href="http://linux-web.ir" title="خرید هاست لینوکس" target="_blank">خرید هاست لینوکس!DOCTYPE html PUBLIC "-//W3C//DTD XHTML 1.0 Transitional//EN" "http://www.w3.org/TR/xhtml1/DTD/xhtml1-transitional.dtd"> علی بامری - علی بامری

اشاره بحالهائى که روز قیامت حادث شود و وقوف خلق بعرصات‏

اشاره بحالهائى که روز قیامت حادث شود و وقوف خلق بعرصات‏

آفتاب مفیض انوار است در آفرینش این عالم، و ماه از آن استفاضه نور میکند و بر مادون خود اضافه میکند در وقت غیبت او.

و کواکب مبادى فیضان انوار جزوى‏اند. پس چون نور الانوار مکشوف شود کواکب را وجودى نماند. وَ إِذَا الْکَواکِبُ انْتَثَرَتْ‏ 1؛ و ماه محو شود، وَ خَسَفَ الْقَمَرُ 2؛ و مستفیض بمفیض پیوندد، وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ 3 و چون ذو النور و نور یکى شود نه از افاضه اثرى ماند و نه از استفاضه، إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ‏ 4. لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً 5 جبال را که سبب اعوجاج طرق وصول است و مقتضى مقاساة تعب سلوک است باول، کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ‏ 6 کنند، و بآخر بکلى نسف، وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ یَنْسِفُها رَبِّی نَسْفاً، فَیَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً، لا تَرى‏ فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً 7. یعنى تشبیه و تنزیه و بحار را که عبور از آن جز بواسطه کشتیها که رساننده است بساحل نجات، و استدلال بثواقب کواکب متعذر باشد از میان برگیرند؛ وَ إِذَا الْبِحارسُجِّرَتْ‏ 8، تا بحر و بر، و شیب و بالا، و آسمان و زمین یکسان شوند و خلایق در عرصات قیامت ظاهر شوند، فَإِذا هُمْ بِالسَّاهِرَةِ 9. اهل برازخ را حجب کثیف و رقیق از پیش بردارند، وَ إِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ‏ 10 و در مواقف کشف اسرار بدارند، وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ‏ 11. آنها که از حبس برزخ خلاص یابند روى ببارگاه ربوبیت نهند، فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ یَنْسِلُونَ‏ 12. سموم و انیاب و اظفار و قرون از هوام و سباع و انعام باز ستانند تا سورت اطراف تضاد شکسته شود، «یؤخذ السم من الصل و الناب من الذئب و القرن من الکبش» 13، لا یَرَوْنَ فِیها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِیراً. و مرگ را که بهر دو طرف تضاد سبب هلاک خلق بود بر صورت کبش املح میان بهشت و دوزخ بکشند تا بمرگ مرگ که نیستى نیستى باشد هستى مطلق که حیات ابدى باشد عیان شود. و دوزخ را بر صورت اشترى بعرصات آرند، وَ جِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ‏ 14 تا اهل عیان او را مشاهده کنند، وَ بُرِّزَتِ الْجَحِیمُ لِمَنْ یَرى‏ 15، و از هول مشاهده او اجراى آفرینش بر نیستى خود اطلاع یابند، «فشرد شردة لو لا ان حسبها اللّه لا حترقت السماوات و الارض» 16.

یادداشت‏ها

(1)- و چون ستارگان فرو ریزند. (انفطار 82/ 2)

 

(2)- و ماه تاریک شود. (قیامة 75/ 8)

 

(3)- و ماه و خورشید بهم شوند. (قیامت 75/ 8)

 

(4)- چون خورشید در هم پیچیده شود. (تکویر 81/ 1)

 

(5)- در آن نه آفتابى مى‏بینند و نه سرماى سختى. (انسان 76/ 13)

 

(6)- چون پشم زده شده. (قارعه 101/ 5)

 

(7)- و ترا از کوهها مى‏پرسند پس بگو پروردگارم آنها را از جاى مى‏کند برکندنى، پس آنها را چون زمینى هموار و نرم رها میسازد، در آن نه کجى‏

 

(7)- مى‏بینى و نه بلندى‏اى. (طه 20/ 105- 107)

 

(8)- و چون دریاها بجوش آیند. (تکویر 81/ 6)

 

(9)- پس آنگاه ایشان در صحراى محشرند. (نازعات 79/ 14)

 

(10)- و چون گورها زیر و رو شوند. (انفطار 82/ 4)

 

(11)- نگاهشان دارید که ایشان مورد پرسش‏اند. (صافات 37/ 24)

 

(12)- پس آنگاه ایشان از گورها بسوى پروردگارشان راه مى‏پویند.

 

(یس 36/ 51)

 

(13)- زهر از مار کشنده و دندان تیز از گرگ درنده و شاخ از گوسفند بازستانند (حدیث)

 

(14)- و آن روز دوزخ را بیاورند (فجر 89/ 23)

 

(15)- و دوزخ براى آنکه ببیند آشکار شود. (نازعات 79/ 36)

 

(16)- پس (مردم) مى‏گریزند، گریختنى، اگر خدا آن را باز نمى‏داشت هرآینه آسمانها و زمین آتش میگرفت. (حدیث)

 



      

اشاره بطى آسمانها

اشاره بطى آسمانها

کلام خداى تعالى دیگر است و کتاب خداى تعالى دیگر. کلام امرى است و کتاب خلقى، إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ‏ 1.

و عالم امر از تضاد بلکه از تکثر منزه است، وَ ما أَمْرُنا إِلَّا واحِدَةٌ 2.

