنیا گم شد. و خود مى‏پندارند که کارى نیکو کرده‏اند.

 

(کهف 18/ 104)

 

(10)- پروردگار ما، آنان که ما را گمراه کردند از جن و انس به ما بشناسان، تا در زیر پاهامان قرارشان دهیم، تا از فروتران باشند.

 

(فصلت 41/ 29)

 

(11)- و آنکه از یاد من روى گرداند پس براى او زندگى تنگى خواهد بود و روز

رستاخیز او را کور برانگیزیم، گوید پروردگارا چرا مرا کور بر انگیختى حال آنکه بینا بودم، خداوند گوید این چنین نشانه‏هاى ما بر تو آمد و تو آنها را از نظر دور داشتى همان‏سان امروز فراموش شده‏اى.

 

(طه 20/ 124)

 

(12)- پس براستى که چشمها کور نیستند بلکه دلهائى که در سینه‏هاست کورند (حج 22/ 46)

 

(13)- خدا بر دلهاشان مهر نهاد. (بقره 2/ 7)

 

(14)- بلکه خدا بر دلهاشان بخاطر کفرشان مهر نهاد. (نساء 4/ 155)

 

(15)- چنین نیست بلکه (گناه) بر دلهاشان چیره شده. (مطففین 83/ 14)

 

(16)- حقا که ایشان آن روز از پروردگارشان در پرده‏اند. (مطففین 83/ 15)

 

(17)- تنها نمودى از زندگى دنیا را مى‏شناسند و ایشان از جهان دیگر غافلند.

 

(روم 30/ 7)

 

(18)- و اگر بیشتر اهل زمین را پیروى کنى ترا از راه خدا گمراه میکنند، (زیرا) از چیزى حز گمان پیروى نمى‏کنند و جز دروغ نمى‏گویند.

 

(انعام 6/ 116)

 

(19)- و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید. (آل عمران 3/ 103)

 

(20)- سخن پروردگارت به راستى و عدل به اتمام رسید، دگرگون‏کننده‏اى براى سخنان او نیست. (انعام 6/ 115)

 

(21)- پروردگارت براى راه نمودن و یارى کردن بس است. (فرقان 25/ 31)

کتاب :آغازوانجام



      

صفت راه آخرت و ذکر سالکانش و اسباب اعراض مردم از آن و آفات اعراض

صفت راه آخرت و ذکر سالکانش و اسباب اعراض مردم از آن و آفات اعراض‏

بدان که راه آخرت ظاهر است و راهبران معتمد و نشانهاى راه مکشوف و سلوکش آسان، و لیکن مردم از آن معرضند، وَ کَأَیِّنْ مِنْ آیَةٍ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ یَمُرُّونَ عَلَیْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُونَ‏ 1. اما سبب آسانى سلوک آنست که این راه همانست که مردم از آنجا آمده‏اند. پس آنچه دیدنیست یک بار دیده است و آنچه شنید نیست یک بار شنیده است و لیکن فراموش کرده است، وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً 2؛ و درین دقیقه میگوید: ارْجِعُوا وَراءَکُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً 3. و در فراموشى از آن جهت بمانده است که چشمى که بآن چشم دیده است و گوشى که بآن گوش شنیده است باز نمى‏کند تا حالش بآن رسیده است، وَ إِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدى‏ لا یَسْمَعُوا وَ تَراهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَ هُمْ لا یُبْصِرُونَ‏ 4. چه اگر بشنیدى شنیده اول یاد کردى‏ کَلَّا إِنَّها تَذْکِرَةٌ فَمَنْ شاءَ ذَکَرَهُ‏ 5. و اگر بدیدى دیده اول بشناختى، «من نظر اعتبر و من اعتبر عرف و اول الدین معرفته» 6. و اما سبب اعراض سه چیز است‏چنانکه گفته‏اند: «رؤساء الشیاطین ثلاثة» 7.

اول، شوائب طبیعت، مانند شهوت و غضب و توابع آن از حب مال و جاه و غیر آن، تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ‏ 8.

دویم، وساوس عادت مانند تسویلات نفس اماره و تزیینات اعمال غیر صالحه بسبب خیالات فاسده و اوهام کاذبه و لوازم آن از اخلاق رذیله و ملکات ذمیمه، قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً 9.

سیم، نوامیس امثله، مانند متابعت غولان آدمى پیکر و تقلید جاهلان عالم نما و اجابت استغواء و استهواء شیاطین جن و انس و مغرور شدن بخدع و تلبیسات ایشان، رَبَّنا أَرِنَا الَّذَیْنِ أَضَلَّانا مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ نَجْعَلْهُما تَحْتَ أَقْدامِنا لِیَکُونا مِنَ الْأَسْفَلِینَ‏ 10. و ثمره اعراض در این جهان تنگى آن جهان و شقاوت جاودانى باشد، وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمى‏، قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمى‏ وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً، قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسى‏ 11. و کدام شقاوت بود بالاى آنکه کسى نزدیک خداى تعالى منسى باشد و کورى در این موضع کورى دلست، فَإِنَّها لا تَعْمَى الْأَبْصارُ وَ لکِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ 12.