اما عالم خلق مشتمل بر تضاد ترتبى است. وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ‏ 3. همچنانکه کلام مشتمل بر آیات است، تِلْکَ آیاتُ اللَّهِ نَتْلُوها عَلَیْکَ بِالْحَقِ‏ 4 کتاب هم مشتمل بر آیات است، تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْمُبِینِ‏ 5؛ کلام چون متشخص شود کتاب باشد، همچنانکه امر چون امضا یابد فعل باشد، کُنْ فَیَکُونُ‏ 6. پس صحیفه وجود عالم خلق کتاب خداست جل جلاله و آیات او اعیان موجودات. إِنَّ فِی اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَّقُونَ‏ 7. و این آیات در آن کتاب مثبت و مبین است تا خلق بمطالعه آیات فعلى که در آن آفاق مثبت است و استماع آیات قولى که از انفس مبین است بحق رسند، سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُ‏ 8. و مردم تا در تحت زمان‏و مکان‏اند آیات بر وى میخوانند و باو میگویند و مینمایند یکى بعد از دیگرى، و آن روزیست بعد از روزى که بر وى میگذرد و حالى که بعد از حالى مشاهده میکند، وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ‏ 9 بر مثال کسى که نامه میخواند سطرى بعد سطرى و حرفى بعد از حرفى. پس چون نظر بصیرت او بکحل هدایت گشوده شود چنانکه اهل قیامت را گفته شد از عالم خلق بگذرد و بعالم امر برسد که مبدأش از آنجا بوده است بر همه کتاب بیکبار مطلع شود، مانند کسى که آن نامه مشتمل بر سطور و حروف بیکبار تا در پیچیده، پیش او باشد، یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ‏، وَ السَّماواتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ‏ 10 نمى‏گوید بشماله تا دانند که اهل شمال را از طى آسمانها نصیبى نیست و اگر بخود قدرت مطالعه آن نداشته باشد چون بر وى خوانند استماع نکند، حالش این بود که‏ یَسْمَعُ آیاتِ اللَّهِ تُتْلى‏ عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَلِیمٍ‏ 11 و در سمع و بصر و کلام و کتاب اسرار بسیار است که ذکر آن در این مختصر ممکن نباشد.

یادداشت‏ها

(1)- هرآینه فرمان او، چون چیزى را بخواهد اینست که به آن بگوید باش پس خواهد بود. (یس 36/ 82)

 

(2)- و امر ما جز یکى نیست. (قمر 54/ 50)

 

(3)- تر و خشکى نیست مگر آنکه در کتاب آشکار، آمده است.

 

(انعام 6/ 59)

 

(4)- آن نشانه‏هاى خداست آن را بحق بر تو میخوانیم. (بقره 2/ 252)

 

(5)- آن نشانه‏هاى کتاب آشکار است. (شعراء 26/ 2)

 

(6)- هرآینه در آمد و شد روز و شب و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفرید

 

آغاز و انجام، متن، ص: 47

 

نشانه‏هائى است براى گروهى که مى‏اندیشند. (یونس 10/ 6)

 

(7)- زود باشد که نشانه‏هاى خود را در کرانه‏هاى جهان و در خودشان بایشان بنمائیم تا بر ایشان روشن شود که او حق است. (فصلت 41/ 53)

 

(8)- و روزهاى خدا را به آنها یادآور شو که در آن نشانه‏هائى است.

 

(ابراهیم 14/ 5)

 

(9)- روزى که آسمان را چون در نوشتن تومار نوشته‏ها درپیچم، و آسمانها در نوشته‏هایى بدست اویند. (انبیاء 21/ 104)

 

(10)- نشانه‏هاى خدا را که بر او خوانده میشود میشنود سپس بزرگى جویانه براه خود میرود گوئى که آن را نشنیده است، پس او را بعذابى دردناک نوید ده، (جاثیه 45/ 8)



      

اشاره بنفخ صور و تبدیل زمین و آسمان‏

اشاره بنفخ صور و تبدیل زمین و آسمان‏

نفخه در قیامت دو نفخه است: اول از جهت اماتت هر که پندارد که حیاتى دارد از اهل آسمانها و زمینها، که اصحاب ظاهر تنزیل و باطن تأویل‏اند یا بمحسوس و معقول خود تأویلى کرده آید، وَ نُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّهُ‏ 1. و اماتت ایشان بکشف عواد مقالات و نشر اداء دیانات ایشان باشد تا بمعاینه هستى خود و دانش و بینش خود بدانند و بحقیقت، إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَها وارِدُونَ‏ 2 متیقن شوند، وَ إِذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ‏ أَنَّ النَّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ‏ 3. و نفخه دویم از جهت احیاى ایشان بود بعد از اماتت و قیام از خواب جهالت. ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرى‏ فَإِذا هُمْ قِیامٌ یَنْظُرُونَ‏ 4. و این قیام قیامت باشد و در قیامت بعث بود، ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ تُبْعَثُونَ‏ 5. پس ثواب و عقاب باشد و کسانى باشند که دنیا و آخرت ایشان متحد شده باشد. «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا» 6 و بآن محتاج نباشند که گویند: فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ‏ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ 7، پس‏عمل و ثواب ایشان هم یکى باشد «اعبد اللّه لا لرغبة و لا لرهبة بل انه اهل لان یعبد و انى اهل لان اعبد» 8. پس ایشان را انتظار قیامت و بعث و ثواب نباشد و غیر ایشان را در نشأه ثانیه مکشوف کند که: هستى ایشان نیستى بوده است و نیستى هستى، و ذات ایشان بى‏ذاتى و بى‏ذاتى ایشان ذات، و صفت ایشان بى‏صفتى و بى‏صفتى ایشان صفت. پس ببینند که ظواهر چیزها نه آنست که ایشان آن را بظاهر دانسته‏اند، و بواطن و حقایق نه آنکه ایشان بواطن و حقیقت دانسته‏اند. و از ارتفاع حجب ظاهر و باطن بحقیقت حقایق ذات و ذوات برسند. پس زمین نه آن زمین بود که در نشأه اولى آن را زمین میدانسته‏اند و آسمان نه آن آسمان بود که‏ یَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 9.

یادداشت‏ها

(1)- در صور دمیده شد پس هر که در آسمانها و زمین بود هلاک شد مگر آن را که خدا خواست. (زمر 39/ 68)

 

(2)- شما و آنچه جز خدا مى‏پرستید سنگ دوزخ‏اید. شما حتما در آن وارد- شوندگانید. (انبیاء 21/ 98)

 

(3)- و چون سخن بر آنها قرار گرفت (عذاب بر ایشان حتمى شد)، جنبنده از زمین بر ایشان برون آوردیم که با آنها سخن گوید، براستى که آدمیان به نشانه‏هاى ما یقین نیاوردند. (نمل 27/ 82)

 

(4)- سپس در آن (صور) بار دیگر دمیده شود پس آنگاه ایشان بر پا خاسته، مى‏نگرند. (زمر 39/ 68)

 

(5)- سپس شما روز رستاخیز بر انگیخته میشوید. (مؤمنون 23/ 16)

 

(6)- اگر پرده برداشته شود بر یقین من افزوده نشود. (حدیث)

 

(7)- پس پرده‏ات را از تو برداشتیم و دیده‏ات امروز نافذ است.

 

(ق 50/ 22)

 

(8)- خدا را مى‏پرستم نه از روى میل (به پاداشش) و نه از ترس (عذابش) بلکه او سزاوار است که پرستیده شود و من سزاوارم که بپرستم.

 

(حدیث)

 

(9)- روزى که زمین بدل شود به زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهاى دیگر) و (همگى از گورها) بفرمان خداى یکتاى فروشکننده برون آیند.

 

(ابراهیم 14/ 48)

 



      

یادت بخیر

آخرین پیامی که یک روزقبل ازتصادفش برام فرستاده بوداین بود:صلوات بفرست جمعه نزدیک است شایدسالارعاشقان امام مهدی (عج)بیاید.

روحت شاد ویادت گرامی دوست عزیز.

شادی روحش فاتحه وصلوات یادت نره.

اللهم عجل لولیک الفرج.

اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم.



      

اشاره بوزن اعمال و ذکر میزان‏

اشاره بوزن اعمال و ذکر میزان‏

الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُ‏ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ‏ 1. هر اثر فعل که اقتضاى اطمینان نفس فاعلى مى‏کند، نسبت آن بثقل اولى، چه مثقلات کشتى‏ها را از اضطراب و حرکات ناهموار نگاه دارند. و هر اثرى که اقتضاى تحیر نفس و تتبع هوى کند نسبتش بخفت اولى، چه خفیف باندک تغیرى که در هوى حادث شود در حرکت آید و حرکاتش از نظام خالى بود و اطمینان نفس مستلزم رضا بود، لا جرم‏ فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ. فَهُوَ فِی عِیشَةٍ راضِیَةٍ 2. و اختلاف حرکات نفس از متابعت هوى باشد و هوى مؤدى بهاویه است. لا جرم‏ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ، فَأُمُّهُ هاوِیَةٌ، وَ ما أَدْراکَ ما هِیَهْ، نارٌ حامِیَةٌ 3. و نیز ابلیس را از آتش آفریده‏اند و آدم را از خاک که‏ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ‏ 4.

و آتش خفیف است و خاک ثقیل. پس افعال ابلیس اقتضاى خفت کند و افعال آدمى اقتضاى ثقل، چه، قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ‏ 5. بعضى گفته‏اند کلمه «لا اله الا اللّه» میزانست، چه هر چند فرموده‏اند «کلمة خفیفة على اللسان‏ثقیلة فى المیزان» 6. اما نسبت با بعضى مردم موزون و میزان هر دو یکى است و علامت آنکه این کلمه میزانست آنست که وجود در یک کفه دارد و عدم در یک کفه و حرف استثناء که روئى با عدم دارد و روئى با وجود بمثابه شاهین است که هر دو کفه با آن ایستاده و قائم است و این فاصل است میان مؤمن و کافر و بهشتى و دوزخى، «من قال لا اله الا اللّه دخل الجنة» 7.

یادداشت‏ها

(1)- سنجش در آن روز حق است، پس آنکه سنجیده‏هایش سنگین باشد پس ایشان رستگارانند، و آنکه سنجیده‏هایش سبک باشد پس ایشان کسانى‏اند که خود را بزیان داشتند. (اعراف 7/ 8)

 

(2)- پس اما آنکه سنجیده‏هایش سنگین باشد، پس او در زیستى خوشنودکننده است. (قارعه 101/ 6)

 

(3)- و اما آنکه سنجیده‏هایش سبک باشد، پس جایگاهش دوزخ است و تو چه دانى که آن چیست، آتشى است سوزان. (قارعه 101/ 8)

 

(4)- مرا از آتش آفریدى و او را از خاک آفریدى (اعراف 7/ 12)

 

(5)- بگو هر کس بر اساس ساختمان نفسانى خودکار مى‏کند. (اسراء 17/ 84)

 

(6)- کلمه‏اى بر زبان آسان و در سنجش گران. (حدیث)

 

(7)- هر که گفت خدائى جز اللّه نیست، داخل بهشت شود. (حدیث)

 



      