و آن را مراتبست: ختم و طبع و رین، خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ 13، بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ‏ 14، کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ‏ 15. و این نهایت مراتب کورى است، گر چه مؤدیست بحجاب بزرگتر، کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ‏ 16.

و بزرگترین آفات آنست که بیشتر کسانى که مردمان ایشان را از راهبران میشمرند از آن راه بیخبرند، یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیاوَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ‏ 17. و متابعت ایشان الا ضلالت نیفزاید، وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَخْرُصُونَ‏ 18. پس طالب سلوک و سالک را جز اعتصام بحبل الهى که، وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً 19. چاره نیست و تمسک جز بکلمات تامات او که‏ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ‏ 20 نیست‏ وَ کَفى‏ بِرَبِّکَ هادِیاً وَ نَصِیراً 21.

یادداشت‏ها

(1)- چه بسا نشانیها در آسمان و زمین که مردم بر آن مى‏گذرند و حال آنکه از آن روى گردانند. (یوسف 12/ 105)

 

(2)- و هرآینه با آدم از پیش پیمان بستیم، پس فراموش کرد (آن را ترک کرد) و او را پایدار نیافتیم. (طه 20/ 115)

 

(3)- به پس خویش بازگردید و نورى بجوئید. (حدید 57/ 13)

 

(4)- و اگر ایشان را بسوى هدایت بخوانى نمى‏شنوند، ایشان را مى‏بینى که به تو مى‏نگرند حال آنکه نمى‏بینند. (اعراف 7/ 198)

 

(5)- حقا که آن پندى است، پس هر که خواهد پند گیردش. (عبس 80/ 12)

 

(6)- هر که بنگرد پند گیرد و هر که پند گرفت بشناسد و آغاز دین شناخت خداست (حدیث)

 

(7)- سران شیطانها (دیوها) سه (دسته) اند. (حدیث)

 

(8)- آن جهان آخرت است که ما آن را براى آنها که در زمین برترى نجستند و تباهى نکردند قرار دادیم و سرانجام براى پرواپیشگان است.

 

(قصص 28/ 83)

 

(9)- بگو آیا شما را به زیانبارترین کارها آگاه کنم؟ (آن کار) کسانى است که تلاششان در زندگى دنیا گم شد. و خود مى‏پندارند که کارى نیکو کرده‏اند.

 

(کهف 18/ 104)

 

(10)- پروردگار ما، آنان که ما را گمراه کردند از جن و انس به ما بشناسان، تا در زیر پاهامان قرارشان دهیم، تا از فروتران باشند.

 

(فصلت 41/ 29)

 

(11)- و آنکه از یاد من روى گرداند پس براى او زندگى تنگى خواهد بود و روز

رستاخیز او را کور برانگیزیم، گوید پروردگارا چرا مرا کور بر انگیختى حال آنکه بینا بودم، خداوند گوید این چنین نشانه‏هاى ما بر تو آمد و تو آنها را از نظر دور داشتى همان‏سان امروز فراموش شده‏اى.

 

(طه 20/ 124)

 

(12)- پس براستى که چشمها کور نیستند بلکه دلهائى که در سینه‏هاست کورند (حج 22/ 46)

 

(13)- خدا بر دلهاشان مهر نهاد. (بقره 2/ 7)

 

(14)- بلکه خدا بر دلهاشان بخاطر کفرشان مهر نهاد. (نساء 4/ 155)

 

(15)- چنین نیست بلکه (گناه) بر دلهاشان چیره شده. (مطففین 83/ 14)

 

(16)- حقا که ایشان آن روز از پروردگارشان در پرده‏اند. (مطففین 83/ 15)

 

(17)- تنها نمودى از زندگى دنیا را مى‏شناسند و ایشان از جهان دیگر غافلند.

 

(روم 30/ 7)

 

(18)- و اگر بیشتر اهل زمین را پیروى کنى ترا از راه خدا گمراه میکنند، (زیرا) از چیزى حز گمان پیروى نمى‏کنند و جز دروغ نمى‏گویند.

 

(انعام 6/ 116)

 

(19)- و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید. (آل عمران 3/ 103)

 

(20)- سخن پروردگارت به راستى و عدل به اتمام رسید، دگرگون‏کننده‏اى براى سخنان او نیست. (انعام 6/ 115)

 

(21)- پروردگارت براى راه نمودن و یارى کردن بس است. (فرقان 25/ 31)

کتاب :آغازوانجام



      
<   <<   21   22   23