اشاره بصحایف اعمال و کرام الکاتبین و نزول ملائکه و شیاطین بر نیک

اشاره بصحایف اعمال و کرام الکاتبین و نزول ملائکه و شیاطین بر نیکان و بدان‏

قول و فعل مادام که در کون اصوات و حرکات باشند از بقا و ثبات بى‏نصیب باشند و چون بکون کتاب و تصویر آیند باقى و ثابت شوند، و هر که قولى بگوید یا فعلى بکند اثرى از آن باقى بماند، و باین سبب تکرار اقتضاى اکتساب ملکه باشد که با وجود آن ملکه معاودت با آن قول یا آن فعل آسان بود و اگر نه چنین بودى هیچ کس علم و صناعت و حرفت نتوانستى آموخت و تأدیب کودکان و تکمیل ناقصان را فایده نبودى. پس آن اثر که از افعال و اقوال با مردم باقى بماند بحقیقت بمثابه کتابت و تصویر آن افعال باشد و محل آن کتابتها و تصویرها، کتاب اقوال و صحیفه اعمال خوانند، که اعمال و اقوال چون مشخص شود کتاب باشند، چنانچه بیان کنیم ان شاء اللّه العزیز. و کاتبان و مصوران آن مکتوبات و مصورات کرام الکاتبین باشند، قومى که بر یمین باشند حسنات اهل یمین نویسند و قومى که بر شمال باشند سیئات اهل شمال نویسند،إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیانِ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِیدٌ 1. در خبر است که هر که حسنه کند از آن حسنه فرشته در وجود آید که او را مثاب دارد، و هر که سیئه کند از آن شیطانى در وجود آید که او را معذب دارد. و خود در قرآن میفرماید: إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ‏، نَحْنُ أَوْلِیاؤُکُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ 2 و بمقابل آن، هَلْ أُنَبِّئُکُمْ عَلى‏ مَنْ تَنَزَّلُ الشَّیاطِینُ، تَنَزَّلُ عَلى‏ کُلِّ أَفَّاکٍ أَثِیمٍ‏ 3 و همچنین، وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ‏ 4. همین است که بعبارت اهل دانش ملکه گفته‏اند و بعبارت اهل بینش ملک و شیطان، و مقصود از هر دو یکى باشد. و اگر نه مراد بقا و ثبات این ملکات بودى بر خلود، ثواب و عقاب را بر اعمالى که در زمان اندک کرده باشد وجهى نبودى؛ و لکن حدیث «انما یخلد اهل الجنة فى الجنة و اهل النار بالنیات» 5 ثابت و وارد است. پس هر که مثقال ذره نیکى کند یا بدى آن نیکى و بدى در کتاب مکتوب و مصور شود و مخلد و مؤبد بماند و چون پیش چشم ایشان دارند که، وَ إِذَا الصُّحُفُ نُشِرَتْ‏ 6.

کسانى که ازو غافل شده باشند گویند: ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً 7. و همچنین در اخبار بسیار آمده است که از گفتن تسبیحى یا فعل حسنه حورى بیافرینند که در بهشت جاودانى از آن تمتع مى‏یابند. و در دیگر جانب همچنین از سیئات گناهکاران اشخاصى آفرینند که سبب محنت و عقوبت قومى شوند، چنانکه در قصه پسر نوح آمده است: إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ‏ 8 و در بنى اسرائیل، وَ لَقَدْ نَجَّیْنا بَنِی إِسْرائِیلَ مِنَ الْعَذابِ الْمُهِینِ. مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِینَ‏ 9. در خبر است که «خلق الکافر من ذنب المؤمن» 10 و امثال این بسیاراست و این جمله بحکم این باشد که، وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ‏ 11. پس هر چه در نظر اهل دنیا از وراى حجاب باشد آن را غیر حیوان بینند و چون آن حجاب و غطاء از پیش برگیرند، فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ 12، و این آنگاه بود که از این حیوة که بحقیقت مرگست بمیرند و بحیاة جاودانى آن جهانى که مرگ این جهانى است زنده شوند، أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها 13 آن را چنان بینند که باشد و اینست اجابت دعاء «اللهم ارنا الاشیاء کما هى» 14 پس هر کس را بعد از کشف غطاء وحدت بصر کتاب خود بباید خواند و حساب خود بکرد کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً، اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً 15. اگر سابق بالخیرات باشد یا اهل یمین بحکم «کما تعیشون تموتون و کما تموتون تبعثون» 16 کتابش از پیش رو یا از جانب راستش باز دهند، فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ، فَسَوْفَ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً 17. و اگر از جمله منکوسان باشد، وَ لَوْ تَرى‏ إِذِ الْمُجْرِمُونَ ناکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ‏ 18، یا اهل شمال کتابش از وراء ظهرش باو دهند یا از جانب چپ، وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ‏. وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ‏ 19.

یادداشت‏ها

(1)- و آنگاه که فراگیرندگان (فرشتگان نگهبان اعمال انسان و نویسندگان آنها) که در چپ و راست انسان همنشین اویند، کردارهاى او را باز نویسند.

 

(ق 50/ 17)

 

(2)- آنان که گفتند پروردگار ما خداست سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر ایشان فرود مى‏آیند که نترسید و اندوهگین نباشید و مژده باد شما را

 

به بهشتى که نوید داده شدید. ما دوستان شما در زندگانى این جهان و آن جهان شمائیم. (فصلت 41/ 30)

 

(3)- آیا شما را به اینکه دیوها برکه فرود مى‏آیند آگاه کنم، آنها بر هر دروغزن گناهکار فرود مى‏آیند. (شعراء 26/ 221 و 222)

 

(4)- و هر که از یاد خدا روى گرداند براى او شیطانى قرار دهیم که همدمش باشد. (زخرف 43/ 36)

 

(5)- هرآینه اهل بهشت در آن جاودانه‏اند و اهل آتش در آتش به خاطر اندیشه‏ها.

 

(حدیث)

 

(6)- و چون نامه‏ها پراکنده شوند، (گشوده شوند). (تکویر 71/ 10)

 

(7)- این نوشته چیست که کوچک و بزرگى نیست مگر برشمرده و آنچه کردند حاضر مى‏یابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نکند. (کهف 18/ 49)

 

(8)- براستى که او کارى ناشایست است. (هود 11/ 46)

 

(9)- و هرآینه فرزندان یعقوب (بنى اسرائیل) را از عذاب خوارکننده نجات دادیم، از فرعون که او برترى‏جوئى از گزافکاران بود.

 

(دخان 44/ 30)

 

(10)- کافر را از گناه مؤمن آفرید. (حدیث)

 

(11)- و براستى که جهان دیگر هرآینه خود زنده است اگر مى‏دانستند.

 

(عنکبوت 29/ 64)

 

(12)- پس پرده‏ات از تو برداشتیم و دیده‏ات امروز نافذ است.

 

(ق 50/ 22)

 

(13)- آیا آنکه مرده بود پس زنده‏اش کردیم و براى او نورى قرار دادیم که در پرتو آن میان مردمان راه میرود همانند کسى است که در تاریکیها است و بیرون رونده از آن نیست. (انعام 6/ 122)

 

(14)- خدایا چیزها را آن چنان که هستند به ما بنماى.

 

(15)- و کار هر انسان را (همچون گردنبندى) بر گردنش مى‏افکنیم و روز رستاخیز آن کارها را بصورت نامه‏اى برایش بیرون مى‏آوریم که آن را نامه‏اى گشاده مى‏بیند. بخوان نامه‏ات را، امروز خودت براى خود حسابگر بسى.

 

(اسراء 17/ 13)

 

(16)- همچنانکه زیست مى‏کنید مى‏میرید و همچنانکه مى‏میرید بر انگیخته میشوید.

 

(حدیث)

 

(17)- پس اما آنکه نامه‏اش به دست راستش داده شد پس بزودى به حسابى آسان‏

 

محاسبه شود. (انشقاق 84/ 8)

 

(18)- و اگر بینى آنگاه که بدکاران سرهاشان در نزد پروردگارشان فرو افتاده است. (سجده 32/ 12)

 

(19)- و اما آنکه نامه‏اش از پس پشتش داده شود. و اما آنکه نامه‏اش بدست چپش داده شود. (انشقاق 84/ 10)

 



      

اشاره بحساب و طبقات اهل حساب‏

اشاره بحساب و طبقات اهل حساب‏

در روز حساب مردمان سه طایفه باشند، یُرْزَقُونَ فِیها بِغَیْرِ حِسابٍ‏ 1.

و ایشان سه صنف باشند.

صنف اول سابقان و اهل اعراف که از حساب منزه باشند. در خبر است که چون درویشان را بحسابگاه برند فرشتگان از ایشان حساب طلبند. گویند چه بما داده‏اید که حساب باز دهیم؟ خطاب حضرت عزت رسد که نیک مى‏گویند، شما را با حساب ایشان کار نیست و خود خطاب با پیغمبر است در حق جماعتى که‏ ما عَلَیْکَ مِنْ حِسابِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ وَ ما مِنْ حِسابِکَ عَلَیْهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ 2.

صنف دوم جماعتى‏اند از اهل یمین که بر سیئات اقدام ننموده باشند.

صنف سیم جماعتى که‏ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ‏ 3.

اما اهل حساب نیز سه صنف باشند:

صنف اول جماعتى که دیوان اعمال ایشان از حسنات خالى باشد.

صنف دویم کسانى که‏ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فِیها وَ باطِلٌ ما کانُوا یَعْمَلُونَ‏ 4 در شأن ایشان است، وَ قَدِمْنا إِلى‏ ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً 5.

و طایفه سیم از اهل حساب که، خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً 6. و ایشان دو صنف باشند:

صنفى که حساب خود همیشه مى‏کنند، «حاسبوا انفسکم قبل ان تحاسبوا» 7 شنیده‏اند، لا جرم بقیامت‏ یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً 8 باشند. و صنفى که از حساب و کتاب غافل بوده باشند، لا جرم بمناقشه حساب گرفتار شوند، «و من نوقش فى الحساب فقط عذب» 9. و حساب عبارت از حصر و جمع آثار حسنات و سیئات است که تقدیم یافته باشد تا بحکم عدل جزاى خود هر یکى بیابند و موقنان همیشه مشاهد موقف حساب باشند، «لا یؤخر حساب المؤمن الى یوم القیامة» 10.

یادداشت‏ها

(1)- در آن بدون حساب روزى داده شوند. (غافر 40/ 40)

 

(2)- چیزى از حساب ایشان بر تو نیست و چیزى از حساب تو بر ایشان نیست.

 

(انعام 6/ 52)

 

(3)- خدا بدى‏هایشان را به خوبى تبدیل مى‏کند. (فرقان 25/ 70)

 

(4)- و آنچه در دنیا کردند پوچ شد و آنچه میکنند ناچیز است. (هود 11/ 16)

 

(5)- و پیش فرستادیم به آنچه کردند کارى را پس آن را غبارى پراکنده گرداندیم.

 

(فرقان 25/ 23)

 

(6)- کارى نیکو را با (کار) بد دیگرى آمیختند. (توبه 9/ 102)

 

(7)- (کارهاى) خود را برشمارید پیش از آنکه (کارهاى شما را) بر شمارند.

 

(حدیث)

 

(8)- شمار شود، شمارى آسان. (انشقاق 84/ 8)

 

(9)- آنکه در شمار سبک شمرده شود هرآینه عذاب شود. (حدیث)

 

(10)- حساب مؤمن به روز رستاخیز پس انداخته نشود. (حدیث)



      

اشاره بصراط

اشاره بصراط

صراط راه خداست، وَ إِنَّکَ لَتَهْدِی إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ، صِراطِ اللَّهِ الَّذِی لَهُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ‏ 1. «ادق من الشعر احد من السیف» 2، باریکى بسبب آنکه اگر اندک میلى بیکى از دو طرف تضاد افتد موجب هلاک بود، وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ 3. و تیزى بسبب آنکه مقام بر وى هم سبب هلاکت بود، «و من وقف علیه شقه بنصفین» 4.

دوزخیان از صراط بدوزخ افتند، وَ إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ‏ 5. از دو جانب صراط دوزخست، «الیمین و الشمال مزلتان» 6، بخلاف اهل اعراف که «الجنة على یمینهم و الشمال على شمالهم» 7 باشد، «کلتا یدى الرحمن» 8.

یادداشت‏ها

(1)- و تو براستى به راه راست راهنمائى مى‏کنى، راه خدائى که آنچه در آسمانها و زمین است از اوست. (شورى 42/ 52)

 

(2)- باریکتر از مو و تیزتر از شمشیر. (حدیث)

 

(3)- به کسانى که ستم کردند میل نکنید که آتش شما را فرا مى‏گیرد.

 

(هود 11/ 113)

 

(4)- و هر که بر آن بایستد او را بدو نیمه بشکافد. (حدیث)

 

(5)- و آنان که جهان دیگر را باور نمى‏کنند از صراط فرو مى‏افتند.

 

(مؤمنون 23/ 74)

 

(6)- راست و چپ لغزشگاهند. (حدیث)

 

(7)- بهشت در راستشان و چپ در سوى چپشان. (حدیث)

 

(8)- هر دو، دستهاى خداى بخشنده‏اند. (حدیث)



      

ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ‏

ذکر احوال اصناف خلق در آن جهان و ذکر بهشت و دوزخ‏

کسانى که در این عالم در معرض سلوک راه آخرت‏اند سه طایفه‏اند: وَ کُنْتُمْ أَزْواجاً ثَلاثَةً، فَأَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ ما أَصْحابُ الْمَیْمَنَةِ، وَ أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ ما أَصْحابُ الْمَشْئَمَةِ. وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ، أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ‏ 1. همچنین، فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ‏ 2. سابقان اهل وحدت‏اند از راه و از سلوک منزه، بل خود، مقصد همه سالکان ایشان‏اند. وَ لا تَعْدُ عَیْناکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا 3. ایشانند آن گروهى که، «ان حضروا لم یعرفوا و ان غابوا لم یفقدوا» 4. و اهل یمین نیکان عالم‏اند و ایشان را مراتب بسیار است بحسب درجات بهشت و در ثواب متفاوت‏اند، وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا 5. و اهل شمال بدان عالم‏اند و ایشان را اگر چه مراتب بسیار است بحسب درکات دوزخ اما در عذاب متساویند، قالَ لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَ لکِنْ لا تَعْلَمُونَ‏ 6. و همچنین‏ فَإِنَّهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْعَذابِ مُشْتَرِکُونَ‏ 7. و هر سه طایفه را گذر بر دوزخ است، وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا 8 اما سابقان، «یمرون على الصراط کالبرق الخاطف» 9. ایشان را از دوزخ‏گزیرى نیست. «جزناها و هى خامدة» 10 سخن یکى از امامان اهل بیت علیهم السلام است در جواب آنکه پرسید که شما را گذر بر دوزخ چون باشد؟ و اما اهل یمین را از دوزخ نجات دهند و اما اهل شمال را در آنجا بگذارند، ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیها جِثِیًّا 11. سابقان و اهل یمین به بهشت برسند، اما کمال اهل یمین بهشت باشد و کمال بهشت بسابقان، «ان الجنة اشوق الى سلمان من سلمان الى الجنة» 12؛ ایشان را به بهشت التفاتى نبود، لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ‏ 13. ایشان اهل اعرافند، وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلًّا بِسِیماهُمْ‏ 14 ایشان را همه حالها یکسان باشد، لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ‏ 15 وصف حال ایشان است. اهل شمال اهل تضادند. باحوال متضاده که در این عالم متقابل است، مانند هستى و نیستى و مرگ و زندگانى و علم و جهل و قدرت و عجز، و لذت و الم، و سعادت و شقاوت، بازمانده‏اند زیرا که بخود باز مانده‏اند. و از خودبخود خلاصى نتوان یافت، کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ‏ 16. لا جرم همیشه میان دو طرف سموم و زمهریر دوزخ متردداند. گاه باین طرف معذب و گاه بآن، لَهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ ظُلَلٌ مِنَ النَّارِ وَ مِنْ تَحْتِهِمْ ظُلَلٌ‏ 17. چون در دنیا در؟؟؟ طاعت که اول مرتبه از مراتب ایمان است نیامده‏اند و زمام اختیار بدست خود باز گرفته‏اند، به آخرت محجوب بمانده‏اند، کُلَّما أَرادُوا أَنْ یَخْرُجُوا مِنْها أُعِیدُوا فِیها 18. و اهل یمین اهل رتبت‏اند، همیشه در سلوک باشند تا کمالى بعد از کمالى و درجه بالاى درجه حاصل میکنند، لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ‏ 19؛ از عذاب اهل تضاد خلاص یافته‏اند، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ‏، «الحزن على ما فات و الخوف مما لم یأت» 20 چون بدنیا مجبوربوده‏اند، وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ- الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ‏ 21 بآخرت مختار مطلق شده‏اند، لَهُمْ فِیها ما یَشاؤُنَ‏ 22، تا بحکم عدل هر یکى را بر جبر و اختیار نصیبى باشد. پس اگر این طایفه را بیکى از دو طرف تضاد، ملابستى باشد آن تضاد، نه تضاد حقیقى بود، و ایشان بآن معاقب نباشند، بل مثاب باشند و آن مانند حرارت زنجبیل و برودت کافور باشد که غریزى‏اند، نه چون حرارت سموم و برودت زمهریر که غریب‏اند إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً، وَ یُسْقَوْنَ فِیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبِیلًا 23، همچنانکه منازعه اهل رتبت منازعتى مجازى باشد، یَتَنازَعُونَ فِیها کَأْساً لا لَغْوٌ فِیها وَ لا تَأْثِیمٌ‏ 24؛ تا لا جرم‏ وَ نَزَعْنا ما فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْواناً عَلى‏ سُرُرٍ مُتَقابِلِینَ‏ 25. اما مخاصمت اهل تضاد مخاصمت حقیقى باشد، إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ 26 تا لا جرم‏ کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها 27. پس حرارت و برودت که متضادند گاهى هر دو طرف سبب عذاب قوم میباشند، چنانکه اهل دوزخ را. و گاه یک طرف سبب راحت قومى است، و آن‏ بَرْداً وَ سَلاماً 28 است. اهل برد اهل یقین‏اند. و دیگر طرف که نار است سبب عذاب کسانى که مقابل ایشان باشند، الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ 29. و گاه هر دو طرف سبب راحت قومى باشند چنانکه در زنجبیل و کافور بگفتیم. و همچنین نار گاه سبب عذاب قومى است مانند نار جحیم و گاه راحت قومى، مانند آن نار که شخصى از قسیم الجنة و النار التماس کرد که «یا قسیم النار اجعلنى من اهل النار» 30 تا او بخندید و گفت «جعلتک» و بعد از آن با دیگران حاضران فرمود که خواهد از اهل قیامت باشد. و نیستى [را] هم اصناف است: نیستى قهر که بقیامت خاص و عام را باشد، کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ‏ 31؛ و نیستى لطف‏که اهل وحدت را باشد، «من احبنى محوت اثره» 32؛ و نیستى عنف که اهل دوزخ را باشد، لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ 33.

یادداشت‏ها

(1)- و شما گروههائى سه‏گانه‏اید، پس دست راستى‏ها، کیانند دست راستى‏ها، و دست چپى‏ها، کیانند دست چپى‏ها، و پیشى‏گیرندگان، آن پیشى‏گیرندگان آنهایند نزدیک‏شدگان. (واقعه 56/ 7- 11)

 

(2)- پس بعضى از ایشان بخویش ستم مى‏کنند و بعضى از ایشان میانه‏رواند و بعضى از ایشان پیشى‏گیرنده بسوى خوبى‏هایند. (فاطر 3/ 32)

 

(3)- چشمانت را از ایشان مگردان که زیبائى زندگى دنیا را بخواهى.

 

(کهف 8/ 28)

 

(4)- اگر حاضر باشند شناخته نشوند و اگر غایب باشند گم نشوند (جایشان خالى است.) (حدیث)

 

(5)- و براى هر کدام بنا بر آنچه کردند پایه‏هائى است. (انعام 6/ 132)

 

(6)- فرمود براى همه دو چندان (عذاب) است ولى نمى‏دانید. (اعراف 7/ 38)

 

(7)- پس ایشان آن روز در عذاب شریکند. (صافات 37/ 33)

 

(8)- کسى از شما نیست مگر آنکه در آن (دوزخ) وارد شود، این بر پروردگارت واجبى شدنى است. (مریم 19/ 71)

 

(9)- همچون برق جهنده بر صراط مى‏گذرند. (حدیث)

 

(10)- از آن مى‏گذریم در حالى که خاموش است. (حدیث)

 

(11)- سپس آنان را که پرواپیشه کردند نجات دهیم و ستمگران را در آن همان گونه بازگذاریم. (مریم 19/ 72)

 

(12)- براستى که بهشت به سلمان مشتاقتر است تا سلمان به بهشت. (حدیث)

 

(13)- و در آن داخل نشوند، در حالى که بهشت به آنها آرزومند است.

 

(اعراف 7/ 46)

 

(14)- و بر اعراف مردانى هستند که همه را به چهره‏هاشان مى‏شناسند.

 

(اعراف 7/ 46)

 

(15)- تا اینکه بر آنچه از دست دادید أسف نخورید و بر آنچه داده شدید.

 

شادمان نشوید. (حدید 57/ 43)

 

(16)- هرگاه پوستهاشان بریان شود پوستهائى دیگر جایگزین آنها کنیم تا عذاب را بچشند. (نساء 4/ 56)

 

(17)- سایبانهائى از آتش بر بالاى سرشان و سایبانهائى (از آتش) در زیر پایشان است. (زمر 39/ 16)

 

(18)- هرگاه که خواهند از آن بیرون روند به آن بازگردانده شوند.

 

(سجده 32/ 2)

 

(19)- براى ایشان (در بهشت) بالا خانه‏هائى و بر فراز آنها بالا خانه‏هائى است.

 

(زمر 39/ 20)

 

(20)- نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهى دارند (اندوه بر آنچه از دست رفته و ترس از آنچه نیامده). (بقره 2/ 38 و بسیارى آیات دیگر)

 

(21)- هیچ مرد مؤمن و هیچ زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و فرستاده‏اش کارى را حکم کنند براى ایشان در (انجام دادن یا انجام ندادن) فرمان ایشان اختیارى باشد. (احزاب 33/ 36)

 

(22)- در بهشت براى ایشان هر آنچه بخواهند هست. (فرقان 25/ 16)

 

(23)- براستى که نیکان از پیاله‏اى مینوشند که آمیخته‏اش از کافور است.

 

(انسان 72/ 5)- در آن از پیاله‏اى نوشانده شوند که آمیخته‏اش از زنجبیل است (گیاهى خوش بوى و خوشمزه). (انسان 72/ 17)

 

(24)- در بهشت جامى را که در آن نه پوچى و نه گناه است از دست هم مى‏ربایند.

 

(طور 42/ 23)

 

(25)- از سینه‏هاشان کینه را دور مى‏کنیم، برادرانى هستند که بر تخت‏هاى آراسته در برابر یکدیگر نشسته‏اند. (حجر 15/ 47)

 

(26)- براستى که آن حقیقت دشمنى کردن اهل آتش است. (ص 64/ 38)

 

(27)- هرگاه گروهى داخل (دوزخ) شود گروه دیگر نفرینش کند. (اعراف 7/ 38)

 

(28)- سرد و سلامت است. (انبیاء 21/ 69)

 

(29)- گمان برندگان به خدایند، گمان بد. (فتح 48/ 6)

 

(30)- اى بخش‏کننده آتش مرا از اهل آتش قرار ده.

 

(31)- همه چیزها جز روى او نیست شدنى است. (قصص 28/ 88)

 

(32)- هر که مرا دوست بدارد نشانش را بزدایم (حدیث)

 

(33)- نه مى‏ماند و نه رها مى‏شود. (مدثر 74/ 28)



      

اشاره بحشر خلایق

 

اشاره بحشر خلایق

زمان علت تغیر است على الاطلاق و مکان علت تکثر است على الاطلاق، و تغیر و تکثر علت محجوب شدن بعضى موجودات از بعضى.

چون بقیامت زمان و مکان مرتفع شود حجابها برخیزد و خلق اولین و آخرین مجتمع باشند. پس قیامت روز جمع است، یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ- الْجَمْعِ‏ 1. بوجهى روز فصل است، چه دنیا کون متشابه است. در وى حق و باطل متشابه نماید، متخاصمان در برابر نشسته‏اند. آخرت کون مباینت است، وَ یَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ‏ 2. حق را از باطل جدا کنند، لِیَمِیزَ اللَّهُ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ‏ 3. خصومت متخاصمان فصل کنند، و بحقیقت حق و باطل حکم کنند، لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ، لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ‏ 4. پس قیامت روز فصل است. اما این فصل هم اقتضاى آن جمع میکند که در پیش بیامد، هذا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْناکُمْ وَ الْأَوَّلِینَ‏ 5.

حشر جمع باشد. پس روز قیامت حشر است. وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً 6.

اما حشرها هم متفاوتست. قومى را چنین است که، یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى‏الرَّحْمنِ وَفْداً 7 و قومى را چنین که، یَوْمَ یُحْشَرُ أَعْداءُ اللَّهِ إِلَى النَّارِ 8 بر جمله، حشر هر کسى با آن باشد که سلوکش در طلب آن بوده باشد، «و احشره مع من کان یتولاه» 9. و باین سبب، احْشُرُوا الَّذِینَ ظَلَمُوا وَ أَزْواجَهُمْ‏ 10، و همچنین‏ فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّیاطِینَ‏ 11 تا بحدى که، «لو أحب احدکم حجرا یحشر معه» 12.

و چون آثار افعال مدبران برازخ حیوانى چنانکه بعد از این گفته شود؟؟؟ صور و حاضر کنند آن اصناف را جمله حشر کرده باشند، وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ‏ 13. و حشر هر کسى بر صورت ذاتى آن کس تواند بود، چه آنجا حجاب مرتفع است که، وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ 14، تا باین سبب، «یحشر الناس على صور یحسن عندهم القردة و الخنایر» 15 و خود هم در این جهان‏ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ‏ 16. و لکن در این جهان کسانى بیننده اهل آن جهان را باشند، إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ‏ 17.

یادداشت‏ها

(1)- روزى که شما را براى روز جمع‏آورى فراهم میکند. (تغابن 64/ 9)

 

(2)- روزى که رستاخیز بر پا شود آن روز پراکنده میشوند. (روم 30/ 37)

 

(3)- تا خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد. (انفال 8/ 37)

 

(4)- تا آنکه نابود شد از روى دلیل روشن نابود شود و آنکه زنده شد از روى دلیل روشن زنده شود. تا حق بر پا گردد و باطل ناچیز شود.

 

(انفال 8/ 42)

 

(5)- این است روز داورى، شما و پیشینیان را گرد آوردیم (مرسلات 77/ 38)

 

(6)- و آنها را گرد آوردیم پس هیچ یک از آنها را رها نکنیم.

 

(کهف 18/ 47)

 

(7)- روزى که پرواپیشگان در حالى که گرامى داشته شده‏اند نزد خداى بخشنده گرد یند. (مریم 19/ 85)

 

(8)- روزى که دشمنان خدا بسوى آتش برده شوند. (فصلت 41/ 19)

 

(9)- او را با آنکه دوست و سرور گرفته بود گرد آورید. (حدیث)

 

(10)- آنان را که ستم کردند با همسرانشان (جفتهایشان، نزدیکانشان) گرد آورید.

 

(صافات 37/ 22)

 

(11)- پس سوگند به پروردگارت که ایشان را با دیوها گرد مى‏آوریم.

 

(مریم 19/ 68)

 

(12)- اگر یکى از شما سنگى را دوست داشته باشد با او برانگیخته میشود.

 

(حدیث)

 

(13)- و آنگاه که ددان گرد آیند. (تکویر 81/ 5)

 

(14)- و بر خداى یکتاى فروشکننده آشکار شوند. (ابراهیم 14/ 48)

 

(15)- مردمان بر چهره‏هائى برانگیخته شوند که میمونها و خوکها در پیش آنها زیبا باشند. (حدیث)

 

(16)- و از ایشان میمونها و خوکها قرار داد زیرا طاغوت را بندگى کردند.

 

(مائده 5/ 60)

 

(17)- براستى که در آن براى گروهى که مى‏اندیشند نشانه‏هائى است.

 

(رعد 13/ 4)



      
<   <<   21   22   23      >